درسگفتار انگیزش-هیجان: جلسه پنجم
سوال: افراد با دیدن شادی و غم دیگران آنها را درک میکنند و احساساتی که در فرد میبینند را میتوانند در خود به وجود آورند، چطور ممکن است؟!
تداعی: انسان خواسته یک قدم جلوتر از غریزه برود و ارتباطی که میخواهد با همنوع خود بگیرد، ارتباطی فراتر از ارتباط زیستی، علت به وجود آمدن زبان و حداقل مسلط شدن آدم به زبان این بوده که خواسته یک قدم بیشتر در جهت ارتباط حرکت کند؛ در جهتی که به دیگری ورود کند. به همین دلیل میل و تمنای بیشتری در آدمی هست که به دیگران ورود کند و از آنها متأثر شود. دغدغه اصلی ما «دیگری» است و مدام این وسواس را داریم که «دیگران در مورد ما چه فکری میکنند، چه قضاوت و نگاهی دارند» البته حالت انطباقیاش هم وجود دارد که «من چگونه میتوانم بر دیگران تأثیر بگذارم؟»
هیچ مشکلی در انسان وجود ندارد که در رابطه با دیگری نباشد. حتی کسانی که مدعی هستند نظر دیگران برایشان مهم نیست، در همان فضایی تنهاییشان هم باز اشتغال ذهنی دارند و از دیگران متأثر هستند. پس این موضوع فقط در تغییر ظاهری خلاصه نمیشود؛ رویا هم در ارتباط با دیگری است و آن محتوایی که به آن اشتغال دارید به دیگری مربوط میشود. اینکه میگویم دیگری، فقط منظورم آدمیزاد نیست، هر چیز دیگری به غیر از خود فرد میتواند باشد. ممکن است محتوای انتزاعی باشد، مثلاً مدام این کابوس را ببینید که یک حیوانی در خواب دنبالتان کرده و وقتی در مورد آن حیوان صحبت میکنید، متوجه میشوید شخصیتی که به این حیوان دادید دقیقاً در مورد یک آدم است.
فردی مدام کابوسی داشت که یک دایناسور دنبالش کرده و میخواهد به او آسیب بزند. خصیصههایی که به دایناسور نسبت میداد، دقیقاً همان خصیصه انسانها بود. شاید در رویا دایناسور بوده ولی توصیفها مربوط به انسان و حتی خیلی جاها مشترک با سایر ابژههای زندگی خود فرد بود. کار روانکاوی هم این است که بررسی کند ارتباط شما با دیگری چگونه است؛ از ظاهریترین تا عمقیترین مسائل دیگری، همیشه وجود دارد. اگر نگاه کنید ارتباط با مادر در حیوانات، خیلی زیستی است. زمانی غذا دادن را قطع میکنند و بعد فاصله میگیرند و ارتباطشان تمام میشود. اما در آدمی داستان متفاوت است. مثلاً یک مادر قبل از تولد فرزندش هم با او صحبت میکند. ارتباط قبل و بعد از تولد و چیزهایی که سوارش میکند، در واقع نشان میدهد ارتباط با دیگری بسیار پیچیده است!
گاهی فرد در پروسه درمان متوجه میشود شخصی که فکر میکرد بیاهمیتترین آدم زندگیاش است، وزنه سنگینی در زندگی او دارد! سیاستی پنهان برای واپسروی ارتباطی!
تقلا برای فهم و ارتباط با "دیگری" در ساحت کلام مطرح شده ولی چنین امری تاکنون در عمل نتیجه معکوس داده است! اینکه چرا چنین امری رخ داده همان سؤالی است که بشر در گریز از آن است!
و تا زمانی که چنین گریزی وجود داشته باشد آدمی گرفتار وسواس مربوط به "دیگری" خواهد بود!
