تداعی آزاد

کرونا به مثابه یک سمپتوم

چهارشنبه, ۹ شهریور ۱۴۰۱، ۰۶:۲۷ ق.ظ

سخنران: دکتر مهدی ربیعی
تاریخ ارائه: 1401.2.26

 

در این سخنرانی کرونا به عنوان یک سمپتوم در دو بعد ظاهری و نهانی مورد بررسی قرار می‌گیرد: 
بعد ظاهری شامل همان مباحثی می‌شود که روانشناسی و روانپزشکی کل تمرکزش را روی آن گذاشته است. تلاش روانشناسی و روانپزشکی بر این است تا شکوه، گلایه و نارضایتی مربوط به کرونا را حل و فصل کند؛ به بیانی دیگر تلاش بشر، به خصوص متخصصان حوزه‌ روان این است تا آن چیز ناخواستنی را حذف یا کاهش دهد. 
سوال اساسی این است که اگر ناخواستنی است و ما آن را نمی‌خواهیم چرا به وجود می‌آید؟ یا زمانی که به وجود می‌آید چرا آنقدر طول می‌کشد و ماندگار می‌شود؟
از بُعد ظاهری، سمپتوم چیزی است که دیده می‌شود و فرد آن را گزارش می‌دهد و می‌گوید از این سمپتوم، این علامت، این بیماری و این مشکل بدم می‌آید و نمی‌خواهم وجود داشته باشد و به آن سمپتوم خیالی نیز می‌گویند چون خیال می‌کند که داستان فقط همین است که می‌گوید! 
بعد نهانی یک سمپتوم که مهم‌تر است در حوزه‌ روانکاوی مورد توجه و تحلیل قرار می‌گیرد. بعد نهانی یک سمپتوم چیست؟ بعد نهانی یک سمپتوم یک تمنا، یک میل و یک خواستن است. 
بشر کرونا را از بعد نهانی آن می‌خواهد و برای رمزگشایی چنین خواستنی، تنها به بخشی از داده‌های نهانی تمرکز می‌کنیم. زمانی که مباحث ناخودآگاه و نهانی به صورت منطقی توضیح داده ‌شوند بخش بزرگی از داده‌ها حذف یا سانسور می‌شوند. به همین دلیل، این مباحث قطعا نیاز به جلسات تداعی آزاد دارند و درواقع آنجا است که ابعاد مختلف خود را نشان می‌دهند. 
یکی از اهداف سمپتوم که در اینجا «کرونا» را در نظر می‌گیریم این است که ثقل واپس‌زنی را کاهش بدهد. یعنی چیزی که ما از آن فراری هستیم با یک زبان نمادین باز می‌گردد و ما با آن روبرو می‌شویم. ولی درواقع این مواجهه ما سمپتوماتیک، با فاصله و با واسطه است؛ مانند فردی که وسواس مرگ پدر، مادر یا یکی از عزیزانش را دارد. این وسواس می‌تواند یک آرزو باشد ولی چون فرد قادر نیست در مورد آن صحبت کند به میانجی یک وسواس به آن نزدیک می‌شود؛ یعنی آن ثقل واپس‌زنی که فرد قبل از سمپتوم داشت را با این نوع وسواس و نزدیکی کاهش می‌دهد. شما به آنچه می‌خواهید می‌رسید ولی به یک زبانی که خودتان هم متوجه نیستید و در موردش چیزی نمی‌دانید.
یکی از مواردی که از آن فراری هستیم مرگ است. انسان‌های اولیه همیشه با مرگ نزدیکی بسیار عمیقی داشتند. نگاهی به جنگ‌ها بیاندازید، از همان اوایل زندگی به بچه‌ها آموزش می‌دادند که «در دل مرگ برو تا بمیری»، اما زندگی مدرن می‌گوید «از مرگ فاصله بگیر». یک شکل نمادین آن قبرستان‌ها است. ببینید چقدر از آنها فاصله داریم در حالی‌که اگر نوع ارتباط با مرگ به شکلی دیگر بود شاید قبرستان‌ها درون خانه‌های ما بودند. فاصله از مرگ هراس و وحشت نسبت به مرگ را شعله‌ور می‌سازد.

کرونا چه کاری انجام داد؟ 
کرونا به شکل یک تروما یا سمپتوم دقیقاً باعث شد که این فاصله از مرگ کاسته شود. یادمان هست اوایل همه‌گیری ویروس کرونا ما چقدر می‌ترسیدیم و بسیاری از ما سر کار نمی‌رفتیم. به شکل‌های مختلف و به بهانه‌های گوناگون سعی می‌کردیم از آن فرار کنیم ولی این سمپتوم آهسته آهسته به اهدافی که می‌خواست رسید. یکی از آن اهداف همین است که ما الان دور هم هستیم با وجود اینکه کرونا هنوز حضور دارد! اما ترس و وحشت از آن فرو ریخته و حتی تبدیل به شوخی شده است. اگر به ما می‌گفتند قرار است فلان عزیزمان بمیرد ما هم از شدت غصه می‌مردیم، در حالی‌که افراد زیادی از دنیا رفتند و زندگی کماکان جاری است. انسان با ترومایی مثل کرونا به مرگ نزدیکتر شد، گویی همزیستی مرگ و زندگی یکی از اهداف این سمپتوم بود که به آن رسید.
موضوع دیگری که از روی عادت فکر می‌کنیم وحی ‌منزل است یا واقعیت دارد، ساختارهای تمدنی است که علم در دل آن قرار می‌گیرد در حالی که بسیاری از مصداق‌های آن غیر واقعی‌هستند. اگر می‌گفتند قرار است دانشگاه‌ها تعطیل شوند، مردم می‌گفتند مگر ممکن است؟! یا مثلا در حوزه‌اقتصاد بسیاری از مشاغل تعطیل شدند و افراد زیادی آسیب دیدند در حالی که گویی آب هم از آب تکان نخورد. جالب است که بسیاری از موضوعات قبلی جدیت و اهمیت خود را از دست دادند و به نوعی شاید بتوان گفت پایه‌های «نام پدری» که قبلا قدرت داشت لرزید و بعد از کرونا دیگر انسان‌های متفاوتی می‌بینیم. یکی از ساختارهایی که ارتباط غریبی با آنها داریم، آیین‌ها و رسوم جمعی بود که برخی از آنها در دوران همه‌گیری کرونا و حتی بعد از آن حذف شدند.
توضیح در مورد این بحث را تمام می‌کنم چون می‌خواهم به شکل یک سوال طنزگونه باقی بماند و بعدا خودتان در مورد آن تحقیق کنید. قاعدتاً هم یک داستان آموزشی باید مبهم و کلی باشد که راه انداز درون شما باشد.
یکی از موارد دیگری که ساختارهای تمدنی در چند قرن اخیر از بشر گرفته است تمایزیافتگی است. گویی یکی از اهداف کرونا دقیقاً همین بود که در هم‌تنیدگی‌های خانوادگی، فامیلی، ارتباطات و آداب و رسوم را از هم بپاشد، تنهایی‌ای که قبل از کرونا قابل تحمل نبود الان تحمل پذیرتر است و حتی گاه منجر به اکتشافات و خلاقیت‌ها می‌شود. قابل ذکر است که روانکاوی هم در آخر شما را به تمایز می‌رساند. درواقع امر تناسلی که در روانکاوی مورد بحث است همان تمایز و بلاغت است که اگر رخ ندهد سوژگی رخ نمی‌دهد و اگر جهانی شدن و ساختارهایی مثل ساختارهای خانواده دوام یابد مانع تمایزیافتگی است. البته روانشناسی و روانپزشکی هم در این داستان اثرات مخربی داشتند و درواقع به جای اینکه فضای فردی را به سمت اکتشافات فردی و سوژگی و خلاقیت هدایت کنند، به سوی همسان شدن و مشابه شدن گام برداشتند، مثل کلاس‌های آمادگی کنکور که هدفشان همین همسان کردن آدم‌ها با یکدیگر است. در گذشته، یک سال قبل از کنکور آموزش می‌دادند که بچه‌ها شبیه آدم‌های دیگر شوند اما الان از بچگی آموزش می‌دهند که شبیه فلانی شو، پزشک شو و ...، یعنی تمام فردیت فرد را از او می‌گیرند و تمایز و تنهایی از بین رفته است. اتفاقا یکی از اهداف ترومایی مثل کرونا، این بود که چنین ساختارهایی را به هم بریزد. مثلا یکی از ساختارهایی که به هم ریخت، موسسات آموزشی بودند که کلی اهداف کاپیتالیسمی پشت آنها بود و مردم را به سمت همسان شدن و مشابه شدن می‌بردند و این تنهایی و تمایز یکی از مواردی است که به نظر می‌رسد کرونا بسیار کمک کرد تا بشر حداقل با برخی چیزهایی که خیلی از آنها می‌ترسید مثل تنها فکر کردن و خیالپردازی‌های درونی که خود یکی از جنبه‌های خلاقیت است روبه‌رو شود. 
وقتی شما تنها می‌شوید، وحشت باعث می‌شود شما سریع به جمع پناه ببرید ولی دوران کرونا طوری بود که این فضا را بیشتر به شما می‌داد زیرا کرونا خودش وحشتناک‌تر از فضایی بود که همیشه از آن فرار می‌کردیم و بنابراین باعث می‌شد ما تنهایی‌ها، خیالپرداز‌ی‌ها، فانتزی‌ها و اکتشافات درونی را بیشتر تجربه کنیم. درواقع تنهایی باعث فانتزی می‌شود و فانتزی نیز خلاقیت‌های فردی را در پی دارد.
یکی از نکاتی که در صحبت‌های دکتر تولایی مطرح شد این بود که فضای بیماری، یکی از فضاهایی است که آدم‌ها به سختی می‌توانند آن را تحمل کنند. دقیقا یکی از اهداف کرونا مواجه سازی با زخم، بیماری، خون و خیلی از داستان‌های دیگری بود که ما از آنها فراری هستیم. اگر فیلم‌هایی مانند وایکینگ‌ها یا گیم‌آف‌ترونز را نگاه کنید یکی از ویژگی‌های این سریال‌ها این است که نشان می‌دهد چقدر زندگی آدم‌های اولیه با خون و بیماری و زخم عجین و نزدیک بود و اکنون زندگی مدرن، اینها را از ما گرفته است. حتی در روانشناسی هم این طور است که شما مختصرترین روش درمان را که خیلی سریع جواب بدهد یا دارویی که سریعتر علائم را از بین ببرد انتخاب می‌کنید، درحالیکه اتفاقا یکی از مسائلی که بشر باید بسیار به آن نزدیک شود همین زخم و بیماری و علائم بیماری است که کمک زیادی به همین مسأله تنهایی و تمایز می‌کند. به طور مثال بچه‌ای را در نظر  بگیرید که وقتی زمین می‌خورد به راحتی می‌تواند با زخمش بازی کند و از مادر فاصله بگیرد، ولی هجوم بردن پدر و مادر به طرف بچه یا به عبارتی اشتیاق یا تمنای اضافی‌ای که در بچه ایجاد می‌کنند باعث می‌شود سریع به زخمش توجه کند، در حالیکه اگر همان بچه با زخمی که شاید خیلی هم آسیب زننده نباشد رها شود شروع به کاوش، تمایز یا فاصله گرفتن از مادر می‌کند. پدر و مادرهایی که به خورد بچه می‌دهند که زخم مشکل دارد، آن بچه درد زخم و کلی افکار را هم اضافه می‌کند به افکار قبلی‌اش که در کل مانع فاصله گرفتن، متمایز شدن و فانتزی ساختن کودک می‌شود زیرا مقوله اکتشاف است که تمایز و تنهایی و خلاقیت ایجاد می‌کند.
پاسخ به برخی سوالات:
.1     تفاوت تنهایی در افسردگی و تنهایی‌ای که شما در ارتباط با کرونا مطرح کردید چیست؟
افسردگی فضایی است که در آن نشخوار فکری در مورد برخی ایده‌ها و افکار تکراری وجود دارد و اجازه نمی‌دهد فانتزی‌هایی از این ساختار خارج شود، مثلا فرد یک سری ایده‌های تکرارشونده مانند حالت مدیتیشن داشته باشد. درواقع گفته می‌شود که فضای تنهایی پر از افسردگی است اما این تنهایی که ما از آن صحبت می‌کنیم بسیار متفاوت است. از طرفی همین افسردگی را هم اجازه نمی‌دهند فرد در آن وضعیت خیلی بماند و از طریق دارو یا روش‌های درمانی مختلف و یا از طریق خانواده سعی می‌کنند فرد را از آن فضا دور نگه دارند در حالیکه شاید اگر فرد آن شرایط را بیشتر تحمل کند، اتفاقات متفاوتی بیافتد، اما این تنهایی که ما از آن صحبت می‌کنیم قدری متفاوت است. این تنهایی درواقع از ایده‌های تکراری تمدنی پر نشده است. باید بدانیم که تمدن مشکل‌ساز نیست، بخشی از آن کمک کننده است و بخش‌هایی نیز اضافات هستند و ما الان با اضافات پر شدیم و مانند این است که شما کلی بار اضافی با خودتان حمل کنید یا به‌طور مثال چیزی که خدا حلال کرده است را هم حرام کنید یعنی یک چیز اضافی. خود تمدن از دید فرهنگی و دینی یک سری محدودیت‌ها دارد، علم هم محدودیت دارد و خود شما هم که الان اینجا نشسته‌اید ساختارها و محدودیت‌هایی دارید.
در حال حاضر ساختارهای تمدنی طوری شده که چیزی که درواقع حلال است و اصلا برای بشر ضروری است را هم حرام کرده است. حتی در فضای برخی کشورهای غیر دینی و لائیک هم ممکن است پر از همین محدودیت‌ها باشد یعنی محدودیت‌های اضافی و داستان نیز همین است که بتوان فضای تنهایی را که ما راجع به آن صحبت می‌کنیم تجربه کرد بدون اینکه این اضافات وجود داشته باشد زیرا اضافات انسان را فلج می‌کند. مثل همان بچه‌ای که برخی چیزها را به او اضافه می‌کنیم؛ مثلا می‌گوییم ممکن است بمیری یا این زخم به تو آسیب برساند. ما اینگونه یکی دو تا فکر به بچه اضافه کرده‌ایم یعنی علاوه بر زخم و درد کمی که داشت، یکی دو تا فکر هم اضافه کردیم، در حالی که اگر این درد بیش از اندازه و مهم شود خود بدن واکنش نشان می‌دهد. موضوع این است که بین زمانی که بدن خودش به شما می‌گوید کجا نیاز به کمک دارید و زمانی که بدن توسط روان تسخیر می‌شود و روان با شما صحبت می‌کند تفاوت وجود دارد. بعبارتی در فضای سایکوتراپی به معنی دقیق کلمه قرار است ثقل روان کم شود و بدن صحبت کند. بسیاری از ما بدن را گم کرده‌ایم و نمی‌دانیم که آیا گرسنه یا تشنه هستیم و به چه چیزی میل داریم و دقیقا از اضافات روان پر شده‌ایم. برخی از اساتید هم گفتند بیایید پروتکل داشته باشیم. اصلا اینطور نیست، تروما همیشه شما را به شگفتی وا می‌دارد. تروما و سمپتوم اینگونه هستند و اتفاقا اگر به هیستری دقت کنید می‌بینید که دیگر هیستری‌های قدیمی وجود ندارند. هیستری‌های جدید اتفاقا اینطور هستند که شما اصلاً انتظارش را ندارید و سمپتوم بعدی سمپتومی خواهد بود که شما را شگفت زده خواهد کرد و هیچ‌گونه آمادگی برای آن ندارید، بنابراین این ایده‌ها و پیشنهادات از بابتی به بن بست می‌خورند. یک سمپتوم همیشه شما را سورپرایز خواهد کرد و جالب است بدانید خود روانکاوی به معنی دقیق کلمه یک فضای تروماتیک است و همین کار را با مراجع نیز می‌کند بدین معنی که ثقل واپس‌زنی را کم می‌کند. یعنی باید با آن چیزهایی که همیشه از آنها فرار می‌کردید روبرو شوید. به این دلیل که در روانکاوی شما به به و چه چه و از این فضاها نمی‌بینید و یک فضای بسیار واقعی است.
چیزی به نام روانکاوی هم امروزه دو نوع است: یک نوع آن مثل روانشناسی و روانپزشکی است و روش و تفسیر آن از قبل آماده است که واقعی نیست ولی درروانکاوی واقعی تفسیر از قبل آماده‌ای وجود ندارد یعنی تفسیری می‌آید که هم برای خود روانکاو شگفت‌آور است و هم برای فرد روانکاوی شونده. درواقع همین فضا هم به صورت یک تروما عمل می‌کند.
