تداعی آزاد

آخرین مطالب

درس‌گفتار روان-شناسی-بالینی: جلسه اول

يكشنبه, ۸ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۵۸ ق.ظ

روان-شناسی بالینی از دو کلمه تشکیل شده: روان-شناسی و بالینی.
تعدادی معانی به این دو کلمه لینک می‌شود و دلالت‌های زیادی هم با خود دارند، یکی از معانی‌ مربوط به روان-شناسی این است که می‌خواهد روان را بشناسد و تعریف علمی‌اش نیز مطالعه علمی است که می‌خواهد ذهن و فرایندهای رفتاری را بشناسد. این مفهومی است که به روانشناسی می‌چسبد. به کلمه بالینی چه معانی‌ای می‌چسبد؟ درواقع بیشتر مربوط به حوزه بیماران می‌شود یا کسی که درمان را می‌جوید یا به عبارتی همان حوزه کلینیکال که شامل تشخیص، ارزیابی و درمان بیماری‌های روانی می‌شود. یعنی وقتی می‌گوییم بالین، بیشتر لینک می‌شود به بیماری و بیماری‌های روان. پس معانی مرسوم این دو واژه را گفتیم. حالا ببینیم که علاوه بر این معانی، چه دلالت‌هایی دارند و به چه چیزهایی لینک می‌شوند که در معنی مرسوم علمی، خیلی به آنها اشاره نمی‌شود. این موضوع خیلی مهم است چون ممکن است در کار درمانی، یک بیمار به سراغ شما بیاید و از مشکلش بگوید اما شما فقط با چیزی که می‌گوید سر و کار ندارید و اگر فقط با آن درگیر شوید به هیچ جا نمی‌رسید. شما اتفاقا باید ببینید این بیمار علاوه بر تعریف خودش به چه چیزهای دیگری هم اشاره می‌کند. چه چیزهای دیگری هم وجود دارد که در این تعریف نمی‌گنجد. اینجا هم همینطوری است و شما باید ببینید آیا علاوه بر این تعاریف چیزهای دیگری هم در این کلمات وجود دارد و چرا؟
وقتی ما می‌گوییم روان-شناسی یعنی علمی که روان را مطالعه می‌کند دلالت نهانی آن ممکن است این باشد که اصلا روان را نمی‌شناسد. اگر شما تا ته ته این شناخت پیش بروید، می‌بینید که روانشناسی بخش اعظمی از روان انسان را سانسور می‌کند و کنار می‌گذارد و اصلا موضوع مطالعه‌اش نیست. به طور مثال ما در کتاب‌ها در مورد بیماران می‌خوانیم و بعد وقتی مراجعی را در اتاق درمان می‌بینیم متوجه می‌شویم مطالبی که خوانده بودیم با چیزی که در واقعیت می‌بینیم اصلا همخوانی ندارد.
دلیل این که بخش اعظمی از روان نادیده گرفته می‌شود؟! این است که روانشناسی شدیدا بر ساختار و قالب‌هایی که از جامعه می‌گیرد تکیه دارد. یعنی خود روانشناسی شدیدا متأثر از معیارهایی است که در جامعه حاکم‌اند. اگر همین DSM را در نظر بگیرید، یکی از آن ساختارهاست؛ همان دسته‌بندی‌هایی که برای بیماری‌ها دارد و شما هم بر اساس همین معیارها شروع به تشخیص دادن می‌کنید. اگر خارج از آن باشد اصلا روان خود به خود آنها را سانسور می‌کند. به همین دلیل است که گفته می‌شود افراد عادی، دنیا را بهتر از روانشناس‌ها می‌بینند. درواقع روانشناس‌ها خیلی ساختارزده هستند یا به عبارتی تکیه بر یک ساختار، معیار یا سنجه‌هایی دارند که بر آنها حاکم است.                           
ما در کار درمان خیلی با زبانشناسی سر و کار داریم. زمانی که کلمات و واژه‌ها را به کار می‌بریم آن کلمات با واژه‌های دیگری هم لینک می‌شوند که پوشیده هستند. یعنی وقتی به فردی می‌گویید مشکلت چیست یا برای چه آمدی، انگار خود به خود به او می‌گویید بر اساس ساختار سالم و بیماری بگو بیماری‌ات چیست.
نوع برخورد روانشناسی دقیقا شبیه فضاهای دینی و سیاسی است. این سالم‌انگاری اصلا بر می‌گردد به همان تفکر آدم و شیطان یعنی دوئالیستیکی که اکنون به شکل سالم و بیماری هست، حتی قبلا در یک مقطعی از تاریخ، زن مقابل مرد بود. در داستان‌ها، کتاب‌ها، فیلم‌ها خیلی می‌بینید که زن‌ها را می‌گذارند جای جادوگرها. چرا؟! چون در مقطعی از تاریخ اینطوری بود که زن‌ها را همتای شیاطین می‌دیدند و مردها را بیشتر در سمت سلامت می‌دیدند. بنابراین خیلی فکر نکنید روانشناسی از فضاهای دینی و سیاسی و فلسفی جدا است.

