تقابل ناخودآگاه با عشق
مهدی ربیعی[1]
چکیده
بانوی قوزکرده مجاز بر دیدن نیست، او بر این خیال است که به این طریق دردها را نمیبیند ولی نمیداند که دردها با حدت بیشتر او را در موضع خمیدهتر مینگرند!
با زنهایی در ارتباطم که ضد زن هستند و برای مبارزه با خودشان از هیچ بیرحمی دریغ نمیکنند، چنین همدستی برای آن است که هیچگاه با زنها ارتباط نگیرم!
اگر بدن زبان باز کند، ریاست و قداست هر مریمی را به شکوه و گلایه بدل میسازد!
دلیل زیبایی و همخوانی تن و بیان در افراد زرد، در آنست که صحبت از آن «چیز» باقیمانده نیست اما تن در عجوبهها با اعوجاج هر چه تمامتر به سخن درمیآید تا مشخص سازد که امر باقیمانده مهمتر است!
ناپیروی آن زن روانکاو، به آنالیزانش هم سرایت کرده است بطوری که تا مرا میبینند به منبر میروند، منهای آموزشناپذیری خویش که قابل توجیه نیست!
وقتی آن مجری زرد سیما مفسر فردوسی میشود معلوم است که فرزند-کشی را برجستهتر از پدر-کشی میبیند، همانطوری که آن روان-شناس دانش-گاه در مثلث روان-کاوی قربانی میشود، تنها به این دلیل مضحک که نمیخواهند از خیر بخشی از مخاطبان بگذرند!
اینچنین است که حاصل آن ضلع سوم، عشق به پدر مرده است تا شکاف زنانه پر شود!
چقدر سخت است تن دادن به خواستههای مشروع تن!
واژگان کلیدی: عاشق، معشوق، روانکاوی، لکان، سمپتوم، تداعی آزاد، بدن، ابژه، زمان، دیگری، انعکاس دهنده
مقدمه
پرسش یک عاشق؛ بنظرت چرا لکان ناخودآگاه را مقابل عشق قرار میدهد؟!
تداعی؛ تنها عشق است که میتواند حریف ناخودآگاه باشد!
عاشق؛ سمبل نکن، بیشتر توضیح بده!
تداعی؛ توجیه عاشق چیست؟ یا عاشق چه میخواهد؟
عاشق؛ چه میخواهد؟
تداعی؛ نامشخص!
پس یک طرف عاشق قرار دارد و در طرف دیگر خواستههای نامشخص!
عاشق؛ کلاً بگو بنظرت عاشق چی میخواد؟!
تداعی؛ خودش!
اما از طریق دیگری، هر چقدر عاشقتر بهتر، البته اگر درجا نزند!
بهترین انعکاس دهنده «در آن زمان»، معشوق است!
عاشق؛ نه!
"«انسان مجذوب تصویر بدن خود است، پس جهان را به گونهای جسمانیسازی میکند؛ او آن را همچون تصویری از بدن خود، به ابژه تبدیل میکند. این بدن از طریق نگاه است که معنا و وزن مییاد. بیشتر-اما نه تمام-آنچه انسان میاندیشد، از همینجا سرچشمه میگیرد»- لکان، سخنرانی درباره سمپتوم، مارو، رز نیمهشب، آغوش."
در نهایت عاشق اینچنین پرسش خود را میبندد؛ عشق دنبال وحدت و یکی شدن اما ناخودآگاه گسست و شکاف دارد!
مردی مابعد تداعی و تحلیل بیان میدارد که پسرداییهام با افرادی ازدواج کردند که پایینتر از خودشان هستند، تا اینکه با تمام قدرت بر مسند پدری بنشینند و زیردستان خویش را محقر سازند اما ما با زنهایی ازدواج کردیم که بالاتر از ما قرار دارند!
پس مادرم با داییهام اینچنین همدست میشوند!
