تداعی آزاد

آخرین مطالب

درس‌گفتار انگیزش-هیجان: جلسه ششم

شنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۱، ۱۲:۵۱ ب.ظ

پرسش: چرا یک فردی پرورت (pervert) می‌شود و کارهایی که دیگران نمی‌توانند انجام دهند را راحت انجام می‌دهد، لذت می‌برد و به آن افتخار می‌کند یا دچار حس و حالی که اکثریت می‌شوند، نمی‌شود؟ 

تداعی: فردی بدون تاریخچه خاص نمی‌تواند این رفتارها را انجام دهد. ممکن است فردی که راحت آدم می‌کشد، در گذشته‌اش اتفاقاً خیلی آرام، ساکت، مهربان و مظلوم بوده باشد و انتظار نداشته باشید این کارها را انجام دهد اما این انتظار «وصفی» است و هنوز به علت‌شناسی نرسیده‌ایم. وقتی بررسی می‌کنید، می‌بینید بسیاری از خشونت‌هایی که خیلی وحشتناک بوده‌اند از آدم‌هایی سر زده که سابقه خشونت هم نداشته‌اند. فردی که از بچگی پرخاشگری می‌کرده، اگر پرخاشگری کند، حرفه‌ای پرخاشگری می‌کند و کسی را نمی‌کشد اما همان آدمی که سابقه آرامی داشته ناخودآگاه آماده است تا در فرصت مناسب آن روی خود را پیاده کند!

علت اینکه فرد راحت می‌تواند خشونت انجام دهد این است که هم دیده و هم تکیه‌گاه این فرد خشونت است! ممکن است مدتی هم آرام باشد ولی بر منطق خشونت نهانی تکیه دارد! همانطور که اکثریت به یک اصولی تکیه کرده‌ایم و باید آنها را رعایت کنیم، پرخاشگری نکنیم و حق دیگران را ضایع نکنیم.

به خورد ما دادند و ما تجربه کردیم که اگر بخشی از خواسته‌ها یا خودخواهی‌های خود را زیر پا نگذاریم، ممکن است در مورد خودمان هم پیاده شود!

کسی که تکیه‌گاهش خشم است و می‌گوید اگر زور نگویم، نمی‌توانم حقم را بگیرم یا به عبارتی اگر قوی نشوم از بین می‌روم، همه آن خشم و خشونتی که نسبت به سایرین دارد و نتوانسته بگوید را بعداً می‌آورد و پیاده می‌کند؛ حالا ممکن است این فرد در فلسفه‌ای قرار بگیرد مانند همین فلسفه‌ای که اکثریت روی آن تکیه داریم، مثل انسانیت، حقوق بشر یا خیلی از آیتم‌های دیگر که اجازه نمی‌دهند این کار را بکند‌. اینجا تنها راهش این است که از طریق خود آن فلسفه تخطی را نشان دهد!

در دنیا می‌بینید کلی از خشونت‌ها به اسم حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، خدا، دین، عدالت، قضاوت و .... انجام می‌شود!

اما افرادی که عامدانه چنین کارهایی را انجام می‌دهند، ممکن است در فضای بسیار خشن، طردکننده و آسیب‌زایی رشد کرده‌ باشند. اینها به طور ناخودآگاه راهی ندارند جز اینکه از این طریق در «واقع» قرار بگیرند و بر همان‌ها تکیه دارند!

افرادی که ضداجتماعی هستند و رفتارهای عجیب و غریبی مثل تجاوز و قتل و ... انجام می‌دهند، در واقع تا مدتی ممکن است آرام به نظر بیایند اما از جایی که قدرتش را پیدا کنند، خودشان را نشان می‌دهند. افرادی هم هستند که خشم و خشونت دارند یا رفتارهای پرورت‌گونه انجام می‌دهند، ولی ممکن است ساختار زیربنایی‌شان سایکوتیک باشد. ممکن است سایکوز  هم تا مدتی آشکار نباشد و بعد از شرایطی خودش را آشکار کند و دچار پارانوئید شوند؛ ممکن است خودشان را مجاز بدانند که به ابژه‌هایشان آسیب برسانند.

