تداعی آزاد

درس‌گفتار روان-درمانی: جلسه سوم

چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۴۹ ق.ظ

سوال: کیفیت درمانگر چیست؟
پاسخ: در متون مختلف به سه مؤلفه اشاره می‌شود:
1) شخصیت فرد 2) ارتباطی که برقرار می‌شود 3) تکنیک‌هایی که به کار می‌برد.
از آنجایی که این موارد در کتاب‌ها آمده‌اند، توضیح مجدد آنها امری تکراری است.
این سه مورد در کتاب‌ها گفته شده است اما موضوع جدیدی که مطرح است این است که زمانی که در مورد کیفیت صحبت می‌کنیم، تمام این توضیحاتِ گفته شده یک کیفیت محتوایی را ارائه می‌دهند که اگر فرد این ویژگی‌ها را داشته باشد، تاثیرگذار خواهد بود. مثلا در باب شخصیت معتقدند که اگر فرد با شخصیت کاریزما، منعطف و پذیرا... یک سری مؤلفه‌های مربوط به موضوع ارتباط و تکنیک‌ها را داشته باشد، در درمان هم موفق است. درواقع به داشته‌ها و محتوا تاکید می‌شود. تداعی مرتبط با چنین حالتی این است که درمانگر کالایی دارد که می‌خواهد به فروش برساند و اگر در این سه مولفه خوب عمل کند می‌تواند مراجع خودش را قانع کند!

سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا قرار است با این مؤلفه‌های گفته شده حالش خوب شود و نتیجه بگیرد؟ وقتی صحبت از کیفیت درمانگر می‌شود خود به خود می‌گویند درمانگر باید چیزی داشته باشد تا وقتی مراجع می‌آید، آنها را به او بدهد تا مراجع درمان شود. سوال بسیار مهمی مطرح می‌شود که آیا «واقعا مراجع می‌آید که چیزی بگیرد؟» به دو شکل می‌توان به این سوال پاسخ داد: 1) بله، مراجع می‌آید که چیزی بگیرد و اصلا فرق بین روان-درمانی و روانکاوی همین است که فرد در روان-درمانی می‌آید که چیزی بگیرد اما در روانکاوی از دست می‌دهد؛ بعدا به آن اشاره خواهم کرد.
فردی که در فاز روان-درمانی است به درد روانکاوی نمی‌خورد! کسی هم که آماده روانکاوی است، دیگر مناسب روان-درمانی نیست. کسی که آماده روانکاوی باشد اما بیاید برای رواندرمانی، نتیجه نخواهد گرفت چون کسی که دنبال روانکاوی باشد درواقع دنبال محتوا و درمانگر نیست. کسی که آماده روانکاوی است درواقع آماده تحقیق و تفحص روی خودش است و می‌خواهد بداند داستان خودش چیست؟ کسی که در فاز روان-درمانی است محتوا می‌خواهد، با توجه به این موضوع، اگر درمانگر با توجه به توضیحات قبلی در مؤلفه ارتباط خوب باشد می‌تواند نتیجه بگیرد. اگر شخصیتش مؤلفه‌های گفته شده را داشته باشد می‌تواند به این روند کمک کند و نهایتا اگر تکنیک‌ها را خوب اجرا کند می‌تواند برای کسی که در فاز روان-درمانی است مؤثر باشد اما برای کسی که دنبال روانکاوی است مصداق ندارد.
سوال مهم بعدی اینکه کسی که در جایگاه روانکاو است قرار است چه کاری انجام دهد؟ مگر بر اساس این سه مؤلفه (ارتباط، شخصیت، تکنیک) عمل نمی‌کند؟
یک روانکاو بر اساس ناخودآگاه عمل می‌کند، بر اساس ناخودآگاه خودش که همان تداعی آزاد است. پس در روانکاوی تداعی آزاد می‌تواند به آنالیزان کمک کند. در رواندرمانی سه مؤلفه است که کیفیت درمانگر را مشخص می‌کند اما مؤلفه دیگری که فقط برای روانکاوی و کسی که دنبال روانکاوی است، همان تداعی آزاد است.
سوال: تداعی آزاد چیست؟
پاسخ: در متون روانکاویِ بر اساس محتوا، تداعی آزاد را فضایی تعریف می‌کنند که در آن فرد می‌تواند آزادانه درباره هر چیزی که به ذهنش می‌آید صحبت کند. این یک تعریف محتوایی از تداعی آزاد است اما اینجا چیزی را اضافه می‌کنم و آن این که اصلا مشخص نیست تداعی آزاد چه چیزی است! و اینطور نیست که فکر کنید در جلسه روانکاوی برای همه یک اتفاق همسان می‌افتد، بلکه در جلسات روانکاوی هیچ چیز از قبل مشخص نیست یعنی نمی‌توانید پیشاپیش تداعی آزاد و محتوای جلسات را مشخص کنید. از این رو تداعی آزاد تعریف پذیر نیست. در مورد تداعی آزاد یک نوع بدفهمی وجود دارد که به اشتباه فکر می‌کنند روانکاوی یک محتوا است پس همان‌ها به تداعی آزاد هم تعریف و قالب می‌دهند درحالیکه تداعی آزاد را تنها می‌توان در ارتباط با یک آنالیست و یک آنالیزان تعریف کرد. البته منظور تعریف معنایی نیست بلکه تعریف دلالتی است یعنی کسی که در مرحله آنالیزان باشد و کسی که در موضع روانکاو باشد. در ارتباط با اینها است که تداعی آزاد معنا می‌یاید. پس کسی که دنبال روان-درمانی نمی‌تواند در فضای روانکاوی قرار بگیرد و تداعی آزاد کند چون وفادار به برخی معناها است. اگر بخواهد از آن معنا خروج کند دچار اضطراب زیاد و غیرقابل تحملی می‌شود. اما آنالیزان کسی است که به دنبال تحقیق و جست و جو است و بنابراین می‌تواند آن اضطراب را تحمل کند و شروع می‌کند به ترجمه اضطرابش. به عبارتی می‌توان گفت «تداعی آزاد ترجمه اضطراب است، ترجمه فضایی که تا اکنون در موردش صحبتی نکرده است».
سوال: آیا این اضطراب را خود روانکاو هم تجربه می‌کند؟
پاسخ: بین درمانجو و آنالیزان فرق است. درمانجو دنبال یک محتواست و این محتوا را می‌خواهد از درمانگر بگیرد اما آنالیزان دنبال تحقیق و تفحص در مورد دنیای درونش است. بین روانکاو و رواندرمانگر هم تفاوت وجود دارد. رواندرمانگر هرجایی که اضطراب باشد از آن فاصله می‌گیرد. چون دنبال محتوای از پیش تعیین شده است. اما روانکاو به دنبال اضطراب می‌رود. در واقع راهنمای روانکاو اضطراب است و آن اضطراب‌هایی که ترجمه می‌شوند برای روانکاو هم لذتبخش است و برای اولین بار رخ می‌دهند. اضطراب راهنمای یک روانکاو است.
سوال: آیا همانطور که همدلی در رواندرمانی هست در روانکاوی هم مطرح می‌شود؟
پاسخ: همدلی در روان-درمانی موضوع مشخصی است و روان-درمانگر فهم خود، محتوای خود را از فهم مراجع دارد. درمانگر تمرکزش بر روی محتوایی است که مراجع به او می‌دهد. اینجا است که مشخص می‌شود نه تنها مراجع آن چیزی که می‌گوید نیست بلکه روان-درمانگر هم همان چیزهایی که فکر می‌کند نیست. به همین دلیل روان-درمانگر با بخش عظیمی از وجودش ارتباط نگرفته است یعنی با خودش همدلی ندارد تا برسد به اینکه بتواند با مراجع همدلی کند، اگر از این بُعد نگاه کنیم در روانکاوی هیچ همدلی‌ای وجود ندارد. پس سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که چگونه در روانکاوی ارتباط به وجود می‌آید؟ شما در روانکاوی می‌خواهید کمک کنید که آنالیزان بتواند با بخشی از وجودش که تا حالا با آن ارتباط نگرفته، ارتباط بگیرد. پس در روانکاوی درواقع این «همدلی با ناخودآگاه» فرد است اما به این معنا نیست که روانکاو این را می‌داند بلکه شرایط را تسهیل می‌کند تا آنالیزان بتواند با بخش پنهان وجودش ارتباط بگیرد. این به این معنا نیست که نهایتا روانکاو می‌داند در دنیای درونی آنالیزان چه می‌گذرد اتفاقا روانکاو هیچ موقع متوجه نمی‌شود که دقیقا درون آنالیزان چه می‌گذرد اما کمک می‌کند آنالیزان خودش به وجود خودش نزدیک شود و ارتباط بگیرد.
سوال: آیا فرد می‌تواند خودش را روانکاوی کند؟
پاسخ: شخص نمی‌تواند خودش را روانکاوی کند. یک فرد ارتباطش با خودش با همان مقطعی است که در آن وجود دارد. وقتی فرد برای روانکاوی درخواست می‌کند درواقع می‌خواهد از موضعی که بوده خارج شود و از موضعی دیگر به خودش نگاه کند. اینجا است که وجود فرد دیگری ضرورت پیدا می‌کند. پس فردی که به این مرحله نرسیده است که از موضع دیگری خودش را بشناسد، درواقع در همان موضع می‌ماند و حرکتی نمی‌کند. فرض کنید آینه‌ای جلوی فرد هست و او را انعکاس می‌دهد و فرد می‌گوید «من در این آینه همه چیز را می‌بینم، می‌خواهم از طریق همین آینه (که درواقع خودش است) خودم را کامل بشناسم.» هیچ وقت برای این فرد این سوال پیش نمی‌آید که اگر یک آینه‌ای از موضعی دیگر جلوی او باشد، باز همین انعکاس را می‌دهد؟ به همین دلیل زمانی که یک آنالیزان به مرحله‌ای می‌رسد که در ارتباط با خودش درخواست تحقیق و تفحص دارد، پس می‌خواهد از یک موضع واقعی دیگر هم خودش را تحقیق و تفحص کند. تحقیق و تفحص بسیار مهم است زیرا وقتی می‌گوییم یک دیگری تو را نشان دهد، همان روان-درمانی است اما وقتی می‌خواهد از یک موضع دیگری در خودش ورود پیدا کند و تحقیق و تفحص کند، روانکاوی است. اینجا یک تفاوت دیگری بین روان-درمانی و روانکاوی مطرح می‌شود که در روان-درمانی فرد درخواست محتوایی دارد اما در روانکاوی درخواست آنالیزان این است که می‌خواهد از موضع دیگری به خودش ورود کند و تحقیق و تفحص کند.
سوال: بین خودافشایی و کاتارسیس(تخلیه هیجانی) با روانکاوی یا تداعی آزاد چه فرقی وجود دارد؟
پاسخ: فرقش این است که در کاتارسیس فرد دنیای درونی‌اش را براساس مقیاس و سنجه‌هایی که به او داده اند بالا می‌آرود، مثلا «در مورد خودت بنویس»، «فلان کارها را انجام بده». یعنی فرد بر اساس یک مقیاس‌هایی خودافشایی می‌کند. اینجا به سوال قبلی برمی‌گردم که «آیا کسی می‌تواند خودش را روانکاوی کند؟» در واقع داستان همین جا است که در روانکاوی شما در ارتباط با یک روانکاو صحبت و تداعی می‌کنید. به عبارتی اولا شما تحقیق و تفحص می‌کنید و با اضطراب‌هایی که در فضای خودافشایی به سمتشان نمی‌روید مواجه می‌شوید. شما وقتی خودافشایی می‌کنید فقط آنچه که از آن آگاهی و به آن دسترسی دارید را بیان می‌کنید؛ مثلا ممکن است اتفاقی برای شما پیش آمده باشد که با کسی درمیان نگذاشته‌اید، همان‌ها را مطرح یا بازگو می‌کنید. ولی در روانکاوی اتفاقا علاوه بر آنچه توصیف می‌کنید، به تدریج آن اضطراب‌ها، تنش‌ها و سمپتوم‌ها را هم ترجمه می‌کنید. اضطراب، تنش و سمپتوم چیزهایی هستند که تا حالا در مورد آنها نمی‌دانستید و نمی‌دانستید که می‌توانند به کلام ترجمه شوند اما در روانکاوی ترجمه می‌شوند، به کلام در می‌آیند و نمادین می‌شوند. موضع روانکاو است که این امر را تسهیل می‌کند چون روانکاو همیشه به استقبال اضطراب، تنش و سمپتوم می‌رود و می‌داند که اینجاها دیتاهای جدیدی هست و این استقبال و این اشتیاق به تحقیق و تفحص در روانکاو، کمک می‌کند که آنالیزان هم به این فضا ورود کند با اینکه این فضا اضطراب‌زا و تنش‌زا هم هست و سمپتوم نیز ناشناخته است.
سوال: تفاوت فعل و انفعالاتی که در فلسفه رخ می‌دهد و آن فضای بحث و جدلی که به وجود می‌آید که همدیگر را نقد می‌کنند با روانکاوی چیست؟
پاسخ: در فلسفه قائل به سخنوری و یک منطق و یک چارچوبی هستند. چون قائل به منطق هستند جدل‌ها، نقدها و تحلیل‌هایشان هم می‌تواند در همان فضاهای منطقی باشد یعنی در فضایی که دو نفر باهم جدل و نقد و استدلال می‌کنند. اگر حرفی خارج از آن منطق باشد یکی از طرفین می‌گوید منطق و دلیلت را بیاور و اگر خارج از آن چارچوب باشد جلوی آن را می‌گیرند اما در فضای روانکاوی، از این لحاظ تکیه بر هیچ منطقی وجود ندارد و شما آزاد هستید در مورد هر چیزی، هر چه می‌خواهید بگویید. البته «آزادی» در روانکاوی معنای متفاوتی دارد. آزاد هستید موضوعاتی که تنش‌زا و اضطراب زا است و هیچ موقع سمت آنها نرفته‌اید را بیان کنید و منظورش آن آزادی‌هایی که در جامعه باب شده و شما در مورد آنها می‌دانید نیست. پس آزادی در روانکاوی اصلا برابر با آزادی در فضای بیرون از روانکاوی و حتی در فلسفه نیست.
سوال: آیا در روانکاوی محتوا وجود دارد؟
پاسخ: متون روانکاوی از لحاظ محتوایی در حوزه روان بسیار وسیع است می توانید بروید بررسی کنید، حتی متونی که اسمی از روانکاوی در آن نیست را هم بررسی کنید ردپایی روانکاوی را در آن می‌یابید، ولی آنچه که در رابطه با روانکاوی خیلی ارزشمند است و لازم است با آن کار کنید، مطالعه و تحقیق کنید، همان ناشناخته‌ها هستند. در روانکاوی قرار است شما وصل شوید به همان ناشناخته‌هایی که درون و بیرون وجود خودتان است. فقط از طریق تداعی آزاد است که می‌توانید به این دانش عظیم و ناشناخته وصل شوید. که در مورد تعریف آن صحبت و تداعی کردیم.

من در مورد سوالات شما تداعی کردم و تداعی با تعریف متفاوت است.

 

  • مهدی ربیعی