تداعی آزاد

حدوث یک سوژه: متن سخنرانی

پنجشنبه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۱، ۰۲:۳۹ ب.ظ

سخنران: دکتر مهدی ربیعی

تاریخ ارائه 1401/6/6

عنوان شامل سه مقوله است: «حدوث»، «یک» و «سوژه». در مورد هر یک از اینها به صورت جداگانه صحبت خواهم کرد و تداعی خواهم داشت.
اولین مقوله «حدوث» است. اگر بخواهیم آن را از لحاظ لغوی بررسی کنیم، اولین معنایی که به آن گره می‌خورد همان پیدایش است و در واقع پیدایش یک موجودیت جدید است که حادث، ظهور یا بروز به آن اطلاق می‌شود و جدید بودن و نو بودن مهمترین قسمت حدوث است. حدوث می‌تواند به دو شکل رخ دهد یعنی می‌تواند کاملا ظاهری و یا کاملا واقعی باشد. از لحاظ ظاهری نمونه‌های مختلف آن را در جهان امروز می‌بینید مثلا تحولات، انقلاب‌ها و اتفاقات مختلف که با اسامی مختلفی به وجود می‌آیند و درواقع می‌توان گفت به عنوان یک موجودیت جدید خودش رو معرفی می‌کند ولی چیزی که عیان است این است که اکثر این موجودیت‌ها امر تکراری هستند یعنی موجودیتی‌اند که فقط از لحاظ ظاهری متفاوت هستند و نمی‌توان گفت که یک موجودیت واقعی هستند. می‌توان گفت واقعی‌ترین موجودیت یا حدوث، موجودیت خود انسان و تمیز او از حیوان بوده است که به کلمه مجهز شد. بعد از آن می‌شود گفت که یک تکرار وجود داشته یعنی یک عمر تکرار در تمام پیدایش‌های جدید وجود داشته که در موردش صحبت خواهم کرد که چرا این اتفاق می‌افتد.
چرا بعد از اینکه انسان به کلمه مجهز شد در موجودیت‌های مختلف تکرار دارد؟ کلمه در ارتباط با غیر موجودیت می‌یابد که «جمع» را هم شکل می‌دهد، از این جا قسمت دوم  عنوان که همان «یک» است مطرح می‌شود، همان غیبت فردیت یا غیبت آن «یک» است؛ آن فردیت یا علتی که می‌تواند باعث ایجاد یک موجودیت جدید شود نصفه و نیمه است و کامل رخ نمی‌دهد، مهمترین مثال همان زن و مرد است یعنی مهم‌ترین چیزی که بعد از تجهیز انسان به کلام همیشه در غیبت یا پشت پرده بوده خود زن بوده. پیدایش زن و مرد طوری بوده است که بیشتر مرد نمود ظاهری داشته اما زن نمود پنهانی داشته است که می‌شود گفت در روانکاوی یا فلسفه از این صحبت می‌کنند که "ناخودآگاه زن است" و رانه مرد نیز همان زن است. حالا وقتی چنین حالتی وجود داشته باشد نه مرد واقعی می‌شود و نه زن یعنی تمام آن موجودیتی که به عنوان حدوث یا سوژه‌های جدید یا تولیدهای جدید مطرح می‌شود انگار یک چیزی از آن پنهان می‌شود یا غایب می‌ماند و آن چیزی که ظهور یا تولید شده نصفه و نیمه است و یک قسمت پنهانی با آن است. به همین دلیل نیز تولیدات به صورت سمپتوماتیک هستند؛ به‌گونه‌ای که انگار یک بخش مهمی از مسئله پنهان است و وجود ندارد. احتمالا موجودیت‌ها، تحولات مختلف یا انقلاب‌های مختلفی را می‌بینید که خیلی مشخص نیست چه می‌خواهند یا وضوح و حدودی که باید داشته باشند یا تمیزی که باید با قبل و بعد داشته باشند خیلی مشخص نیست و به همین دلیل ناشناخته است. به‌عنوان مثال اگر تولیدات دانشمندان را نگاه کنید مهمترین مشخصه و ویژگی‌اش این است که تمیز ندارند یعنی مثلا تولیدات فروید در حوزه روانکاوی و یا حتی دانشمندانی که قبل از فروید در حوزه فلسفه کار کرده‌اند، می‌بینید که تفسیر یا تحلیل بر آنها زیاد است. دلیل اصلی این است که بخش نهانی این تولیدات بیشتر از بخش آشکار آن است یعنی تمایز مشخصی وجود ندارد. معنای حدوثی که در این حوزه‌ها رخ داده نصفه و نیمه است و انگار ناقص و ناکافی است. به همین خاطر هم حدوث‌ها یا موجودیت‌های بعدی نیز به همین شکل هستند؛ هم وصل می‌شوند به گذشته و هم تمیزشان از آینده مشخص نیست. برگردیم به مثال زن و مرد، می‌بینید که مشخص نیست که بالاخره مرد، مرد است یا زن است و زن هم مشخص نیست که مرد است یا زن! قاعدتا این تمیز مهمترین خصیصه است زمانی که علت‌ها یا عاملیت‌ها مشخص نباشد.

در مورد مقوله دوم عنوان که «یک» هست، اگر به یکی دیگر از مشخصه‌های حدوث توجه کنید، جمعی بودن آن خیلی به چشم می‌آید. موضوع اکثر تولیدات جمعی است تا فردی یا اختلاف نظر زیادی در آن هست و این خودش در واقع مسئله‌ای است که ابهام خودش را نشان می‌دهد که یک جایی از آن حدوث، تولید یا درواقع موجودیت یک جایش می‌لنگد و انگار عاملیت به عنوان بخش مهم موضوع اصلا مشخص نیست که از کجا نشات می‌گیرد. پس حدوث واقعی در فردیت رخ می‌دهد.
مثلا در روانکاوی خیلی می‌شنوید که پیشوند و پسوند مطرح می‌کنند مثل روانکاوی جمعی، روانکاوی فرهنگی و عناوین مختلف دیگری که استفاده می‌شود درحالیکه اصلا خاصیت اصلی روانکاوی که مساوی با تداعی آزاد است برای این است که فردیت، سوژگی یا «یک» تولید شود درحالیکه این اسامی یا عناوینی که مطرح می‌شود خود به خود نشان می‌دهد که حتی در این حوزه هم مسئله و مشکل هست و ناکافی بودن در این قضیه هم بارز است. تولیدات جمعی پر از آسیب و اشکال و سمپتوم هستند، برای تحولات امیدهای واهی ایجاد می‌کنند و نتایج مشابهی از آنها بیرون می‌آید. این قضیه در مورد روانکاوی هم مثل یک طنز می‌ماند زیرا نتایج روانکاوی در جمع یا روانکاوی جمعی خیلی شبیه تحولات و انقلاب‌های جمعی است که پر از سمپتوم هستند.

اما مقوله سوم همان «سوژه» است. سوژه درواقع می‌تواند با خودش دلالت‌های مختلفی داشته باشد اما مهم‌ترین دلالتش همان علیت است یعنی فاعل بودن مهمترین مشخصه سوژه است. برخی فاعلیت‌ها وجود دارند که خیلی ظاهری، سطحی و خیالی هستند اما فاعلیت‌هایی هم می‌توانند وجود داشته باشند که به شکل واقعی باشند. حالا ما چطور می‌توانیم تمایزش را ببینیم؟
در سوژگی و فاعلیتی که حالت سطحی، خیالی و ظاهری داشته باشد شما در حوزه‌های مختلف می‌بینید که فرد فکر می‌کند فاعل است اما این فاعلیت موقتی و گذرا است و معمولا هم با خودش کلی ناامیدی و بن‌بست به همراه دارد. برای مثال دو مقوله که من در نوشته‌هایم به آنها اشاره کردم که فاعلیت ظاهری با آنها لینک می‌شود، سکس و پول  است. اینها در فاعلیتی که به شکل  ظاهری است می‌توانند کمک کنند البته اگر این دو میانجی باشند اما زمانی که خودشان به عنوان امر فاعل تلقی شوند، آنجا است که درواقع برای فرد می‌توانند یک فاعلیت بسیار مقطعی و موقتی باشند و کلی هم رقابت و حسادت و مسائل مختلف در خودش داشته باشد. یعنی زمانی که فرد فاعلیت سکس و پول، احساس قدرت، سلطه و احساس‌های مشابهی که همراه دارند را تجربه می‌کند، می‌بینیم که وارد یک تکرار می‌شود که پر از رقابت و حسادت و حالت‌هایی است که منجر به یاس و ناامیدی و بن‌بست می‌شود. دلیلش هم این است که فرد در یک مسیر مداوم، به دنبال چیزی است که افراد دیگر هم به دنبال آن هستند، از این رو آن احساس شکست هم همیشگی است؛ یعنی به دنبال فالوسی هستند که اصلا دستیابی به آن ممکن نیست و زمانی که شما به دنبال چیزی باشید که افراد دیگر هم به دنبال آن هستند، آنجاست که فالوس قابل دستیابی نیست و با خود داستان‌های زیادی به همراه دارد. پس این فاعلیت تنها می‌تواند یک فاعلیت سطحی، ظاهری یا میانجی باشد.
در بسیاری از مواقع، خود پول و سکس می‌توانند فرد را وارد یک وادی جدیدی کنند و اینجاست که درواقع فرد می‌تواند وارد حوزه‌ای شود که منجر به تولید فردی و اختصاصی گردد که ما اینجا روی آن تمرکز نمی‌کنیم‌.

برمی‌گردیم به اینکه یک فاعلیت واقعی و نمادین چه شکلی است؟ در فاعلیت نمادین و واقعی قاعدتا طبق آن توضیحی که در قسمت «حدوث» و «یک» گفتم، فرد از گذشته و آینده تمیز پیدا می‌کند و اینجا است که تولیدی که از فرد حاصل می‌شود، تولیدی است خاص وجود خود فرد.
یک تصور اشتباه عمومی وجود دارد که می‌گوید ما ادامه گذشته هستیم و آیندگان ادامه ما هستند. اینجا دقیقا نقض همین حدوث، فردیت یا سوژگی است به این دلیل که در چنین وضعیتی، دقیقا این فاعلیت، یک فاعلیت سطحی و ظاهری است و ساختار عوض نمی‌شود مثلا در حوزه سیاست، افراد مختلفی ظاهرا با شعارها و توضیحات گوناگون، خواسته‌ها و ایده‌های مختلف به صحنه می‌آیند ولی نتایج مشابه است. در مورد انسان هم همین‌گونه است که اگر ادامه گذشته باشد و آیندگان ادامه افرادی که در حال هستند، پس در تکرار خواهند بود. بنابراین حدوث، پیدایش و سوژگی دقیقا زمانی اتفاق می‌افتد که یک فاصله، یک شکاف عمیق بین قبل و بعد فرد ایجاد شود و دقیقا در اتاق درمان و روانکاوی هم باید این اتفاق بیفتد؛ یعنی شما تداعی می‌کنید، صحبت می‌کنید تا از گذشته جدا شوید و همینطور از آینده؛ یعنی دیگر قرار نیست فرزندان امیال والدین را پیش ببرند یا برخی خواسته‌های والدین دیگر سوار بچه‌ها نمی‌شود.
وقتی لکان از فقدان و شکاف صحبت می‌کند همین است که وقتی فرد از قبل و بعدش جدا می‌شود آن فقدان یا خلاء منجر به حدوث یک سوژه می‌شود. البته این اتفاق به معنای دقیق کلمه تاکنون رخ نداده و به همین دلیل است که شما در تاریخ همواره یک تکرار می‌بینید. ممکن است این سؤال پیش بیاید که اگر این سوژگی، فاعلیت و تمایز به معنای دقیق کلمه رخ دهد هدف چی است؟ زمانی که تمایز رخ دهد و فرد از قبل و بعد از خود متمایز شود تازه برای یک ارتباط آماده می‌شود، یعنی ارتباطی می‌گیرد که خود فرد در آن ارتباط وجود دارد و چرا گفته می‌شود ارتباط ممکن نیست؟ به این دلیل که تمایزی وجود ندارد که ارتباط وجود داشته باشد. اگر به صحبت‌های عموم افراد دقت کنید در کل همه‌اش تکرار است. زیرا اصلا تمایزی وجود ندارد که این تکرار را نبینید ولی زمانی که تمایز وجود داشته باشد وقتی دو سوژه به معنای دقیق کلمه با هم صحبت کنند دو محتوای متفاوت با دو روش‌شناسی متفاوت با هم لینک می‌شوند و زمانی که این دو لینک شوند تازه می‌بینید که اتفاق جدیدی  هم از حاصل این ارتباط رخ می‌دهد، حتی می‌شود گفت که در این ارتباط صحه‌ای بر موجودیت دو سوژه گذاشته می‌شود.
چرا نیاز به این ارتباط وجود دارد؟ زمانی که یک سوژه به معنای واقعی کلمه وجود داشته باشد اما سوژه واقعی دیگری وجود نداشته باشد خود به خود مسأله پیش می‌آید یعنی اگر سوژه واقعی یا سوژه ناخودآگاهی وجود نداشته باشد نمی‌تواند روی این سوژه واقعی صحه بگذارد و اینجاست که در واقع می‌تواند توهم‌ساز و هذیان‌ساز باشد کما اینکه اینطور هم بوده است. شما در طول تاریخ نوابغی را می‌بینید که در عصر خودشان انگار هیچ سوژه ناخودآگاهی نبوده که روی این افراد صحه بگذارد و آنها درواقع محکوم به جنون می‌شدند پس این ارتباط لازم است. از این رو اهمیت این ارتباط برمی‌گردد به همین قضیه و در عین حال زمانی که سوژگی فرد مشخص می‌شود و آن تمایز رخ می‌دهد، آماده می‌شود تا پیرامونش را بشناسد، به واقع خود را از دنیای بیرون تمیز دهد، آن زمان است که شناخت حاصل می‌شود.
یکی دیگر از مقوله‌هایی که شما زیاد شنیده‌اید عشق و اشتیاق است که برخی بر این باورند که علت حدوث است و می‌تواند انسان را به حدوث برساند، درحالیکه این‌گونه نیست، تا زمانی که آن حدوث و تمایز در فرد رخ ندهد یا به عبارتی آن شناخت از خود حاصل نشود اصلا نمی‌داند به چه علاقه دارد. درواقع وقتی فرد در یک تحول واقعی قرار می‌گیرد تازه متوجه می‌شود که به چه چیزهایی علاقه دارد یا مثلا چه چیزهایی را در گذشته تصور می‌کردد به آنها علاقه دارد ولی درواقع از آنها متنفر بود.
اینکه می‌گویند عشق و علاقه و اشتیاق موجب حرکت فرد به سوی ایجاد حدوث است، درواقع معکوس‌اش صادق‌تر است؛ یعنی حدوث است که باعث می‌شود آن عشق و اشتیاق ایجاد شود. حالا چه می‌شود که این حدوث رخ می‌دهد؟ برمی‌گردد به اینکه آن رانه هایی که علت فرد هستند یعنی علت آن «یک» هستند ولی نامشخص‌اند، به مرور مشخص شوند که این خود یک پروسه تحولی را طی می‌کند. در طول پروسه تاریخی و نسلی هر فرد بستگی به این دارد که اون سیر تاریخی فرد به چه شکل حرکت کرده، آیا اصلا در این جهت بوده که رانه‌ها آشکار شوند یا نه و اگر این اتفاق نیفتد قاعدتا تمیزی هم رخ نمی‌دهد. مثل این است که فردی به چیزی عشق و علاقه نشان می‌دهد و یک چیزی تولید می‌کند ولی اصلا این  این عشق و علاقه و تولید مربوط به او نیست بلکه مربوط به خواسته‌ها و تمناهای  پدر و مادرش بوده است. قاعدتا اگر آن رانه بالا بیاید و مشخص شود که چه کسانی و چه چیزهایی علت بودند، آنجا می‌توان گفت که می‌شود در مورد یک حدوث صحبت کرد. در مورد زن و مرد هم همینطور است یعنی زنی که الان در جامعه وجود دارد یک زن واقعی نیست. زن واقعی هنوز پنهان است و رانه مرد است. اگر بازگردید به حوزه‌های نظری می‌بینید که نظریه‌هایی وجود دارند که تمرکز خود را روی این موضوع گذاشته‌اند که مثلا مادر علت است. طبیعتا تا زمانی که حتی این موضوع را به عنوان یک فرض لحاظ کنیم و تا وقتی این مادر از حالت علت خارج نشود خود به خود آن بچه هم نمی‌تواند تمیز پیدا کند. پس تا زمانی که زن پنهان است نمی‌شود از حدوث واقعی صحبت کرد.

پاسخ به پرسش‌ها:
1.    فاعلیت فرد چه نشانه هایی دارد؟
پاسخ: طبق صحبتی که گفتم مبنی بر اینکه فاعلیت می‌تواند ظاهری باشد یا واقعی، شما می‌بینید که همه مدعی فاعلیت ظاهری هستند و حرف جدیدی می‌زنند و موجودیت متمایزی دارند. همیشه وهمی همراه با فاعلیت ظاهری وجود دارد اما در مورد فاعلیت واقعی فقط یک سوژه ناخودآگاه است که می‌تواند یک فاعلیت واقعی را تشخیص دهد.

2.آیا تاریخ تکرار است تا زمانی که سوژگی تمام افراد جامعه اتفاق بیفتد؟
ما در مورد جمع صحبت نمی‌کنیم، علت اینکه تاکنون هم سوژگی به معنی دقیق کلمه رخ نداده این است که موجودیت ارتباط و جمع بارز بوده و زمانی که جمع و موجودیت جمعی بارز باشد حتما سوژه اصلی نهانی است. حتی در مورد دانشمندان هم این قضیه مصداق دارد. به خاطر همین هم تولیدات دانشمندان سمپتوماتیک است. چون گویی یک دانشمند همه ماجرا را نگفته است چون یک بخش از رانه‌هایش باید نهان می‌ماند حالا ترس یا هزار تا داستان دیگر می‌تواند دخیل باشد و اگر هم قاعدتا به‌طور کامل تمیز پیدا می‌کرد و آن فقدان و خلائی که گفتم باعث تولید می‌شد، قطعا نتایجش متفاوت‌تر از آنچه هست می‌شد. درنتیجه یکی از عواملی که یک سوژه بتواند به واقع خودش را نشان دهد این است که رانه‌های نهانی را نیز با خود آشکار کند یعنی آن افرادی که واقعا پنهان هستند نیز آشکار شوند نه اینکه شما از آنها استفاده کنید ولی آنها کماکان پنهان باشند زیرا هم تولید شما ناقص می‌شود و هم آن فردی که پنهان است مشخص نمی‌شود چه بوده است. زیرا اگر تولیدات رانه‌ها و یا افرادی که در نهانی علت هستند بیرون بیاید قاعدتا متفاوت‌تر خواهد بود تا اینکه از طریق میانجی حرف بزنند مثل  زن؛ در نظر بگیرید زنی که امروزه صحبت می‌کند به میانجی مرد صحبت می‌کند و انگار ایده‌های زن است که مرد مجری آن است. پس معلوم است که اگر زن خودش بخواهد بیرون بیاید، تولیدش خیلی متفاوت‌تر از این خواهد بود که به میانجی مرد صحبت کند.

3.آیا با حدوث سوژه فاعلیت ظاهری حذف می شود؟
قطعا همینطور است یعنی اگر علت‌های نهانی نمایش‌های ظاهری که در جوامع مختلف می‌بینید آشکار شوند، نمایش‌ها کارکرد خود را از دست می‌دهند و دیگر لذتی ندارد یعنی تا زمانی لذتبخش هستند که آن سوژه اصلی نهانی باشد. مثلا دانشمندی که چیزی را تولید کرده است بعدها مدعی می‌شود که متعلق به او است و به همین دلیل هم کلی احساس سلطه و فاعلیت دارد اما وقتی آن فردی که در نهانی وجود داشته است بیاید بیرون قاعدتا دیگر خیلی از نمایش‌ها کارکردشان را از دست می‌دهند. می‌توان گفت سوژه‌هایی که تا الان رخ داده‌اند در ساحت خیالی هستند و حتی وارد ساحت نمادین هم نشده‌اند و همانطور که گفتم تا زمانی که تمایز رخ ندهد شما آمادگی ارتباط را ندارید.

4.تصور شما از زنی که بدون میانجی مرد بیرون بیاید چگونه است؟
نمی‌دانم زنی که در نهانی است اگر بدون میانجی مرد بیرون بیاید چگونه است؛ یعنی حتی الان هم که من در مورد زن صحبت می‌کنم درواقع مردی است که دارد از زبان زن وجودش صحبت می‌کند و زنی نیست که در مورد زن وجودش صحبت کند و این‌ها متفاوت هستند.
5. چرا باید شخص دنبال ظهور فاعلیت واقعی‌اش باشد؟
حرکت و تحول برمی‌گردد به فاعلیت، یعنی اگر احساس فاعلیت وجود نداشته باشد ممکن است فرد حتی دست به خودکشی بزند و معمولا یکی از دلایل خودکشی همین است که فرد احساس فاعلیت خود را از دست می‌دهد. ممکن است فردی از دید دیگران احساس فاعلیت زیادی هم داشته باشد مثلا پولدار باشد یا خیلی از چیزها را داشته باشد که دیگران ندارند اما همان فرد احتمال دارد دست به خودکشی بزند زیرا احساس فاعلیت واقعی وجود ندارد.

 

  • مهدی ربیعی