از لحاظ تاریخی، در یک مقطعی بعد از اینکه آدم‌ها به کلام مجهز شدند، به برخی رفتارهای آئینی (رفتارهای تکراری) پناه بردند، آن موقع آیین‌گراها که بعضا جادوگر هم نام می‌گرفتند قدرت بیشتری داشتند، به تدریج فضا مذهبی شد و تسلط مذهب بیشتر شد و بعد از آن علم مسلط شد. الان علم جایگزین و معادل همان آیین و مذهب است. درست است که در علم هم رنگ و بوی جادو و مذهب کماکان وجود دارد اما قدرت غالب دست علم است.
این دو گانه سلامت_بیماری، امر جدیدی نیست؛ همان اوائل که شیطان را در مقابل ادم گذاشتند، آدم را سالم می‌دانستند و شیطان را ناسالم.

چه بخواهیم و چه نخواهیم مسئله صفر و صدی حاکم‌تر است تا آن حالت بینابینی. ما اغلب می‌گوییم «من آدم نسبی‌ و بینابینی هستم، نه خیلی این طرفی هستم و نه آن طرفی»، اما واقعیت این است که درون ما اینطور نیست، شما باید در جلسات تداعی آزاد قرار بگیرید و آن وقت است که می‌فهمید در دنیای درونی شما چه حالت رادیکالیسمی‌ وجود دارد. همان فردی که نسبی‌گرا است، اگر فردا قدرتی به دست بیاورد دخل مردم را بالا می‌آورد. رادیکالیسم در همه ما کار می‌کند فقط یک پوسته ظاهری جامعه‌پسندی به خودمان گرفتیم، یک حالت روشنفکرانه!
ما در فضای سالم و بیمار بدون این که بدانیم وقتی در موضع سالم قرار می‌گیریم، آن بخش بیمارگونه خود را در بیمار می‌بینیم و شروع به حمله کردن می‌کنیم. حالا فردی که در موضع بیمار نشسته هم آن بخش سالم خودش را کنار می‌گذارد و روی ما می‌اندازد؛ شروع می‌کند به دعوا کردن و .... به همین دلیل خیلی مهم است که ما چطوری با مولفه‌های سالم و بیمار کنار بیاییم؟ اگر همان روال توالی را ببینیم بیمار درواقع همان شیطان سابق است. آیا شما شیطان وجودتان را دیده‌اید؟ آیا با آن چیزهای نامعقول وجودتان نشسته‌اید؟ تا حالا با آنها صحبت کرده‌اید؟ مثالی دیگر می‌گویم، مراجعی که از مدیرش که اختلاس می‌کرد بدش می‌آمد، متوجه می‌شود که خودش هم اشتراکاتی با آن مدیر دارد؛ مثلا مانند او دوست دارد پولدار شود و اگر بتواند اختلاس هم بکند. یکی از چیزهایی که به عنوان درمانگر باید بدانید این است که چه زمانی ورود کنید و چه بگویید. خیلی مهم است که در درمان کمک کنیم فرد راجع به آن موضع ناسالم بودنی که همیشه از خودش دور می‌کند صحبت کند.
ساختار «روانشناس» می‌خواهد به ما بگوید ما سالم هستیم ولی اینطوری نیست. می‌دانید ایراد این ساختار چیست؟ متخصص-روان زمانی که دست به ساختاربندی، قالب‌بندی و طبقه‌بندی می‌زند خودش را می‌گذارد بیرون قضیه و هیچ موقع هم متوجه آن نمی‌شود. همان اتفاقی که جادوگران و مذهبیون را هم دچار مشکل کرد. مشکل این است که روانشناس نمی‌تواند یک لحظه از آن موضعی که خودش را در آن «یافته» کنار بگذارد چون درگیر امری ناخودآگاه است، گفتم یافته، چون روانشناس ماقبل تحول علمی در موضع موعظه بود!