سوال: در اقوام خود، مردانی را دیدم که در زندگیشان خیلی قدرتطلب و دیکتاتور بودند ولی یک بیماری، رفتارشان را از زمین تا آسمان عوض کرده. یعنی فردی که فقط میگفت «من» و دستور میداد، رفتارش ۱۸۰ درجه عوض شده، نوع دیالوگش با همسر، فرزندان و اقوامش کاملاً متفاوت شده است. چه اتفاقی افتاده؟ آیا فکر میکنند شاید فردا نباشند و تصمیم میگیرند از این به بعد مهربان بمانند یا کلاً یک داستان دیگری است؟ آیا از دید شما اینها کلاً دیکتاتوری خود را کنار میگذارند و یک شخصیت دیگری میشوند؟
تداعی: قالبی که شما به خودتان میگیرید میتواند فریبتان بدهد، طوری که فکر کنید واقعاً همین است و مثلاً فکر کنید بسیار زیبا هستید، بسیار باهوشاید، بسیار قدرتمندید و ... و بعد این حالت میتواند به قدری روی شما تسلط داشته باشد که این طرف و آن طرف خود را نبینید. اصلاً نبینید که یک زمانی از لحاظ بدنی افت خواهید کرد. ایگو این خاصیت را دارد که بیشترین ارتباط را با همین الان و حول و اطرافش دارد. در هر صورت هر موضعی که اتخاذ میکنید آنقدر روی شما تسلط پیدا میکند که انگار نمیتوانید از آن خارج شوید. البته حالاتی هم هست که ممکن است فرد هیچ موقعیتی نداشته باشد ولی در ذهنش برای خودش یک چیزی بسازد. فرد فقط به همان چیزی که دریافت و ادراک میکند تکیه دارد. حالا زمانی که اتفاقی، ترومایی، حادثهای، بیماریای رخ میدهد، گویی این سازه فرو میپاشد و تمام ضعفها، ایرادها و مسائلی که علیهاش بوده، به او هجوم میآورند. گاهی آدمها وقتی بیمار میشوند، مهربان میشوند. به خاطر اینکه ناتوان و ضعیف میشوند و انگار نیازشان به دیگران بیشتر میشود. دیگر خوشاخلاقتر میشوند و موضع فرد فرو میریزد و فرد در واقع با بخشی از وجودش که همیشه پنهان میکرد روبرو میشود و درماندگیاش را میبیند. با ضعفها، نقصها و ایرادهایی که همیشه از آنها فراری بوده است، مواجه و انگار شکسته میشود.
در برخی درمانها وقتی مراجعی میگوید «دیگران در مورد من قضاوت میکنند»، تمرکز میکنند روی اینکه بگویند «تو اشتباه میکنی». اتفاقاً بهترین درمان این است که اجازه دهیم در مورد قضاوت دیگران تداعی کند. وقتی فردی میگوید فلانی آدم مسخرهای است، خیلی حساس است، خوشایند نیست و ...، در واقع جزئی از وجود شما را روایت میکند که باید با همین هم مواجه شوید. شما واقعاً برای همه آدمها خیلی خوشایند نیستید. یعنی وقتی فرد با این فکرها و جزئیاتش مواجه شود و کم کم قضاوتها را ببیند، به صورت زنجیروار تمام قضاوتهایی که در زندگیاش شده را به یاد میآورد و با آنها رو به رو میشود. اما وقتی میگویید «نه، کسی تو را قضاوت نکرد، او خوبی تو را خواسته و ...»، باعث میشود خودش هم اگر این فکر به ذهنش آمد، سریع مانعش شود...
کارکرد بخش بزرگی از درمانهای روانشناختی و حتی علم، به تعویق انداختن گسست زیباانگاری است! ولی گریزی از آن نیست!
سوال: حتی در مورد قضاوت دیگران هم همینطور است؟
تداعی: بچهای را میفرستید با بچه همسایه بازی کند، بچه همسایه به او میگوید «چرا بینیات این شکلی است؟» ممکن است این حرف برای این بچه خیلی مهم نباشد. اما مادر او واکنش نشان دهد و عصبانی شود. این کار باعث میشود بچه بیش از اندازه با بینیاش اشتغال ذهنی پیدا کند. واکنشهای اطرافیان به خصوص ابژههای اولیه، پدر، مادر و اطرافیان خیلی مهم است؛ یعنی حساسیت آنها باعث میشود بچه هم حساس شود، مثلاً سعی کند با چنین افرادی یا افکاری مواجه نشود یا اگر ناچاراً مواجه شد، شروع کند به پرخاش کردن و واکنش نشان دادن و .... خیلی از افرادی که خودشان را وارسته، قوی، زیبا و در بهترین حالت میدانند، کافی است چند تا نقد بشنوند تا به هم بریزند و فرو بپاشند!