عروسدایی نگونبخت نمیداند که از سر شباهت زیاد است که ما را واپس میزند!
در نهایت ارجحیت با کدام است روش یا محتوا؟!
روش
کودکی که به جاهای تنگ و تاریک مانند کمد پناه می برد تا شاهد وقایع حول و حوش خود نباشد با دنیای پیرامون خویش به لحاظ روششناختی برخورد میکند نه محتوایی!
همچنین در «نامه ربوده شده»[2]، اینکه نامه دست کیست و کجاست مهمه، نه محتوا!
در این اثر، دوپن در نهایت انتقام خودش را از وزیر میگیرد، و ملکه ثابت میکند که کت تن کیست!
اما در تداعی آزاد در نظر گرفتن هر دو ساحت لازم و ضروری است!
تلاش برای پر کردن یکی به جای دیگری، تلاش برای پر کردن شکاف ناخودآگاه است که تنها در سطح ظاهری ممکن است!
بحث و نتیجهگیری
چرا با اینکه از ارزندهترینها «چیزها» میگذرم، متهم به خود-شیفتگیام؟!
حال آنکه در مواجهه با چالشهای روزمره گم میگردم، دیگری جای من است یا من جای دیگری؟!
آن شاگرد اخراجی با تمام حماقتی که به خرج میدهد انجمنی را به دام خویش فرا میخواند، مثل همان دامی که برای وزیر در «نامه ربوده شده» پهن میگردد!
اگر از کارآگاه ماجرا عقب میمانید و نقشه قتل او را واپس میزنید، امری طبیعی است، دوباره بخوانید!
اندازه من همینی است که آرام آرام میبینید، مشکل کسانی هستند که بیشتر از آن چیزی که هستند دیده میشوند!
در آینده، «دیگری» را خیلی سریعتر یاد میدهند برای مثال برای خلق یک رمان قشنگ و زیبا مانند رمانهای معروف ممکن چند ثانیه به کار بگیرند ولی انسان به لحاظ انسان بودنش زمان بیشتری برای تحول میخواهد بخاطر همین است که هویتیابی در دوران معاصر به تعویق میافتد!
مابین دو آدم درگیرند(اولی نترس بودن، آزاد بودن و بیساختار بودن را نمایش میدهد در حالی که عمیقاً و دروناً برعکس آنست) و ( دومی خانواده، فرهنگ و تمدنخواهی را نمایش میدهد در حالی که دروناً اهمیتی برای آنها قائل نیست)!
زنی که خود را تماماً صرف پسرش میکند تا جای خالی پدرش را احساس نکند، خالی بودن درمانگر را جنون آمیز مییابد!
وقتی در خانوادهای باشی که تمام استعدادها هدر میروند معلوم است که نسبت به هر آموزشی مقاومت به خرج میدهی، چه برسد به عشق و درنهایت اشتیاق به ناخودآگاه!
مقاومتی که میتواند درمانجو را در بیمارستان بستری سازد تا از روانکاوی دست شوید!
بی ارادگی عجیبی دارم، بخصوص در ارتباط با این بیشرفی که درست بغل گوشم جا خشک کرده است، چراکه در ارتباط با این فرد در اعصابیترین حالت ممکن، واقعیترینام!
اینجاست که هویدا میشود چرا با او همسفرم!
بیدلیل نیست که اونور آبیها تمایل وافری به سیاهنمایی هموطنان خویش دارند!
اینجاست که مشخص میشود چرا امر اخلاقی حتی مهمتر از ملی گرایی است و اینکه چرا " سهراب پسر تهمینه است[3]" نه رستم!
رهبری که به این امر اخلاقی تکیه دارد ارجحیت دارد و زمان آن را مشخص میکند!
منابع
اشارات فردوسی، آدگار آلن پو و متیرا کدیور/ انجمن فرویدی به دلالتها و منابع قبلی اضافه میشود!
- ۰۴/۰۳/۲۰