"او به من گفت نابغه هستم"
مهدی ربیعی[1]
در زمانی که از هر لحاظ تحت کنترل و حذف دیگری هستیم، آیا آزادی معنی دارد؟!
چرا تحول آدمی به سوی سایکوتیک شدن، همهگیر میشود، تحولی که هدف اصلی آن حذف دیگری است؟! دیگری که از جهاتی درست کار میکند اما از جهات دیگر نه!
سایکوتیکی که به تکه کلام " او به من گفت نابغه هستم" وصله و پینه میشود، نیاز به این دارد تا برای اثبات موجودیت خویش، سر دیگری را از تن جدا سازد!
همانطوری که مطهرنیا مکرراً میگوید "من میدانم، قبلاً گفتم و آینده را پیشبینی میکنم"!
با وجود صحت رخداد در هر دوی آنها، آنچه مورد طرد(foreclosure) قرار میگیرد؛ «دیگری» است!
اما سوژه مورد تهدید با تمام تمامیتخواهیاش، پیروزی خود را منوط به اذن خدا میداند، فارغ از اینکه خدا موجودیت دارد یا نه، حافظ ارتباط او با دیگری است!
اما برگردیم به ساحت آزادی؛
با وجود هوشمند شدن آدمی، که نمود آنها رباتهای هوشمند است، در آرمانیترین حالت خویش ناجوانمردانه دست به ترور مردان میزند!
آنچه باقی میماند صحنه و زمان قبل از ترور است که آزاد بودیم یا نه، که حالت غیر آن میشود؛ فقدان آدمیت!
[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی ، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۴/۰۴/۰۸