خانم ۶۰ سالهای که تلاش بسیار میکند تا در حد یک فرد ۲۰ ساله جوان بماند، در واقع چیزی که قرار است با آن مواجه شود را به تأخیر میاندازد!
این همان تاخیر غریب آدمی است!
سوال: چرا ما به رفتار پدر و مادرمان نقد میکردیم اما الان دقیقا همان رفتار را پیاده میکنیم؟
تداعی: ممکن است شما بگویید «من اصلاً دوست ندارم با یک فرد معتادی ازدواج کنم» اما با چنین فردی ازدواج میکنید. بستگی دارد به اینکه شما واقعاً درون خودتان به چه چیزهایی نیاز دارید. ممکن است شما همیشه با خود میگفتید «اصلاً دوست ندارم مثل مادرم خانهدار باشم یا چنین رفتارهایی با فرزندم داشته باشم» اما بعد دقیقاً همان رفتارها را انجام میدهید. در واقع بخش بزرگی از وجودتان همان مادرتان است که مورد نقد قرار میدهید و ممکن است دلایل بسیاری داشته باشد. مثلاً پدری دارید که ناراضی است و همیشه دعوا میکند و شما خیلی میترسید. ممکن است به مادر بگویید «ای کاش شاغل بودی و از پدر حرف زور نمیشنیدی». حتی ممکن است در زندگی خودتان هم تلاش کنید همسرتان را ناراحت نکنید و برخلاف خواستههایش عمل نکنید. بدون اینکه متوجه شوید کم کم ارتباطتان با دنیای بیرون قطع میشود چون در واقع او راضی نیست. البته این یک مثال است. میخواهم بگویم هر موضوعی با هزار چیز دیگری هم گره خورده که شما اصلاً آنها را نمیبینید.
سوال: در مورد بحث شباهت مادر و فرزند، من اینطوری هستم که دوست نداشتم مثل مادرم باشم. مثلاً رفتارهای خاصی دارد که باید لباسی که روی زمین است را سریع سر جایش بگذارم. اما الان خودم دچار همان وسواس شدم!؟
تداعی: از زمانی که متولد شدید به شما میگویند این رفتارها خوب هستند و آن رفتارها بد و تو باید کارهای خوب را انجام بدهی و از انجام کارهای بد خودداری کنی. یعنی این سازه روی ما پیاده شده و طوری هم هست که باعث میشود از بدو تولد، کم کم از خیلی از علائق، تمناها و خصیصههای خودتان صرف نظر کنید. یعنی از آدمها گرفته تا اشیاء و خیلی خواستهها و چیزهای دیگر چشمپوشی کنید. بنابراین خواه، ناخواه با این سازهها مسأله خواهید داشت به خصوص با آدمهایی که بیشتر بر چنین سازههایی تأکید میکنند. مثلاً مادر دائم به شما میگوید درس بخوان و پدر برای شما محدودیت زیادی ایجاد میکند. شما ممکن است خشمی که نسبت به پدر دارید را روی مادر خالی کنید چون مادر کسی بوده که بیشتر میگفته. دلیل دیگر این است که لذت هم دارد چون اصطلاحاً «میخواهم دیگی که برای من نجوشد، سر سگ در آن بجوشد» یعنی خیلی وقتها این کارها را برای بچههایتان که عاشقشان هستید انجام میدهید درحالیکه نقض میکنید و جلوی او را میگیرید و مانع خیلی از لذتها در او میشوید. وقتی بچهتان میگوید «چرا نمیگذاری آن کار را انجام دهم؟» شروع به نصیحت کردن میکنید و چیزهایی که به خورد شما دادند را به خورد او میدهید. اما در واقع موضوع این است که در عمق وجودتان نمیخواهید او هم لذت ببرد. یعنی آدمی که شما میبینید با لذت بردن مسأله دارد!