خشونت نهانی ممکن است نسل‌ها پنهان بماند ولی بالاخره راه بروز خود را می‌یابد! خشونتی که ساختار زبان آن را به تعویق انداخته، فلسفه می‌بافد تا برون آید!

پرسش: چطوری ناگهان فردی در فضایی قرار می‌گیرد که انگار شستشوی مغزی شده است؟ 

تداعی: بشر دگرجنس‌خواه است و همیشه کیفیت متفاوت را جستجو می‌کند. بچه‌ای را در نظر بگیرید، از زمانی که متولد می‌شود، به طرف هر چیز جدیدی می‌رود که آن را کشف کند، خوشحال است، لذت می‌برد، کیف می‌کند‌. وقتی شما آن فضا را ببندید و به آن حدود دهید، او را از دنیای بیرون می‌ترسانید.

اگر در فضایی قرار بگیرید که از لحاظ محتوا محدود باشد، مجبورید به خودتان بگویید همین فضای محدود خیلی خوب است و هر روز هم باید به خودتان این موضوع را تأکید و تکرار کنید. 

خصیصه OCPD این است که فرد خشک، سرد، بی‌احساس و بی‌عاطفه است و چیزی که بر آنها حکومت می‌کند ایده است.‌ چون ایده‌هایشان هم مشابه است، حالت وسواس پیدا می‌کنند.

اگر کیفیت متفاوتی را تجربه نکنید، احتمال اینکه خیلی زود به وسواس مبتلا شوید، زیاد است. ممکن است وسواس آشکاری هم نداشته باشید، اما از لحاظ شخصیتی خیلی از رفتارهایتان شبیه وسواس‌ها می‌شود. اگر فانتزی هم در شما کار نکند، خیلی خشک، بی‌عاطفه و بی‌احساس می‌شوید. 

اگر حتی خیلی چیزها را تجربه نکنید و خیلی از رفتارها را انجام ندهید، اما ذهنتان اجازه تعدی، خروج و تجربه خیلی چیزها را به شما می‌دهد. ولی بدن و ذهن باید با هم ارتباط داشته باشند.‌ همجنس‌گرایی خودش را در رابطه جنسی نشان می‌دهد. ممکن است فردی از لحاظ رابطه جنسی همجنس‌گرا نباشد‌ اما از لحاظ شخصیتی همجنسگرا باشد. همجنس‌گرایی یعنی فرد از اینکه تجربه متفاوتی داشته باشد، وحشت دارد. یکی از علت‌هایی که می‌گویند بین زن و مرد، ارتباط عمیقی وجود ندارد، همین خصیصه همجنس‌گرایی است. افراد می‌ترسند و وحشت می‌کنند که فضای رابطه‌شان، فراتر از رابطه جنسی باشد. ممکن است خیلی رابطه عمیق روانی بین زن و مرد نبینید به این دلیل که دو تا کیفیت متفاوت هستند و از همدیگر وحشت دارند. اگر از انسان، تجربه‌ها و کیفیت‌های متفاوت را بگیرید، به یک آدم خشک و سرد وسواسی تبدیل می‌شود.

ممکن است بگویید که آیا حیوانات این تجربیات را دارند؟ ممکن است حیوانات از لحاظ روانی تجربیات ما را نداشته باشند ولی از نظر بدنی مدام تجربیات جدیدی دارند و همه چیز برای آنها جدید است، ولی داستان در مورد آدمی متفاوت است.

پس به معنای دقیق کلمه اکثریت دچار یک شستشوی مغزی هستند و از هر کیفیت متفاوت عمیقاً وحشت دارند!

پرسش: یک دانشگاهی در مقطع جراحی، بر اساس نمره، تعدادی را انتخاب کرده و گفته برای مصاحبه دانشگاه بیایند. بعد از‌ مقداری صحبت کردن، از آنها خواسته شده بود که به حیاط بروند و با تعدادی از رزیدنت‌ها همراه شوند و محوطه را ببینند و ناهار بخورند اما با آنها صحبت نکنند. رزیدنت‌ها شروع به پرسیدن کردند و بعضی از دانشجوها از روی اجبار با آنها صحبت کردند درحالیکه در ابتدا تأکید شده بود که نباید صحبت کنند. درنهایت دانشجویانی که به سوال رزیدنت‌ها پاسخ ندادند انتخاب شدند و آنهایی که پاسخ دادند را گزینش نکردند، درحالیکه نمرات برخی از آنهایی که گزینش نشدند نسبت به بقیه عالی بوده. می‌خواهم بدانم چه سیاست و فکری پشت این کار هست که اینگونه انتخاب می‌کنند؟ در مقطع جراحی می‌خواسته به چه چیزی برسد؟ آیا اصلاً هیچ فکری نبوده است؟

تداعی: من از فلسفه این کار اطلاعی ندارم ولی واقعیت این است که کلاً تفکر مشابه‌خواهی و همجنس‌گرایی در ما حکومت می‌کند و ما از تعدی و هر تجاوز و کیفیت متفاوتی وحشت داریم. به همین خاطر خود به خود در ارتباط با آدم‌هایی که مثلاً ماجراجو باشند، کیفیت متفاوتی بخواهند و تعّدی کنند، وحشت و ترس داریم. همیشه دنبال آدم‌هایی هستیم که گوش به حرف باشند و خیلی دنبال چیزهای جدید و تجربه‌های جدید نباشند. این از وحشت ما می‌آید. 

در فضای درمانی هم دو نوع درمان هست: 

یک نوع، درمانی که کمک می‌کند افراد فقط به صورت معنایی حرکت کنند.

 و نوعی دیگر که کمک می‌کند، افراد در سلسله تداعی دال‌ها حرکت کنند. این دو تولید متفاوتی هم دارند. افرادی که دنبال درمان معنایی هستند، از قبل معلوم است که قرار است چه چیزهایی را آموزش ببینند و یاد بدهند. به شما اجازه نمی‌دهند تعدی کنید؛ یعنی اگر ذهن و روان شما بخواهد درباره موضوع دیگری حرف بزند، درمانگر شما اجازه نمی‌دهد چون یک فرد معنایی است و قرار است ارتباطات اجتماعی، یادگیری یا حافظه‌تان را تقویت کند و یا رفتارتان را اصلاح کند. از این رو ممکن است فرد در پروسه درمان معنایی خیلی چیزها را به دست بیاورد ولی عشق، علاقه، لذت و کیف واقعی به دست نمی‌آورد.

اما در روند دلالتی، تولید است که فرد را به یک محقق تبدیل می‌کند و در دنیای بیرون هم ممکن است روال زندگی‌ و شغلی‌اش، طوری پیش برود که مدام چیزهای جدیدی را تجربه کند.

پرسش: مصداق این ضرب‌المثل است که «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» و این که گفتید جوری رفتار می‌کند که انگار نمی‌خواهد، عملاً مفهمومش این است که مثل بقیه رفتار کن.

تداعی: ریشه این ضرب‌المثل ترس است.

علم و دین به این دلیل ماندگار شده‌اند، که اتفاقاً اجازه تعدی داده‌اند. البته منظورم از دین، فضای عرفانی است که در پی ناشناخته‌ها است. ماندگاری دین به نظرم مدیون عرفا است و اگر فضای دین نظری بود، خیلی وقت پیش، فاتحه‌اش خونده شده بود!

بسیاری از عرفا مثل مولانا در مقاطعی  کلی اصلاحات در دین انجام دادند که در همان زمان با مقاومت‌های شدید روبرو شدند! در فضای علمی هم همین است؛ درست است که با روانکاوی خیلی مخالفت می‌کنند ولی اگر روانکاوی نبود شاید خیلی وقت پیش فاتحه روانشناسی خوانده شده بود چون روانکاوی، خط مقدم است و مدام تولید می‌کند و بقیه از دانش آن استفاده می‌کنند!

روانکاوی واقعی همیشه ارتباط مستقیمی با سمپتوم‌های روز دارد نه اینکه از دیتاهای از قبل آماده شده استفاده کند!

فلسفه‌ای که جای تعدی، تحول و فانتزی ندارد مرگ خودش را رقم می‌زند!

پرسش: خشونت و تعدی در ساختارهای روانی خود را چگونه نشان می‌دهد؟

تداعی: فرق بین پرورت و نوروتیک این است که پرورت آشکارا خیلی خطاها را انجام می‌دهد و ممکن است بپذیرد که انجام داده‌ است و عامدانه خلاف می‌کند.  گاهی آدمی اینقدر فلسفه می‌چیند که هم خودش و هم دیگران را فریب می‌دهد. در نظر بگیرید یک فوتبالیست یک دفعه میلیاردها دلار پول به دست می‌آورد یا دانمشندی که کلی پول و ثروت دارد. این هم یک نوع تعدی و تجاوز به همان چیزی است که اکثریت به آن تکیه دارند یعنی همان انسانیت! درست است که فرد با فلسفه‌ای که مقبول همه است این کار را انجام می‌دهد ولی این هم نوعی تعدی پنهان است. فقط نوروتیک‌ها می‌توانند این کارها را انجام دهند. تخطی و تجاوز می‌کنند و خیلی از کارهای دیگر را به پشتوانه همان فلسفه‌ای که ساخته‌اند انجام می‌دهند. 

گاهی می‌گویند فلانی پرورت است. اتفاقاً نیست چون پرورت نفرات محدودی را می‌کشد. اتفاقاً نوروتیک است که می‌تواند با یک فلسفه و مسأله انسانی به اسم خدا، دموکراسی، دین و ...، میلیون‌ها نفر را نابود کند. بخش بزرگی از آلمان هنوز فکر می‌کنند که کار هیتلر درست بود و باید رخ می‌داد و اتفاقاً اگر هیتلر کارش را تمام می‌کرد و موفق می‌شد، جهان با خیلی از مشکلاتی که امروز دارد، مواجهه نمی‌شد!

فلسفه تا این حد می‌تواند برخی رفتارهای خشن را توجیه کند و همزمان قداست هم داشته باشد.

اتفاقاً رفتارهای پرورت‌گونه به معنای دقیق کلمه، از طریق آدم‌هایی رخ می‌دهد که نوروتیک هستند. یک پرورت بی‌رحم است اما بی‌رحمی‌اش آشکار است. عامدانه یکی را می‌کشد و می‌گوید حقش بود، باید کشته می‌شد. اما یک نوروتیک هرگز زیر بار کاری که می‌کند نمی‌رود و فلسفه‌بافی می‌کند‌. با فلسفه بسیار مقبولی این کار را می‌کند و نمی‌گذارد شما بفهمید که در رفتارش خشونت هست.

در حوزه‌های مختلف می‌بینید این همه تبعیض به وجود می‌آید و همین افراد هم مدافع حقوق بشر هستند. با کلی ثروت می‌گوید من ورزشکار هستم درحالیکه اگر فلسفه را از او بگیرند، او هم همان کار را می‌کند؛ او هم می‌کشد اما الان به صورت غیر مستقیم می‌کشد.  

داستان زندگی و مشکلات بشر امروز نه به خاطر پرورت‌ها است و نه سایکوتیک‌ها. اینکه می‌گویند هیتلر سایکوتیک بوده درست نیست. آسیب سایکوتیک و پرورت به اندک آدمی می‌رسد و نهایتاً بتوانند چند نفر را بکشند. هیتلر نوروتیک بوده و با همان فلسفه‌ای که شما خیلی از کارها را انجام می‌دهید، او هم انجام داده است. آرمان‌های هیتلر تعیین نژاد برتر بود!

این فلسفه به قدری مقبول بود که هایدگر در مقطعی، از هیتلر طرفداری می‌کرد. هیتلر آشکارا نمی‌گفت آدم‌ها را می‌کشم بلکه از طریق فلسفه‌ای که داشت و همه به آن تکیه داشتند، می‌گفت آدم‌های ضعیف و به دردنخور باید از بین بروند.

در اکثریت آدم‌‌ها این فلسفه هنوز کار می‌کند! کافی است رجوع شود به آزمون‌های هوشی، این آزمون‌ها تعداد بسیار اندکی از آدم‌ها را باهوش تشخیص می‌دهد!!

هنوز اکثریت فکر می‌کنند احمق هستند! و یکی دیگر باید به جای آنها فکر کند! این فلسفه به قدری در آدمی رسوخ کرده که شاید سال‌ها نیاز به روانکاوی باشد تا بتواند از سلطه چنین فلسفه‌ای آزاد گردد!

 

 

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی