نسیان فراموشی ها
نِسیانِ انسان
چکیده
تحقیق حاضر با هدف تحلیل و بررسی مقدماتی حقیقت فراموشی انسان انجام شده است. این تحقیق به روش واژه کاوی و تداعی مفاهیم و با رویکردی تحلیلی-انتقادی تلاش می کند تا به بررسی وجوه یکپارچه پدیده ی فراموشی در انسان بپردازد. فراموشی در انسان سهوی است یا تعمدی؟ زبان و به تبع آن اجتماع چه نقشی در فراموشی دارد؟ عوامل ایجاد نسیان در انسان چیست؟ مفهوم خودفراموشی در انسان چیست؟ ارتباط بین نسیان با حضور و سوژگی چگونه است؟ نقش تفکر و علوم مدرن در فراموشی و نسیان چگونه است؟
بخش سوم مقاله
نسیانِ فراموشی(نویسنده مهدی ربیعی)
ممکن است چیزهای را فراموش کنیم ولی همان چیزها ما را فراموش نمیکنند، مواردی را که فراموش میکنیم در دل خود واقعیتهای نهفتهای دارند که توان تحمل آنها در ما نیست، ولی چون واقعیت هستند، بودنشان جبری و قالب است حتی در همان زمانی که فکر میکنیم نیستند. درواقع ما فراموششدهها را زندگی میکنیم. فراموششدههای را که ما فکر میکنیم فضولاتی بیش نیستند، انرژی حرکت ما هستند، اگر در خفا عمل کنند دربند آنهاییم ولی اگر به آنها معرفت یابیم همان فضولات، فضیلت خواهند بود. فراموششدهها حذف شدنی نیستند و تماماً در زبان ما جاری هستند، حتی آنجایی که فکر میکنیم فرسنگها از آنها دوریم[77]. فراموششدهها ستون اصلی کلام را شکل میدهند و "بزرگ دیگری" میشوند که بردگی را میطلبند[78]. در خفا بودنشان، اصالت و صداقت را از انسان میگیرد، چراکه مجبوریم بهدروغ در برون از خود یا با آنها بجنگیم یا ستایش کنیم. اگر در رفتارهای ظاهراً متضاد با میلهایی فراموششده کاوش شود، وجودشان موج میزند. چه بسیار رفتارهای ظاهراً انسان دوستانه که عمیقاً آبشخور همان میلهایی هستند که با اسامی شیطانی در برون از خود مورد سرزنش و انزجار قرار میگیرند. محتوای فراموششده در ظلمت و تاریکی با زبان نور و روشنایی کار خود را پیش میبرد غافل از اینکه همان نور و روشنایی وهمی است که تمام انرژی خود را از همانی میگیرد که فضولاتی بیش نامیده نمیشود. چنین نوری تمام اصالت و صداقت را از فرد تهی میکند چراکه اساساً بر دروغ و فریب استوار است. محتوای فراموششده ازآنجاییکه در خفا و با زبان غیرمستقیم و نمادین عمل میکند، میلهایی را تولید میکند که دور از واقع است مانند جنگهای که ساختگی و نمادین است، مجامع حقوق بشری که تهی از انسانیت و اصالت است، دانش و علومی که هیچ بویی از معرفت در آن دیده نمیشود و نمایش دگر خواهی هایی که تماماً آبشخور خودخواهیهاست. بنابراین سمپتوم هایی که در دیگران موردنقد قرار میدهیم آینهای هستند که ما را به ما نمایش میگذارند و نشان میدهند که ما چه چیزهای را فراموش کردیم و چقدر به عهد و پیمانهای که بستیم وفادار نیستیم، عهد و پیمانهای ظاهری که به زبانهای متفاوت از طرف ما دور زده میشود تا فراموش شود که درواقع وفادار به میلها هستیم نه به عهد و پیمانهای ظاهری که بستیم؛ فراموشیای که نهتنها باعث از بین نرفتن میلها بلکه باعث گر گرفتن آنها نیز میشود؛ میلهای اولیهای که از اهداف اولیه خود خارجشده است و خود را در سیاست و تجارت تا ورزش گسترانده است و هرروز بر شعلهی آنها افزوده میشود. میلهایی که تماماً سمپتوماتیک اند و تا رمزگشایی نشوند به امر واقع اشاره نمیکنند، هرچند وجودشان عین عدل است[79] تا انسان به خود بیاید و ببیند که چقدر در دروغ و فریب غرقشده است. فراموشی و واپس زدههایی که باعث شده عقلانیت و اخلاق را به خدمت خود بگیرد تا اهداف خود را از طریق آنها ارضا کند. عقلانیت و اخلاقی که جزء بهراستی و امر واقع به هیچچیز دیگری نباید تن میداد آلتِ بازی بشر شده است تا میلهای تحریفشده و بیپایان را توجیه و رنگ بوی عقلانی و اخلاقی بدهد[80]. زمانی که نماد و تصویر زبان امر واقع نشوند و آن را نمایان نکنند مجبورند آن را بپوشانند ولی ازآنجای که امر واقع قابل پوشیدن نیست، آن را به شکل سمپتوم روایت میکنند[81]. عقلانیت و اخلاقی که اصالت خود را در رابطه اصیل و صادقانه با میلهای اولیه مییابد تا بر سر عهد و پیمانهای که میبندد بماند. اصالت و صداقتی که اگر بر آن خللی وارد شود نقطه شروع نابودی عقلانیت و اخلاق به معنی دقیق کلمه خواهد بود. بهعبارتدیگر قدم اول و آخر در عقلانیت و اخلاق این است که بر آنی که نام ظلمت، تاریکی، شیطان و هر آنچه امیال نا پذیرفتنی مینامیم معرفت یابیم. از این منظر رابطه بین عقلانیت و اخلاق با موارد مطرود و نامقبول به تار مویی بند است و مستقل از هم نیستند و نمیتوان به افتخارات وهمی گذشته لم داد و خود را مصون از خطا دانست، به قول دکتر میترا کدیور با طلوع هر خورشیدی باید اعتبار از نو کسب شود. جدا دانستن اخلاق و عقلانیت از امیالی با نامهای نامقبول و شیطانی این تصور باطل را ایجاد کرده است که این امیال را در بیرون و جدا از خود بدانیم؛ حالآنکه اخلاق و عقلانیت در رابطه صادقانه و اصیل با همین امیال در درون تحول مییابد و از ایجاد سد و مانع آگاهانه بر همین امیال معرفت حاصل میشود. تنها با رابطه صادقانه به آنچه هستیم و به خاطر آن آمدیم میتوانیم وصل بهواقع شویم و آن را همانگونه که هست نمادین کنیم. نمیتوان با جنگهای ساختگی و نمایشهای عقلانیت و اخلاق نمایی که تماماً در پوشاندن امر واقع است، به معرفت رسید[82]. جنگ اول باید در درون و با نمایشهای ساختگی و ناخودآگاه خودمان باشد، تا زمانی که از این جنگ با موفقیت عبور نکنیم، جنگهای ساختگی و بیپایان در برون از خود، برایمان ضروری است. فراموشی شاید موقتاً کمککننده باشد تا واقعیتهای تلخ و شکافهای درونی دیده نشود ولی باعث میشود تا در دروغ و فریبکاری و بردگی طی و طریق داشته باشیم، تفکر سرمایهداری(عقلانیت ظاهری) و نظام سلطه(اخلاق ظاهری) از طریق رسانه و بخش بزرگی از علوم[83] مانند روانشناسی و با روشهای ظاهراً مدرن به دنبال ایجاد حواسپرتی و فراموشی گذشته و آینده و تأکید بر میلهای آنی به دنبال این هستند تا سنت و تاریخچه و عهد و پیمانهای واقعی که بشر با خود، دیگران و طبیعت بسته است را یادآوری نکند، چنین تفکری با مشغول کردن افراد با فعالیتهایی مانند مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و ورزش برای صلح، ظاهراً به دنبال اخلاق و عقلانیت هستند ولی اساساً تولید میلهای میکنند که عقلانیت و اخلاق واقعی را به غیبت میبرد، با تبلیغ چنین روندی که اساساً زیر پا گذاشتن تمام تعهدات واقعی جامعه انسانی است ظاهراً به دنبال مبارزه با شیاطین هستند ولی نمیدانند که عمیقاً در خدمت آن جولان میدهند. چنین تفکری بهقدری ما را در برگرفته است که میتوان گفت ما خود نیز بهنوعی در خدمت همین تفکر عمل میکنیم و جزء همین شیاطین هستیم و تا زمانی که آن را در تمامی رفتارهای خود بازشناسی و یادآوری نکنیم و به آن معرفت نیابیم، به شکلهای بسیار آسیبزا و پیچیدهتر برده آن هستیم و خواهیم بود، به قول استیو تولتز در کتاب جزء از کل، نقابهای پیچیده زندهزنده تو را میخورند. نمیتوان گذشته و آینده را از حال جدا کرد، چراکه سمپتوم های ما انعکاسدهنده چیزهای است که گذشتگانمان فراموش کردند و سمپتوم های فرزندان ما نیز نتیجه چیزهای خواهد بود که ما فراموش میکنیم. بدون یادآوری فراموششدهها و واپس زدهها، صحبت از سوژگی نمایشی بیش نیست، مطرح کردن سوال که مشخصهی بارز سوژگی است زمانی شکل میگیرد، که پاسخها در وجود همان سوژه رمزگشایی و یادآوری شده باشند. تا زمانی که یادآوری صورت نگیرد ارتباط (با خود و دیگران) ممکن نیست[84]؛ دنیای مدرن باوجود تلاش فراوان در جهت القای واژههای شیک و شکیل در ایجاد پیوند و ارتباط اجتماعی با شکست مواجه شده است. نمیتوان انتظار داشت باوجود فراموشی و واپسزنی، به پیوند سرراستی با خود و دیگران رسید. گویا ایمان و عقلانیت حاکم بر محتوای فراموششده بسیار قویتر از آنی است که در شعارهای ظاهری زندگی در جریان است، به همین خاطر درنهایت همان محتوا به سرانجام میرسد.
[77] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید-لکان مبنی بر اینکه واپس زدهها برمیگردد
[78] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید- لکان و فلسفه هگل و هایدگر
[79]
[80] . اشاره به این نظر فروید که ایگو(ego) و سوپر (superego) در خدمت (id) عمل میکند
[81] . برگرفته و استنباط از روانکاوی فروید و لکان و استنباط از متون و سخنرانیهای دکتر میترا کدیور
[82] . برگرفته از نگاه ابزاری به اخلاق در فلسفه کانت و روانکاوی فروید و لکان
[83] . برای مطالعه بیشتر در مورد چنین کنترلی ذهنی، به کتاب اشراف سیاه ارجاع داده میشود
[84] . اهمیت سوال در سوژگی برگرفته از روانکاوی فروید-لکان
برای مطالعه کل مقاله به سایت جرح کلام مراجع کنید
- ۹۹/۰۸/۰۳