در روانشناسی همیشه گفته می‌شود که بیمار مقاومت می‌کند ولی بیشترین مقاومت از جانب خود درمانگر/روانشناس است چون بیمار خودش تا حدودی قبول دارد که بیمار است و به همین دلیل هم مراجعه کرده ولی روانشناس است که بیماری خودش را قبول ندارد.
اگر در یک کتابی شرح حال مراجعی را خواندید و احساس کردید مراجع روبروتان عینا همان شرح حال را دارد احتمالا دچار اشتباه شده‌اید و دارید تفسیر می‌کنید و او را درهمان قالب می‌بینید چون هیچ مراجعی دقیقا شبیه مراجعی دیگر نیست.
وقتی می‌گوییم طرف بیمار است یعنی آن دانش و محتوای فرد باید بر اساس دانش درمانگر اصلاح شود درحالیکه اگر قرار باشد چیزی اصلاح شود، بر اساس دانش موجودِ خود فرد اصلاح می‌شود نه دانش درمانگر و اگر قرار باشد یک درمانگری برای فردی مفید باشد، درمانگری خواهد بود که از دانش خودش بگوید نه دانش یک کتاب دیگر.
در روانکاوی مفاهیمی داریم به نام «زنده» و «مرده»؛ فرق بین هیستیریک و وسواس همین است؛ "یک وسواسی همیشه به مرده‌ها می‌چسبد" چه درون خودش و چه در دنیای بیرون. ولی یک فرد هیستیریک می‌چسبد به زنده‌ها. یعنی شما نهایتا باید کارتان به جایی برسد که هم در دنیای درون و هم بیرونِ خودتان بچسبید به زنده‌ها. خیلی مهم است که بفهمید آیا تعاملتان با مرده‌هاست یا زنده‌ها. باید همان بخشی از وجودتان که زنده است را پیدا کنید حالا ممکن است شما در پروسه علمی کلا یک کلمه هم نباشید، اصلا متولد نشده باشید و مجبور باشید متوصل شوید به سوژه‌های زنده دیگر. شما باید به نقطه‌ای برسید که بتوانید دانش تولید کنید. در روانکاوی، وقتی فرد ابتدا به اتاق درمان می‌آید، ممکن است بگوید چیزی ندارم بگویم، شما بگویید که چه بگویم؟ روانکاو می‌گوید هر چیزی که به ذهنت می‌رسد بگو، ممکن است بگوید چیزی به ذهنم نمی‌آید. روانکاو می‌گوید منتظر می‌مانم تا چیزی بیاید. چرا نمی‌گوید؟! چون یاد گرفته خودش را سرزنش کند، بگوید چرت و پرت می‌گویم و... . ممکن است چیزی که فرد می‌گوید خیلی به درد بخور هم نباشد ولی همین که می‌گوید مهم است.
سوال: کسی که در اتاق درمان صحبت نمی‌کند چه باید کرد؟
پاسخ: قاعدتا هر کسی که در اتاق درمان صحبت نمی‌کند، تعدادی مانع درونی و بیرونی وجود دارد. نکته مهم این است که در اتاق درمان واضح و باز صحبت کنید چون استفاده از کلمات عامیانه و صریح و مستقیم هم فاصله را کم می‌کند و هم کمک می‌کند فرد راحت‌تر صحبت کند. مثلا فرد می‌خواهد بگوید جنده اما می‌گوید فاحشه. گفتن یک کلمه می‌تواند تداعی کننده کلمات زیادی باشد یعنی وقتی فردی می‌گوید فاحشه ممکن است کلی کلمات و خاطرات از ذهنش برود به این دلیل که دو کلمه جنده و فاحشه، هر کدام تاثیر متفاوتی می‌گذارند. حتی مثلا اگر فردی ترک زبان است، واژه مربوط با آلت تناسلی(مردانه) برای او سیک است و این دو کلمه برای او تفاوت زیادی دارند. بنابراین خیلی مهم است که در اتاق درمان بدانیم زبان اصلی فرد چیست. آنجا است که شما می‌فهمید آن کلمه‌ای که می‌خواست به زبان خودش بگوید ولی فارسی می‌گفت چقدر می‌تواند باعث سانسور خاطراتش شود.
