درسگفتار روان-شناسی-بالینی: جلسه پنجم
سؤال: چطور میشود که یک نابغه هوا-فضا که مبادی آداب است، در شرایط زوج درمانی شروع به فحاشی به همسرش میکند؟
پاسخ: فحاشی نیاز به بازداریزدایی دارد، یعنی موانع اجتماعی کارکرد خود را از دست میدهند!
زمانی که نوابغ بر اساس سنجههای بیرونی نامگذاری میشوند و حدود میگیرند، بخش بزرگی از انرژیشان در خدمت سنجه بیرونی صرف میشود؛ در چنین حالتی فرو ریختن سنجه بیرونی هدف نهانی میگردد!
چنین سوژهای با هر مثلثی مشکل دارد، برای مثال اگر درمان دوتایی تبدیل به یک رابطه سهتایی شود، درمان فرو خواهد ریخت! فضای قضاوتی و قیاسی چنین فردی را تحریک میکند تا سازه شکل گرفته را فرو بریزد، در واقع چنین فردی ظاهرا در خدمت بشر است! او خیال نفر اول بودن را هیچگاه رها نکرده و هرگز تن به کاستراسیون نداده است!
قابل ذکر است که فحش در ساختار زبان کارکرد دارد و اگر در موضع خود رخ ندهد زبان کارکرد پوشانندگی مییابد!
سؤال: در رابطه با ساختارهای کلی، ذهنم کمی پراکندگی دارد، مثلا در رابطه با ساختار کلی لکانی، psychose ,nuevrose ,perversion را تا حدی میشناسم. مک ویلیامز هم تقسیمبندیهایی دارد که این موارد در کنار هم برایم هماهنگ نیست؛ کسی که کار رواندرمانی تحلیلی میکند، باید به کدام یک از اینها پایبند باشد؟! میخواهم بدانم آیا نگاه مشخص و واضحی وجود دارد؟ ساختاری که بتوان روی آن تکیه کرد و روش و همه موارد دیگر درونش جای بگیرد؟
پاسخ: به دو شکل پاسخ شما را میدهم یکی نظری و دیگری عملی!
اگر درمانجو سایکوتیک باشد با موضع پدری شما (درمانگر) مشکل خواهد داشت و ارتباطی با آن نخواهد گرفت ولی اگر موضع شما مادری و دوتایی باشد با شما ارتباط خواهد گرفت! اگر آنالیزان نوروتیک باشد از شما موعظه میخواهد ولی عمیقاً با آن مشکل دارد! حالا اگر درمانجو pervert باشد میخواهد قواعد خودش را در درمان حاکم کند!
برمیگردیم به بخش دوم سوال شما؛ چیزی که برایم تداعی میشود این است که احتمالا این موضوع مرتبط با نگرانی شما است؛ «ساختارم من چیست و ساختار مراجع چیست؟!
این موضوع دقیقاً همانی است که در فضای روانکاوی نامشخص است! همانی که رانه حرکت است. بر اساس تداعیهای فروید و لکان ساختارها متمایز شدهاند ولی داستان اصلی در ارتباط با شما مشخص نیست و نخواهد شد! هر چند فروید و لکان بیزار بودند از حرفهای تکراری ولی محتوای آنها نشخوار نظری صاحب نظران شده است!
درست است که لکان از فروید بازخوانی داشت ولی خوانش او از فروید از موضع کاملا متفاوتی بود!
ساختارها نامشخصاند و اگر مشخص شد فاتحه خودتان را بخوانید، یعنی دارید درجا میزنید! هر فردی به میزانی از هر ساختاری کیف میبرد، درست است که Forceclosure مشخصه فرد سایکوتیک است ولی جدا افتادن سایکوتیک فقط بروز آشکار دارد و دو ساختار دیگر چنین جداافتادگیای را عمیقا میپوشانند! از این منظر فرد سایکوتیک یک قدم پیشتر و سمپتوم دو ساختار دیگر است!
ظاهرا ساختار نوروتیک، مدرن و در تحول است ولی شدیداً نسبت به کیفیتِ متفاوت مقاوم است.
سوال: یکی از اساتید آماری دادهاند که در بدبینانهترین حالت ٢٦ درصد افراد، مبتلا به سایکوز و نوروز هستند، با مابقی چه کنیم؟ آیا بهتر نیست به جای واژهی درمان به سمت روانشناسی سلامت یا بهداشت روان رفت؟ کسی میآید در اتاق شما را میزند، میگوید آمدم اصلا تجربه کنم، آیا به این فرد دست میزنید؟ یا نه، صرفاً میرویم به مبحث اینکه بر اساس چه ساختاری عمل کرده است؟
پاسخ: اولا آماری که ذکر شده احتمالاً بر اساس DSM یا امثال آن است. آیا افرادی که بر اساس این سنجهها بیمار محسوب نمیشوند، سالم هستند؟!
مثلا همین دانشگاه آمدن شما! چقدر بر اساس اشتیاق خود تحصیل میکنید؟ یک سری دانش تکراری و به درد نخور نشخوار میشود... ولی چون اکثریت مبتلا به آن است به نظر سالم میآید!
نظر دانشجو: ممکن است همیشه همه چیز بر وفق مراد نباشد.
پاسخ: اتفاقا اگر بخواهید بر اساس عشق و علاقه عمل کنید باید بهای سنگینی بدهید، خیلی از اوقات عمل کردن بر اساس سنجه اجتماعی بهایی ندارد و وفق مراد است!
سوال: آیا شما همین الان بر اساس تئوری انتخاب و محتوا جواب دادید؟
پاسخ: نه!
این انتخابی که میگویم اصلاً مشخص نیست که اگر قرار باشد بر اساس اشتیاق عمل کنید چه میشود! نتیجه کنجکاوی و اشتیاق نامشخص است!
خب، حالا برویم سراغ همان سوالی که موضوع بهداشتروانی را مطرح کرد؛ بهداشت روانی یعنی پیشگیری!
شما موقعی که میگویید پیشگیری، بر اساس دادههای گذشته پیشگیری میکنید، آینده به خصوص در مورد سوژه انسانی کاملا نامشخص است! الگوی پیشگیری عملاً انسان را به ماشین کاهش میدهد که امری ناممکن است. کما اینکه کارکرد ماشین در آینده هم قابل پیشبینی نیست!
اما برویم سراغ آن بخشی از سوال که گفتید آیا کسی که مشکلی ندارد ولی میخواهد درمان را تجربه کند...
اتفاقا فردی که درخواست تجربه دارد و میخواهد! مناسب روانکاوی است. در روانکاوی تقسیمبندی سالم و بیمار وجود ندارد که فقط بخواهد بیمارها را بپذیرد!
سوال: چه قدر جالب که داشتیم به یک چیز مشترکی فکر میکردیم... صبح سر یک کلاسی... من استوری میگذارم، چه قدر کلاسهای درس دانشگاه اوضاع افتضاحی دارند... مجبورم بیایم و زجر بکشم.
برای مثال در کلاس زوج درمانی مطرح شده بود که وسواس فرد را کنار میگذاریم که در مرحله بعدی درمان روی آن تمرکز کنیم!
پاسخ: نگاه کاهشگرایی همین است، در نگاه پزشکی هم همینطور است؛ وقتی یک بیمار به پزشک هم مراجعه میکند، مثلاً میگوید اول مشکل پایش را حل میکنیم و... بعد میرویم سراغ امراض دیگر...
وقتی بر اساس یک مدل از پیش تعیین شده عمل کنید، بر آن سازه اضافه خواهید بود! این موضوع در مورد یک جامعه هم مصداق دارد مثلا در مورد کشور ایران: یک تئوری که خیلی هم قوی بود مثل اسلام که نصف جهان را در موضع خود گرفت، میخواهد در ایران پیاده شود. با وجود اینکه مدل مذکور در موضع خودش کارآمد بود ولی در ارتباط با ایران سمپتومساز میشود، چرا؟! چون فاعلیت ایرانی نادیده گرفته میشود!
اول اینکه خود زوج درمانی و خانواده درمانی پر از شکاف و مسئله هستند. حتی اگر قرار باشد تغییر و تحولات ایجاد کنند باید بر اساس درون همان سازه/خانواده باشد و شاید رمزگشاییِ همان وسواسی که کنار گذاشته میشود تا بعدا درمان شود عامل اصلی در جهت حل مشکل همان خانواده باشد!
بعضی وقتها فردی در رشته دیگری درس خوانده و تازه آمده در روانشناسی ولی میگوید من چندین سال است کار درمان انجام میدهم!! تفکر این آدم ممکن است این باشد که من سالم بودم... و یا تصور بر این است که قشنگ صحبت کردن یا ارتباط یا شخصیت خوبی داشتن، درمان کننده است... اتفاقا بعضی اوقات اگر در جایگاه درمانگر لال شوی، بهتر عمل خواهی کرد تا اینکه به مراجع یک چیز قشنگ و شسته، رُّفته بگویید.
- ۰۱/۰۸/۲۳