سوال: بعضی اوقات اطرافیان از ما کمک میخواهند، چه باید کرد؟
تداعی: ممکن است ظاهراً نقدی را نسبت به خودمان قبول کنیم ولی معمولاً از درونمان آن را قبول نمیکنیم و بنابراین تغییری هم به این راحتی رخ نمیدهد.
تغییر زمانی ایجاد میشود که اول خود فرد بخواهد و خواستناش واقعی باشد. زمانی هست دوست شما میگوید «چه خبر؟» این چه خبر گفتن، حالتی تکراری و طوطیوار است که خودش هم اصلاً حواسش نیست چه گفته. اگر هم پاسخ سؤالش را بدهید اصلأ گوش نمیکند.
باید دقت کنید که آیا واقعاً مسأله دارند و میخواهند با شما ارتباط بگیرند یا الکی است؟ فردی که مسأله داشته باشد اصلاً در یک مهمانی مطرح نمیکند. بلکه از شما میخواهد وقت بگذارید و به طور جدی به او برای حل مشکلش کمک کنید. در این صورت شما میتوانید به او کمک کنید چون موضوعی را به طور جدی مطرح کرده و آمادگی هم دارد که پروسه حل مشکلش را در جای متفاوت و به طور تخصصی پیگیری کند.
اول خواسته واقعی مطرح میشود و بعد از دلِ خواسته فرد، چیزهایی که نیاز هست بیرون میآید. پس روال از طرف شما نیست بلکه از طرف آن نیازها است.
شما وقتی به یک مهمانی میروید برای این است که لذت ببرید، نرفتید آنجا که روانشناس باشید. ولی اگر واقعاً از روانشناس بودنتان در مهمانی لذت میبرید، این یک سمپتوم محسوب میشود. یعنی باید یک علامت سؤال در آن باشد!
سوال: آیا امکان روانکاوی مذهبی هست؟ یکی از اساتید مدعی ابداع چنین امری است!
تداعی: در کلام و حرف بله ولی در عمل پروسه روانکاوی مذهبی چیست؟ روش آن چگونه است؟
وقتی یک علمی مطرح میشود، مهمترین قسمت، روش آن است نه محتوایش. اگر کسی مدعی است تولیدات جدیدی دارد باید مشخص شود که آیا روشاش هم جدید است. محتوایی که بیرون میآید هم غالباً محتوایی است که از قبل بوده. میگویید دیگری آسیب زننده است اما دیگری نقطهای است که ما خیلی چیزها را با او میسنجیم. یعنی خیلی از مباحثی که مطرح میشود فقط در فضای همان چند نفری که تئوری را مطرح کردند تأیید میشود. پس اگر کسی مدعی چیزی است، باید به غیر از خودشان، افراد دیگری هم بتوانند از لحاظ روششناسی آن را بررسی کنند و ببینند که آیا میتوانند تبیین کنند و خاصیت درمانی دارد یا نه!
سوال: فردی که چنین چیزی گفته، مدعی شده که با این روش خیلیها را درمان کرده است!
تداعی: گفتنی که اثر داشته باشد مهم است؛ یعنی اثرش از دایره خودمحوری فرد خارج شده باشد!
سوال: یعنی در کل جامعه؟
تداعی: این که چیزی همگانی شود الزاماً به این معنی نیست که درست است. همگانی شدن از لحاظ ماندگاری در زمان، نه در مکان مهم است. خیلی چیزها به وجود میآیند و برای مدتی سر و صدا به پا میکنند ولی از بین میروند.
خیلی از این ادعاها (روانکاوی مذهبی!!) که میبینیم درواقع از سوی کسانی مطرح میشود که نه روانکاوی را فهمیدهاند و نه دین را!
- ۰۱/۱۰/۰۴