درسگفتار انگیزش-هیجان: جلسه چهارم
پرسش: ایدهآلسازی منباب چیست؟!
تداعی: ایدهآلسازی تنها و تنها از طریق خط خوردن خود ممکن است! به همین دلیل کسی که دیگری یا نام پدر یا جایگاه خدایگان را ایدهآل میسازد نیاز وافری بر حقیر کردن خود میبیند!
گرچه برونآیی سوژه اضطرابزا است ولی اگر تحمل آن اضطراب را داشته باشد بخشی از جایگاه خدایگان به نقد میرود؛ همان بعدی که مستحق نقد و شکاف است!
چنین رخدادی در تداعی آزاد برای آنالیزان و آنالیست حادث میگردد!
پرسش: ارتباط بین بیارزشانگاری، ناگوییهیجانی و الکسیتایمی چیست؟
تداعی: الکسیتایمی در مورد افرادی در نظر گرفته میشود که ارتباطاشان بین هیجانات و ادراکات حاصل از احساساتشان جدایی انداخته و فرد یا در خوانش هیجانات خود مشکل دارد یا آنها را اشتباه در نظر میگیرد. مثلاً فرد ناراحت است اما احساسی که گزارش میدهد خوشحالی است یا ممکن است اصلا متوجه نشود که حسی دارد و نتواند آن را درک کند و در حقیقت خودآگاهی ندارد.
در بیارزشانگاری فرد نسبت به هیجانات دسترسی دارد اما احساس غالب بیارزشی است!
در ناگویی هیجانی، نقص در ارتباط بین کلام و احساس مطرح است. در این مورد فرد ممکن است هیجانات خود را به طریقی منتقل کند اما در تبدیل کردن آنها به کلمه مشکل دارد. مثلاً ممکن است فرد نتواند در ناگویی هیجانی عصبانیت خود را به سخن در بیاورد ولی آن را به طریقی نشان میدهد!
تمایز این موارد بسیار دشوار است و به راحتی قابل تشخیص نیستند. شاید در ظاهر و نگاه اولیه تیپیک باشد ولی عمیق شدن در همان فرد زوایای مختلف یک سمپتوم و در هم تنیدن با علائم دیگر را آشکار میکند!
پرسش: چرا احساس تنفر از بین رفتنی نیست؟!
تداعی: احساس تنفر، مقولهای چند بعدی است. در نیاکان ما بسیاری از حسها به راحتی به شکل عملی نشان داده میشد. مثلاً میتوانستند مقابله به مثل یا تهدید را به راحتی و به شکلی بدنی بروز دهند. اما در مورد انسان معاصر، انواع بلاها را سر ما میآورند و میگویند نفرت نداشته باش! به همین دلیل حس نفرت، خود و افکار همراه با خود را به تعویق میاندازد!
رفتار والدین از زمانی که میخواهند دستشوی رفتن و آداب نظافت و پاکی را آموزش دهند با فرزند تغییر میکند و در همین زمان است که بچهها دیگر نمیتوانند مانند سابق آزادانه رفتار کنند و خیلی از کارهای قبلی را انجام دهند. در این مرحله هر چقدر موانع و سدها بیشتر شوند و اجازه بروز و ظهور احساسات را به بچه ندهیم، این احساسات به تعویق میافتند. بچه فکر میکند بالاخره نوبت خود او و زمان انتقام او نیز میرسد و این همان حس تنفر است. تنفر چون به تعویق میافتد با فراموشی بسیاری از احساسات و اطلاعات دیگر همراه است. مثلاً ممکن است احساس تنفر به تعویق بیفتد اما نمود آن در چهره بماند. بسیاری از احساسات از چهره فرد قابل مشاهده است مثل کینه، نفرت و همین به تعویق افتادن ممکن است در بزنگاههایی خود را نشان دهد که انتظارش را ندارید. در جاهایی مانند مرگ عزیزان، ما قفل میکنیم و حتی نمیتوانیم خودمان را نیز بشناسیم. ناگویی هیجانی یا الکسیتایمی در چنین مواقعی اتفاق میافتد، فرد نمیتواند حرف بزند و از لحاظ هیجانی دچار سمپتوم میشود اما سایکوتیکها به راحتی احساسات خود را بروز میدهند.
بسیاری از کسانی که امروزه اعتراض میکنند به این دلیل است که بسیاری از احساسات آنها به تأخیر افتاده و حتی ممکن است این افراد ناگهان دست به اعمال خطرناکی بزنند اما بعدها اصلاً یادشان نیاید که چه کاری انجام دادهاند. آنها دچار یک حالت تجزیهای میشوند چون این تنفر یا خشم به تعویق افتاده، ناگهان کنترل فرد را به دست میگیرد که این موضوع در مورد افراد نوروتیک نیز صدق میکند. احساسات پنهان شده در موقعیتهایی دچار گسستگی میشوند و کنترل فرد را از او میربایند. افراد پرورت مانند قاتلان زنجیرهای، کنترل احساسات خود را به دست میگیرند و ممکن است کارهایی انجام دهند که از نظر ما بیمعنی باشد اما از نظر خودشان مبتنی بر سلسله دالهایی است. مثلاً قاتلی که ۱۷ نفر را میکشد، این تعداد کشته شده برای او معنادار است! کدهایی است که برای او در حال رمزگشایی عملی هستند! بیان احساسات برای پرورت تا زمانی که این کدها به سرانجام رسد حد دارد، به خاطر همین بعد از انجام مأموریت درونی، خود را لو میدهند یا خود را هم میکشند!
نوروتیک احساسات خود را به نام دیگری مثلاً به نام خدا، به نام دموکراسی، آزادی، انسانیت و ... عملی میکند، به همین دلیل از بیان احساسات لذت غیر مستقیم میبرد و سیریناپذیر است! کشت و کشتاری که به نام "دیگری" رخ میدهد پایان نمیشناسد!
پرسش: بین زبان و ساختار زبان چه ارتباطی وجود دارد؟
تداعی: ارتباط زبان با احساسات به ارتباط با بدن بر میگردد! گویی برای ترجمه علائم بدن و تنشهای ناشی از نیازهای بدن تا جایی برای زبان مجاز است! ممکن است از از یک جایی به بعد به ما گفته شود «دیگر فضولی نکن» و از همان جا امکان بیان بیشتر، از ما سلب میشود. آدمی بعد از تحول کلام، امری جز فضولی نیست! به همین دلیل جلوگیری از فضولی روانی ناممکن است، شاید بیان نشود ولی در ناخودآگاه جاری است!
پرسش: اینکه میگویند دوران کودکی تعیین کننده است یعنی چه؟
تداعی: وقتی گفته میشود مشکل فرد مرتبط با دوران کودکی او است الزاماً به این معنا نیست که آن اتفاق فرد را به خصوص در دوران کودکی، کنترل میکند و بر اساس آن اتفاقها عمل میکند. در حقیقت این اتفاقات گذشته، اکنون دارد پیاده میشود؛ فرد در دنیای امروز خود همان اتفاقات را پیاده میکند؛ در ارتباط با دنیای اطراف خود، همان سلسله ارتباطات گذشته وجود دارد و به شکل سمپتوماتیک عمل میکند و تمام داستانهای گذشته دارند تکرار میشوند. مثلاً فردی که در کودکی خود هیچگونه حمایتی از جانب پدر نداشته، الان که خودش پدر شده، میگوید پدر خود را بخشیده؛ دلیلش این است که این فرد اکنون، همان ارتباطات آزاردهنده گذشتهاش را در ارتباط با کودک خود پیاده میکند. در حقیقت تعویقات احساسی خود را اکنون پیاده میکند! یا در مورد مردی که در بزرگسالی زنهای مختلفی را به بازی میگیرد، آنها را جذب خود میکند و بعد از مدتی طردشان میکند، این نوع رفتار میتواند بازتابی از رفتار مادرش با او در کودکی باشد. یعنی وقتی او در کودکی قصد کشف مادر خود را داشته، مادر هم به او اجازه میداده و هم نمیداده. در حقیقت مادر اغواگر بوده و او را صد در صد ناکام نمیکرده. این بازیای که مادر با بچه میکرده را فرد در بزرگسالی در ارتباط با زنهای دیگر بازسازی میکند. پروسه درمان این افراد خیلی پیچیده است. با فردی سر و کار داریم که ظاهراً به بخش وسیعی از دیتاها دسترسی دارد اما به بخش زیادی هم دسترسی ندارد. مثلاً به لذت دسترسی دارد اما به احساس نفرت دسترسی ندارد. این افراد با بخشهای در دسترسشان درمانگر را به بازی میگیرند و با احساساتشان نه تنها خود را، بلکه درمانگر را نیز میتوانند فریب دهند. باید با این افراد منقطع برخورد کرد تا تغییری ایجاد شود؛ در چنین شرایطی دیگر بازیهای فرد جواب نمیدهد!
پرسش: تفاوت تخلیه هیجانی با تداعی آزاد چیست؟!
تداعی: در تخلیه هیجانی، فرد بسیاری از موضوعاتی که تاکنون بازگو نکرده را مطرح میکند و باعث یادآوری حسهای زیادی میشود و بسیاری از ترسها و نگرانیهای خود را بیان میکند. تفاوت آن با تداعی آزاد این است که در تداعی آزاد، سلسله دالها بیان میشوند و باعث رمزگشایی دیتاهای ناخودآگاه میشود اما در تخلیه هیجانی، فرد سلسله معانیای را مطرح میکند؛ همانهایی که فکر میکند دردهای زندگیاش است!
نوشتن باعث میشود فرد یک سری احساسات را بروز دهد و برخی را بروز ندهد. با صحبت کردن در گروه درمانی، ذهن فرد به جاهای دیگر میرود اما ممکن است شما اجازه فکر کردن در مورد یک سری اطلاعات را به او ندهید یا خود فرد این اجازه را به خود ندهد.
تداعی در پروسه دالها باعث حدوث یک سوژه میشود که ممکن است کارکرد اجتماعی داشته باشد!
پرسش: آیا امکان ترک اعتیاد وجود دارد؟!
تداعی: کسی که اعتیاد به تریاک دارد به چه چیزی روی بیاورد که برای او همان لذت تریاک را داشته باشد؟! او زمانی میتواند از مواد مخدر دست بکشد که یک منبع لذتی بزرگتر از مواد به دست بیاورد. نکته دیگر اینکه وقتی فرد در حال ترک مواد است، در دنیای بیرونی چه اتفاقی برای او میافتد؟! هیچ اتفاق ویژهای منتظرش نیست، دوباره به مواد روی میآورد و چیزی ندارد که از آن لذت ببرد؛ اگر لذتی نباشد یا لذتها تکراری شوند، ممکن است فرد دست به خودکشی بزند!
تنها امری که میتواند لذتی فراتر از ماده مخدر برای فرد داشته باشد سوژگی است! تنها در این حالت است که امکان ترک واقعی وجود دارد! اگر فردی بعد از ترک یا حین آن، راهی برای بیان منحصر به فرد خود با "دیگری" یافت، از بند اعتیاد برای همیشه رهایی مییابد! در چنین حالتی حتی اگر در ارتباط با مواد هم باشد در برابر آن ماده منفعل نخواهد بود و استفاده از آن ماده، اختیاری میشود!
اعتیاد یکی از موضوعات پیچیده، ناشناخته و عمیق است! یک دال/نشان از آدمی است! به نوعی همه انسانها معتاد هستند اما برای بسیاری از آنها هنوز عیان نیست!
- ۰۱/۱۰/۰۲