2.    گفتید نوع بشر به سمپتوم نیاز دارد. به لحاظ ریشه‌شناسی و تحولی، انسان چه نیازی به سمپتوم دارد؟
شاهد پاسخ سوال شما خود دی اس ام است که در هر ویرایشی به تعداد سمپتوم‌ها و علائم اضافه می‌شود و شکل‌های پیچیده‌ای به خودش می‌گیرد. یعنی با اینکه تعداد زیادی روانشناس و روانپزشک و حوزه‌های مختلف روان به میدان آمدند چیزی از سمپتوم‌ها کم نشد بلکه روز به روز هم به تعداد و پیچیدگی آنها اضافه می‌شود. موضوع این است که اگر هزاران برابر هم تخصص‌ها بیشتر شوند برعکس سمپتوم‌ها پیچیده‌تر و زیادتر می‌شوند. دلیل اصلی آن این است که بشر امروزی شیادی بیش نیست؛ یعنی پر از فریبکاری و دروغ و ریا و داستان‌های مختلف است و از این رو نیاز است که علیه همین فریبکاری‌ها سمپتوم ساخته شود. به عبارتی سمپتوم شما را از جایی مورد هدف قرار می‌دهد که اصلا انتظار آن را ندارید به همین دلیل علائم روانشناختی جای زیادی برای پیچیده‌تر شدن دارند؛ یعنی این انتظار را داشته باشید که در آینده، بسیاری از این علائم نباشند و علائم جدیدتری به وجود بیاید که حرف‌های جدیدتری داشته باشند و اتفاقا از همان جاهایی که انسان از آن فرار می‌کند به او حمله کند. بنابراین کرونا را به عنوان یک سمپتوم ببینید و مطمئن باشید که سمپتوم بعدی بسیار پیچیده‌تر از سمپتومی خواهد بود که الان بوجود آمده است. خیلی مواقع برایم خنده‌آور است که برخی راجع به پیشگیری از تروما صحبت می‌کنند. ممکن است حتی از برخی حوادث طبیعی مثل زلزله پیشگیری کنید اما از به وجود آمدن سمپتوم‌ها هرگز زیرا آنها مسائل انسانی‌ای هستند که بسیار پیچیده‌تر از مسائل طبیعی مانند سیل و زلزله می‌باشند.
3.    قبلا در یک جلسه ژورنال کلاب گفتین ساختارهای جهانی در آینده به هم خواهند ریخت، می‌خوام نظر شما را مجددا بعد از دو سال بدانم.
مثلا همین جنگی که در روسیه و اوکراین به وجود آمده، ضمن اینکه انتظار مسائل دیگری را هم داشته باشید. تروماهایی مانند کرونا اتفاقا فرد را آماده کرده تا به سمت بسیاری از چیزهایی مانند جنگ برود که قبلا نمی‌توانست و ساختار تمدنی همان مقاومت در برابر جنگ است. جنگ‌هایی که خیلی خطرناکتر از جنگ‌های فعلی به وجود خواهند آمد که ناشی از مسائل فریبکارانه تمدنی امروزی است ولی ترومایی مثل کرونا اتفاقا بشر امروز را برای مواجه شدن با بسیاری از چیزهایی که واپس زده بود آماده کرده است مثل همین جنگ. انتظار دارم که اتفاقات دیگری هم رخ بدهد زیرا ثقل واپس‌زنی کمتر شده و بسیاری از چیزهایی که از آن فرار می‌کردیم اکنون به شکل پیچیده و فریبکارانه‌ای خود را نشان می‌دهند باید انتظار انواع پرورژن‌هایی که قبلا وجود نداشتند را داشته باشیم مانند انحرافات جنسی و انحرافات در جنگ و بسیاری مسائل این چنینی دیگر زیرا درواقع تا الان وجود داشتند ولی به شکل بسیار فریبکارانه. اما اکنون دیگر به شکل اولیه باز می‌گردند و این اتفاق از این لحاظ خوب است که دیگر بشر می‌داند داستان چیست. قبلا حالت خیالی داشت مانند روانشناسی و روانپزشکی که در مورد انسان چیزی به شما می‌دهد که واقعیت نیست و بسیار تخیلی است. یعنی به نظر من درصد بالایی از مسائل مربوط به روانشناسی تخیلی است چون انگار روانشناسی و روانپزشکی در خدمت تمدن مدرن امروزی و کاپیتالیسم است یا پشت آن کلی اهداف سرمایه‌داری و منفعت‌های شخصی و گروهی و حزبی وجود دارد. به همین دلیل روانشناسی امروز اصلا روان را نمی‌شناسد یا از بابتی روان را می‌پوشاند. امروزه به همان شکلی که مردم دنیا با فضاهای خرافاتی مشکل پیدا کرده‌اند از بابتی می بینید که نسبت به روانشناسی هم چنین حالتی ایجاد شده است. بسیاری از طنزها و شوخی‌هایی که در رابطه با رواشناسی مطرح می‌شود خیلی هم بیراه نیست. گاهی متخصصان حوزه‌های مختلف در صدا و سیما هم صحبت می‌کنند در این زمینه که از منظری آنها هم درست هستند و به بیراهه نرفتند. البته به این معنی نیست که کار آنها درست و بدون اشکال است ولی از جهاتی نقدی که این روزها به روانشناسی می‌شود نیز درست است. 

 

  • مهدی ربیعی