سوال: اگر کسی درون‌گرا باشد چی؟
پاسخ: چیزی به نام درونگرا به معنی واقعی کلمه نداریم، هرچند در کتاب‌ها هست. وقتی می‌گوییم درونگرا حتما موانعی وجود دارد. باید ببینیم موانعی که نمی‌گذارند فرد حرف بزند چیست. آیا خجالت می‌کشد یا احساس گناه دارد و ... . ما باید ابتدا این موانع را پیدا کنیم که قطعا اگر برداشته شوند کمک کننده خواهند بود.
در روانکاوی ما واژه «دیگری» را زیاد می‌شنویم. دیگری یعنی چه؟ یعنی همان کسانی که ما از طریق آنها حرف می‌زنیم. باید ببینید دیگری هر فردی کیست. دیگری است که روایتگر فرد است اما خودش نمی‌داند. مثلا وقتی مراجع می‌گوید «سرما گل‌ها را خراب می‌کند» یعنی خودش سردش است اما مستقیم نمی‌گوید و از طریق اشیاء بیرونی حرفش را می‌گوید. آدمی در زبان خلاصه می‌شود.  درواقع در تداعی آزاد شما کمک می‌کنید فرد تداعی‌هایش را از این معنا آزاد کند. یعنی شما جلوی آن چیزی که نمی‌گذاشت فرد ادامه بدهد را می‌گیرید تا فرد بتواند آن چیزهایی که نمی‌توانست را بگوید.
سوال: اخلاق در روانکاوی و روان-شناسی چگونه است؟
پاسخ: «روانکاوی یک عمل اخلاقی است» ولی با اخلاق در مذهب یا ارزش‌های اجتماعی تفاوت دارد. در مذهب ساختار مهم است زیرا هر مفهوم اخلاقی بر اساس یک ساختار تعیین شده است و هر رفتاری که ارزشی باشد اخلاقی در نظر گرفته می‌شود و اگر بر اساس آن ساختار نباشد غیراخلاقی به شمار می‌آید ولی عمل روانکاوی امری اخلاقی است حتی اگر باعث این شود که فرد رمزگشایی‌هایی از خود داشته باشد که با ساختارهای ارزشی برون از خودش همخوان نباشد. در روانکاوی بسیار مهم است که فرد با خواست خودش آمده باشد نه اصرار دیگران و موضوع مهم دیگر اینکه آیا جلسه روانکاوی برای مشکلات خودش هست یا نه. ممکن است مثلا یک نفر آمده درمان که از این طریق پدرش را حرص بدهد و اصلا هدفش درمان نیست، این درمان باید نقطه بگیرد. یک جلسه ممکن است پنج دقیقه طول بکشد و جلسه‌ای دیگر ممکن است شروع نشده، تمام شود چون همیشه قرار بر محتوا دادن نیست، یک جایی فرد باید از دست بدهد، حتی اگر در درمان هم نماند برای همیشه به دردش می‌خورد و یک امر اخلاقی در روانکاوی است، در روانکاوی آنچه از ناخودآگاه روانکاو تداعی می‌شود به کلام درمی‌آید حتی اگر همخوان با ارزش‌های اجتماعی نباشد ولی در روان-شناسی کلمات منطبق با معیارها و ارزش‌های بیرون از جلسه درمان بیان می‌گردد چرا که بر امر اخلاقی-مذهبی-اجتماعی تکیه دارد!

 

 

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی