تداعی آزاد

درس‌گفتار آسیب-شناسی-روانی: جلسه هفتم

پنجشنبه, ۱ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۵۹ ق.ظ

سوال: کودکی شاهد مرگ پدرش توسط مادر بوده (مادر، پدر این کودک را کشته و به قصد پختن، او را در دیگی بار گذاشته و اکنون در زندان است). آن کودک در یک محل تربیتی نگهداری می‌شود که من هم آنجا هستم، با من رابطه گرفته و می‌گوید در شکم تو هستم، چرا این را می‌گوید؟! آیا تداعی آزاد در مورد کودکان هم ممکن است؟

تداعی: در کار کردن با کودکان باید خیلی صبور باشیم. آنها مثل بزرگسالان پشت سر هم صحبت نمی­‌کنند؛ ممکن است قسمتی از حرف‌هایشان را در یک بازی بیان کنند و قسمتی دیگر را در جای دیگر بگویند. و اگر بخواهیم با ذهنیات خودمان آنها را پیش ببریم ممکن است خیلی چیزها را نادیده بگیریم و از مسیر منحرف شده و به جای اینکه به جایی برویم که او می‌­خواهد ما را ببرد، او را به جاهای دیگر ببریم. این کودک وقتی از خوردن چیزی یا نزدیک شدن به چیزی به شدت اجتناب می­‌کند، آن چیز ممکن است با مسائل زیادی مرتبط باشد که خاطره ناخوشایندی را تداعی می­‌کند. او تا زمانی که نتواند تمام خاطرات بدش را بازگو کند، به اجتنابش از آن ماده بخصوص ادامه می­‌دهد و اگر هم از آن استفاده کند، برای رضایت کسی است که با او ارتباط گرفته است و خوب نیست که برای دل کسی که دوستش دارد، این کار را انجام دهد؛ زیرا این اتفاق باعث می­‌شود او بسیاری از داده­‌هایی را که باید در مورد آن صحبت کند، نگوید. زیرا چیزی که دارد می­‌خورد، با چیزهای زیادی گره خورده که همراه آن خورده می‌­شوند و انگار که پنهان می­‌شوند ولی از بین نمی­‌روند.

کودکی که دچار تروما شده با یک واپس‌روی، خودش را به یک زمان و مکان امن می‌برد. مثلاً به رحم مادر برمی‌گردد یا به زمانی که محیط پیرامونش امن و آرام بوده است. در آن محیط ایمن است که می‌تواند برون‌ریزی کرده و حرف بزند و به‌ اصطلاح تداعی کند و از رنجی که می‌برد رها شود. در چنین مواقعی کسی که کودک با او ارتباط گرفته، بایستی او را به آرامی هدایت کند تا بتواند آنچه باید را بر زبان آورد اما نباید او را تحت فشار قرار دهد و هر زمان که خواست سکوت کند یا محل را ترک کند. نباید مانع شد زیرا نتیجه عکس می‌دهد و کودک ارتباطش را قطع می‌کند. کودک قطعاً دوباره به سوی فردی که با او ارتباط عمیق برقرار کرده برمی‌گردد زیرا روانش نزد او گیر کرده و می‌خواهد سازه‌هایی که از هم پاشیده است را انسجام دهد.

وقتی کودکی با وجود سن پایین، یک تروما را تجربه می‌کند، هرچند ممکن است سایکوتیک نباشد اما ایگوی او از هم پاشیده و گسسته است. بنابراین ارتباطی که با او می‌گیریم باید شبیه ارتباط با افراد سایکوتیک باشد!

پرسش: آیا کودکی که ترومای وحشتناکی تجربه کرده، می‌تواند روزی به سلامت روان دست یابد؟

تداعی: بله، اتفاقاً این کودک راوی بخشی از دنیایی خواهد بود که ما هیچ وقت به آن دسترسی نخواهیم داشت. او از جهاتی نسبت به افراد عادی که چنین تجربه‌ای نداشته‌اند، خیلی جلوتر است اگر دنیای درونش را نمادین و کلامی کند!

سوال: چنین فرضی با سازه هوش سازگار است؟!

تداعی: هوش به صورت انتزاعی سازه‌ای است که شدیداً متأثر از سنجه‌های حاکم در دنیا است و این سنجه‌ها بر اساس معیارهای مختلفی تعیین می‌شوند که معیارهای آن در طول تاریخ تغییر کرده است. مثلاً قبل از قرون وسطی سنجه هوش بیشتر مسائل بدنی بود، یعنی کسی که قدرت بدنی بیشتری داشت و بهتر می‌جنگید، باهوش به حساب می‌آمد. در حال حاضر، در عصر سرمایه‌داری کسانی که قدرت فریبکاری بیشتری داشته باشند، باهوش‌تر به حساب می‌آیند. بنابراین نباید مطمئن بود که معیار و ملاک‌های هوش واقعاً سازه‌هایی را می‌سنجند که روایی دارند؛ یعنی اینکه وقتی یک سازه مدعی یک مفهومی است، همان را می‌سنجد. درحالیکه بسیاری از سازه‌ها مدعی چیزی هستند که اصلاً آن را نمی‌سنجند که یکی از آنها هوش است. به طور خلاصه سنجش هوش متأثر از سنجه‌های بیرونی است که مدام در حال تغییر هستند. بسیاری از سنجه‌ها فقط بعد شناختی را می‌سنجند و در بهترین حالت بعضی از عملیات چند بعدی روانی را هم می‌سنجند.

پرسش: آیا برای کسی که یک ترومای وحشتناک تجربه کرده می‌توان تست IQ انجام داد؟ آیا فردی که می‌ترسد با مقدار زیادی واپس‌روی، می‌تواند به سؤالات هوش پاسخ دهد؟

تداعی:  تست‌های هوش برای انسان‌های ظاهراً نرمال طراحی شده‌اند! نه افرادی که چنین تجارب خاص و ویرانگری دارند!

سوال: درمان کودکی که این چنین تجاربی دارد چگونه است؟!

تداعی: وقتی کودکی فرد دیگری را جایگزین والد خود می‌کند، در عین حال واقف است که بین آن فرد و والدش تمایز وجود دارد و فرد جایگزین شده نقش میانجی را دارد. مسأله سایکوتیک هم همین است؛ یعنی یک گسست وجود دارد: در همان حال که می‌داند بین خودش و شخصی که به او چسبیده تمایز وجود دارد، او را به گذشته خودش وصل کرده است. نوروتیک‌ها هم این وضعیت را دارند اما اصلاً متوجه نمی‌شوند!

فرد سایکوتیک زمانی که همه حرف‌هایش را بگوید، از فردی که او را جایگزین والدش کرده جدا می‌شود و آنگاه می‌تواند بین خودش، آن فرد و والدش تمایز قائل شود و  هرکدام یک هویت جداگانه یابند اما اگر نتواند جدا شود، هیچگاه نمی‌تواند بین این سه هویت تمیز قائل شود. در چنین مواردی حضور نفر سومی که فرد سایکوتیک با او ارتباط عمیقی گرفته، نباید دائمی باشد و بهتر است تقطعیی باشد!

هنگام کار با سایکوتیک‌ها و اوتیستیک‌ها، بهتر است در محیط طبیعی خودشان باشیم. به عنوان مثال سایکوتیک‌ها را در بیمارستان و اوتیستیک‌ها را در محل سکونت خودشان ملاقات کنیم‌. این ملاقات‌ها باید روال خاصی داشته باشند و در زمان مشخصی انجام شوند. مثلاً به صورت هفتگی در یک ساعت و مدت زمان مشخص که کار درمان را هم جلو می‌اندازد. زیرا یکی از ویژگی‌های عموم مردم که یک خصیصه وسواسی است، «به تعویق انداختن» است و وقتی فرد بداند ارتباطش با درمانگر محدود است، اولاً حرف‌هایش را عقب نمی‌اندازد، ثانیاً متمایز می‌شود و جزئی از چیزهایی که همیشه هست، نخواهد بود. مشخص کردن زمان خاص، قاعده و قوانین را هم به فرد سایکوتیک یاد می‌دهد.

زمانی که حضور درمانگر همیشگی باشد، سایکوتیک با چیزی که بیرون است و ملاک و معیار همگانی می‌باشد، ارتباط نمی‌گیرد. همین غیبت و فقدان درمانگر باعث می‌شود سایکوتیک با او بر اساس یک قاعده ارتباط بگیرد. کما اینکه دلیل سایکوتیک شدن فرد این است که او فقدان مادر را حس نکرده و نیازهایش قطع (اخته) نشده است.

درمانگر قبل از ارتباط کلامی به شکل غیرکلامی با سایکوتیک ارتباط می‌گیرد. قرار دادن حدود و زمان، یک نوع ارتباط غیرکلامی است. وقتی درمانگر در مقطعی از زمان حضور دارد، ارتباط فرد سایکوتیک با او نمادین‌تر می‌شود. به همین دلیل درمان‌ها نباید همیشگی باشند و باید قطع شوند.

وقتی فرد در پروسه درمان قرار می‌گیرد، چون بدون سانسور با خودش مواجه می‌شود، به تدریج چیزی از او کنده می‌شود؛ چیزی اضافی و به درد نخور، چیزهای اضافی دیگران و ... و آنگاه سوژگی خود فرد بالا می‌آید؛ همان چیزهایی که خودش می‌داند. مثلاً وقتی فرد می‌خواهد حوادث اخیر را تفسیر کند، از بین تفسیرهای مختلف، آن را که مربوط به معروف‌ترین مفسّر است، انتخاب می‌کند یا شواهد ماجرا را بهترین مفسر می‌داند و یا گروه‌های دیگر. یعنی روی فرد یا افرادی تکیه می‌کند که آنها را قبول دارد. این زمانی اتفاق می‌افتد که فرد به خودش تکیه ندارد، خودش را قبول ندارد، تجربیاتش حضور ندارند و اظهار ضعف و نادانی می‌کند. اما در پروسه درمان کم کم می‌تواند بگوید چرا به آن فرد و حرف‌ها و نظریاتش تکیه کرده است و فشارهایی که باعث تکیه فرد روی شخص و نظریه خاصی شده بودند، برداشته می‌شوند. آنگاه نوع خاص نگاه خودش بالا می‌آید و در کنار نظریات دیگران نظر خودش را هم مطرح می‌کند. به تدریج نظر خاص خودش قالب می‌شود و در بسیاری از موقعیت‌ها نوآوری دارد. ایده‌هایش فی‌البداهه می‌آیند و سرعت آمدنشان هم خیلی زیاد است چون به فرد نزدیک است. رسیدن به این وضعیت یک پروسه خیلی طولانی دارد اما ماندگار است!

به طور کلی تغییراتی که در مدت زمان طولانی‌تری به وجود می‌آیند، ماندگارتر هستند و اصطلاحاً به آنها تغییرات سمبولیک یا نمادین می‌گویند که به طور ناخودآگاه در درون فرد رخ می‌دهند. در مقابل به تغییراتی که خیلی سریع رخ می‌دهند، تغییرات Imaginary می‌گویند. گزارشات، Imaginary یا مدلول و معنا هستند و ممکن است با چیزی که واقعاً هست متفاوت باشند. چیزی که زود به دست می‌آید زود هم از دست می‌رود!

فرد به دلیل ترس و وحشتی که دارد، مدام بر دیگران تکیه می‌کند. حتی گاهی ممکن است به قدری نظریات دیگران را خوب بیان کند که انگار مربوط به خودش است و اصلاً به نظر نرسد که حرمت نفس و اعتماد به نفس ندارد! اما وقتی بر خودش تکیه می‌کند موانع ذهنش برطرف شده و به همه اطلاعاتش دسترسی دارد و به سرعت می‌تواند از آنها استفاده کند. در اتاق درمان بخشی از وجود شخص که بر خودش تکیه دارد، اهمیت دارد!

در مورد نوروتیک‌ها و سایکوتیک‌ها، یکی از علت‌هایی که فرد دچار مشکل شده و سمپتوم می‌سازد این است که تمایز رخ نداده است. تمایز زمانی رخ می‌دهد که وقتی با ابژه اولیه ارتباط می‌گیرند، فقدان او را هم تجربه کنند. مثلاً زمانی که با مادر هست، نبود او را هم تجربه کند تا این که فرد به تدریج متمایز شود و همزمان فضای نمادسازی در روانش راه بیفتد و ابژه‌هایش را به سمت افراد دیگر ببرد. اما وقتی ابژه حضور دارد حتی اگر از لحاظ جسمی هم متمایز شود، باز هم وجود دارد. مثل مادری که بچه را به مدرسه می‌برد و خودش پشت در می‌ایستد یا مرتباً با فرزند خود تماس تلفنی دارد.

سوال: در مورد کسی که می‌خواهد اقدام به خودکشی کند چه کاری انجام دهیم؟!

تداعی: فردی که اقدام به خودکشی می‌کند، در واقع وارد مرحله عمل شده و درمانگر باید آن عمل را به کلام تبدیل کند که کار سختی هم هست. یعنی باید فرد را به حرف زدن در مورد دلیل کارش تشویق کنیم‌؛ نه او را سرزنش کنیم و نه تحریک به خودکشی. چرایی عمل خودکشی خیلی مهم است.

وقتی کسی تماس می‌گیرد یا پیام می‌دهد، به این معنی است که می‌خواهد صحبت کند. اگر همان آن قصد خودکشی داشت، کسی را باخبر نمی‌کرد.

خودکشی رخدادی است که با هیچ کتابی همخوانی ندارد! به همین دلیل خیلی مهم است که درمانگر کمک کند فرد حرف بزند. به محض اینکه حرف بزند و در مورد دلایل و ناراحتی‌اش بگوید، یک قدم از اقدام به خودکشی به عقب می‌رود. در واقع فشاری که از درون، او را به سمت خودکشی سوق داده بود، از بین رفته است. چون فعل (Act) تبدیل به کلام شده است. وقتی این اتفاق می‌افتد، ترس هم همراه آن می‌آید. یعنی حس‌ها شروع به کار کردن می‌کنند درحالیکه هنگام انجام خودکشی اصلاً حواس کار نمی‌کنند و همین بالا آمدن حس ترس، باعث می‌شود که آرام آرام عقب بکشد.

ممکن است به نظر برسد حرف زدن باعث شود که محرک غم در فرد بالا آمده و حالش بدتر شود اما اینطور نیست؛ کلام باعث می‌شود بازداری‌ها در اقدام به خودکشی بیشتر شوند. وقتی فرد صحبت می‌کند از درمانگر نظر می‌خواهد که چه کاری انجام دهد.

سوال: با توجه به رویکرد درمانی، نمی‌خواهم با مسائل جنسی کار کنم و کسی که بخواهد در مورد آن بگوید ارجاع می‌دهم! این کار درست است؟!

تداعی: تمایز مسائل روانی از همدیگر ممکن نیست! چنین امری فقط در ساحت ظاهری ممکن است!

خواه ناخواه، به عنوان درمانگر و روانشناس با مسائل جنسی افراد مواجه هستید و نمی‌توانید از آنها فرار کنید! گاهی فرد به این دلیل دوست دارد در مورد مسائل جنسی صحبت کند که افکار مربوط به آن او را از تفکر و فعالیت در زمینه‌های دیگر بازداشته‌اند و وقتی در مورد آنها صحبت می‌کند، به تدریج سایر وجوه روانش هم نمایان شده و می‌تواند به آنها هم توجه کند. بعضی اوقات فرد می‌خواهد فقط حرف بزند اما گاهی ممکن است بخواهد به بدن درمانگر دست بزند. در حالت دوم درمانگر باید به او بگوید که اینجا فقط می‌توانی در رابطه با این موارد صحبت کنی. حتی اگر حرف زدن فرد به دفعات تکرار شود و هیچ نتیجه خاصی هم حاصل نشود، زمان درمان باید کوتاه شود تا فرد بتواند از آن تکرارها خارج شود.

پرسش: آیا ممکن است فردی در بزرگسالی دچار اوتیسم شود؟

پاسخ: خیر، فردی که از ابتدا اوتیست نباشد، در بزرگسالی مبتلا نمی‌شود. در مواردی فردی از ابتدا اوتیست بوده اما علائم آشکار نداشته و در بزرگسالی آشکار شده است.

نشانه‌های افراد اوتیستیک:

۱. از ارتباط چه به صورت جسمی و چه به صورت نمادین فاصله می‌گیرند.

۲. از نظر زبانی تحول زیادی ندارند و تحول آنها خصیصه‌های خاصی دارد.

۳. نسبت به سوژه‌های انسانی واکنش شدیدی دارند. یعنی با انسان‌ها رابطه معناداری نمی‌گیرند و بیشر با ابژه‌هایی مثل اشیاء و حیوانات ارتباط دارند.

۴. به چیزهای جدیدتر واکنش نشان می‌دهند؛ مثلاً اگر که فضای آنها را تغییر دهیم، واکنش نشان می‌دهند و آن واکنش شبیه رفتارهای اطواری، تکراری و طوطی‌وار است.

۵. داشتن علایق و حساسیت‌های خاص نیز از دیگر ویژگی‌های اوتیستیک‌ها می‌باشد.

این اختلال در بزرگسالی به شکل‌های مختلفی بروز می‌کند. مثلاً ممکن است فرد در بزرگسالی در زبانش تحولی داشته که در کودکی تشخیص داده نشده است زیرا وقتی زبان کودک رشد می‌کند، ممکن است کسی تشخیص اوتیسم برای او ندهد و علائم دیگر او مثل حساسیت‌های خاص، فاصله گرفتن و ... هم نادیده گرفته شود. چنین فردی در بزرگسالی و در موارد مختلفی مانند ازدواج، برقراری ارتباط جدید، مسائل شغلی و ... دچار مشکل می‌شود. در چنین مواردی حتی ممکن است برای او تشخیص اسکیزوئید، اسکیزوتایپال یا سایکوتیک داده شود.

پرسش: نزدیکان کسانی که اختلال خاصیی مثل وسواس دارند، چگونه می‌توانند با آنها زندگی کنند؟

تداعی: معمولاً نزدیکان این افراد هم دچار همان نوع اختلال هستند اما به شکل‌های متفاوت. حتی افراد موفق با تحصیلات عالی و مقام اجتماعی بالا هم می‌توانند همان علائم در دل همان تحصیلات یا مقام اجتماعی داشته باشند، از آنجایی که در ظاهر مقبولیت اجتماعی دارند علائم نادیده گرفته  یا توجیه می‌شوند! زمانی که بیشتر وارد جزئیات شده و با ویژگی‌های آنها آشنا می‌شویم، به تدریج متوجه می‌شویم که والدین آنها هم دچار اختلالاتی از همان دست هستند.

به عنوان مثال، بسیاری از افراد به اشتباه تصور می‌کنند اختلال طیف اوتیسم فقط جنبه ارثی دارد، درحالیکه محیط و رفتار اطرافیان نیز خیلی در به وجود آمدن این اختلال نقش دارد.

پرسش: نقش زبان در اتاق درمان چیست؟!

تداعی: زبان در اتاق درمان اهمیت زیادی دارد. توجه به ساختار زبان؛ جمله‌بندی‌ها، اشتباهات، واژه‌هایی که به کار می‌برد و .... کنترل زبان در افراد مختلف خیلی متفاوت است و قدرتش خیلی بیشتر از چیزی است که تصور می‌کنیم تاجایی که به نظر می‌رسد ما ابزار زبان هستیم تا زبان ابزار ما. به همین دلیل، زبان و سازه زبانشناختی شخص، فراتر از خود او است که روی او پیاده شده است. زبان، فرد و نیاکان او را هم شامل می‌شود.

پرسش: در مورد کودکان کار روال چگونه است؟!

تداعی: روال زندگی کودکان کار متفاوت است، از این نظر که نگاه آنها به بسیاری از مسائل متفاوت است. آنها بر آنچه اکثریت تکیه دارند، تکیه ندارند. به عنوان مثال همگان بر این منطق که هوای یکدیگر را داشته باشند، به هم آسیب نزنند و ... که دست کم از نظر زبانی تکرار شده است، تکیه دارند اما کودکان کار به این چیزها تکیه نمی‌کنند. افرادی که زندگی عادی دارند ممکن است حرف و عملشان متناقض باشد. مانند والدینی که خودشان دعوا می‌کنند ولی به فرزندشان می‌گویند دعوا کردن کار بدی است. اما کودک کار این‌طور نیست. در محیطی که او زندگی می‌کند، خیلی زود از پدر و مادرش فاصله می‌گیرد و پوشانندگی‌ای که در اکثر خانواده‌ها وجود دارد در محیط او وجود ندارد. یعنی بی‌رحمی‌ای که در اکثر خانواده‌ها وجود دارد و با کلمات و جملات پوشانده می‌شود، در زندگی او پوشانده نمی‌شود و دیده می‌شود. از همان اوایل کودکی همه چیز را به صورت واقعی لمس می‌کند؛ سردی، گرمی، خشونت و ... را لمس کرده و بر آنها تکیه می‌کند. افراد ظاهراً عادی و نرمال از دیگران دزدی می‌کنند اما به صورت غیرمستقیم و با اعمال مختلف؛ آنها ممکن است از زمان و انرژی یکدیگر دزدی کنند و اصلاً علنی نباشد ولی کودک کار مستقیماً دزدی می‌کند. افراد عادی هم  آدم می‌کشند اما به شکل غیرمستقیم. مثلاً با زیرآب زدن و خراب کردن یکدیگر، بدون اینکه کسی متوجه شود. اما کودک کار آدم‌ها را واقعی می‌کشد. بنابراین زندگی کودکان کار خیلی واقعی‌تر و بی‌رحمی در آنها عریان‌تر است. دسترسی آنها به بسیاری چیزها آسان‌تر است. تکیه‌گاه آنها مستقیماً بر فریب و دروغ است ولی تکیه‌گاه اکثریتِ ظاهراً نرمال بر فریب/دروغ نمادین و نیابتی است!

پرسش: چه اختلالاتی باعث می‌شود فرد سایکوتیک شود؟

تداعی: یک فرد نمی‌تواند اول نوروتیک باشد، بعد سایکوتیک شود. فرد سایکوتیک از ابتدا این گونه بوده و برای همیشه هم سایکوتیک خواهد ماند. همینطور فرد نوروتیک هم همیشه نوروتیک بوده و نوروتیک باقی خواهد ماند.

حتی بعد از درمان هم ساختار عوض نمی‌شود بلکه کسی که سایکوتیک است به موضعی می‌رسد که می‌تواند درون خود را نمادین کند و با ساختارهای دیگر ارتباط بگیرد!

همچنین نوروتیک هم بعد از تحلیل، از لحاظ توپولوژیکال به موضعی جابه‌جا می‌شود که تحمل نمادین‌شدن سایکوز و پرورت می‌یابد!

پرسش: چگونه می‌توانیم استعدادهای فرزندانمان را کشف کنیم؟!

تداعی: همینکه از واژه استعداد استفاده می‌کنید مشخص است که در ذهن شما برای استعداد حدودی وجود دارد و فقط همان‌ها را قبول دارید و از فرزند خود هم همان‌ها را انتظار دارید،حال آنکه پیشاپیش در مورد استعداد واقعی و منحصر به فرد نمی‌توان انتظار داشت!

در مورد فرزندان نیاز نیست منتظر بروز توانایی‌هایشان باشیم و آنها را تقویت کنیم؛ آنها از دل بازی‌ها و کارهایی که حتی به نظر ما بیهوده و احمقانه می‌رسد، به جایی که باید برسند، دست می‌یابند و شکوفا می‌شوند.

نبوغ از حماقت آغاز می‌شود. اگر بخواهیم به کسی کمک کنیم، باید به چیزی که در وجود او احمقانه به نظر می‌رسد، بها دهیم و توجه کنیم!

 

 

  • مهدی ربیعی