تداعی آزاد

درس‌گفتار روان-شناسی-تحولی: جلسه پنجم

دوشنبه, ۲۶ دی ۱۴۰۱، ۰۱:۲۱ ب.ظ

پرسش: در رابطه با هویت‌یابی، وقتی صحبت از هویت می‌شود یعنی «من کی هستم؟»
تداعی: در واقع کسی که به این سؤال پاسخ می‌دهد، شروع می‌کند به جست و جو و تحقیق. بعضی از خانواده‌ها بلافاصله به این سؤال پاسخ می‌دهند و اجازه نمی‌دهند فرد این پروسه تحقیقاتی را ادامه دهد.
در روانشناسی هم چیزی که به افراد می‌دهند یک حالت صفر و صدی است. اما در حقیقت چیزی که اکنون وجود دارد شاید فقط دو، سه درصد از روان انسان را تبیین می‌کند!

کودکی ۶ ساله شاهد بوده مادرش، پدر را کشته و در دیگی پخته است. یکی از دانشجوهای درس آسیب‌شناسی با این کودک کار می‌کند و با کودک ارتباط گرفته است. بقیه دانشجوها در کلاس می‌پرسند عاقبت این بچه که شاهد چنین صحنه‌ای بوده چه می‌شود؟ کافی است این فرد بتواند دنیا درونی‌اش را نمادین کند؛ آن وقت چیزی که از تجربیات او بیرون می‌آید را هیچ فرد دیگری نمی‌تواند روایت کند. چون چیزهایی را تجربه کرده که برای دیگران به هیچ وجه قابل تصور نیست و باعث می‌شود پرتاب شود به یک متریالی که "دیگری" نمی‌تواند تجربه کند! یک نابغه کیفیتی را تجربه می‌کند که پای دیگری در آن لنگ می‌زند!
از این رو دسته‌بندی سبک‌های فرزندپروری و نام‌گذاری بهترین سبک فرزندپروی مثل سبک مقتدرانه بیشتر به مثابه یک جوک می‌ماند!

پرسش: نمادین به چه معنا است؟
تداعی: پیام نیابتی سمپتوم برای "دیگری" را ساحت نمادین گویند!
زنی می‌گوید مدام در رویا می‌بینم که با پسرم در حال سکس هستم و این کابوس من را به هم می‌ریزد.‌ این فرد ظاهراً بسیار ساده‌لوح است و زندگی خود را وقف پسر خود کرده است! وقتی چهره ظاهری فرد با دنیای درونی‌اش همخوانی نداشته باشد، همان چیزهایی که از آنها فراری است در کابوس سراغش می‌آید تا همه ظواهر فرو بریزد! البته تا جایی که آمادگی برای برگشت زمانی به آن باشد!
در سطح کلان ملی_اجتماعی هم چنین ایده حماقت‌آمیز عمومی و رو به جلو دیده می‌شود که هرگونه حرکت معکوس زمانی برای اصلاح سازه‌های موهومی را می‌بندد! بیخود نیست که زن موهوم در خواب هم چنین کابوس‌هایی را بر نمی‌تابد!
در روان_شناسی_تحولی تنها به زمان رو به جلو پرداخته می‌شود! همان مطالعه ابژه انسانی. در چنین منطقی است که تنها راه انتقال پیام به "دیگری" به میانجی سمپتوم رخ می‌دهد.

پرسش: چگونه می‌توان کودک را به سمت استعدادهایش سوق داد؟
تداعی: این سؤال نشان می‌دهد که در ذهنتان روال مشخصی تعریف شده که احتمالاً اگر کودک خارج از این روال باشد، کارهایش احمقانه است. اما در واقع اگر پیشرفتی هم باشد از همان کار احمقانه است. نمی‌توانید در روانشناسی بمانید و انتظار داشته باشید از زبان سر در بیاورید؛ زمانی که اکتساب کنید و بعد با یک مراجع واقعی رو به رو شوید، با خود می‌گویید «این همه زحمت کشیدم پس چرا کارکرد ندارد؟» چون آن آدم واقعی با چیزی که شما اکتساب کردید فرق می‌کند!
پرسش: ایدئولوژی از درون کودک بر می‌خیزد! آیا می‌توان این طور تفسیر کرد؟
تداعی: کلاً ایده یک بدل است! خیلی از تکانه‌ها و امیال نمی‌توانند نمود مستقیم داشته باشند و به یک ایده بدل می‌شوند. گاهی خود ایده‌ها خطرناک‌تر از تکانه‌ها می‌شوند!
بعضی از هویت‌ها به فرد اجازه می‌دهند هویت قبلی خود را اصلاح کند اما هویت‌های کسب شده این اجازه را نمی‌دهند. مثلاً گاهی ساعت‌ها با شخصی بحث کور می‌کنید، بعد از خودتان می‌پرسید «چرا اینقدر با این فرد بحث کردم درحالیکه داشت به نفع من صحبت می‌کرد» در واقع بعضی از هویت‌ها به صورت ناخودآگاه اجازه اصلاح نمی‌دهند!
از این رو ساختار زبان، کودک را در بر می‌گیرد و امکان برگشت زمانی را برای کودک می‌بندد، درحالیکه تنها برگشت زمانی است که امکان اصلاح را فراهم می‌کند. به بیان دیگر آدمی نه تنها نیاز به پیشرفت و حرکت رو به جلو ندارد بلکه نیاز به برگشت زمانی دارد! البته که این اتفاق نمادین در حال رخ دادن است!

پرسش: آینده آن کودک که شاهد قتل پدرش بود چه می‌شود؟
تداعی: دانشجو نمی‌دانست که با آن فرد چه کار کند. به او گفتم زمان بده تا به سمت‌ات بیاید. چون افرادی که این موقعیت‌ها را تجربه کرده‌اند، انسجام روانی‌شان فرو پاشیده است. نمی‌توانید با صحبت کردن به دنیای درونشان ورود پیدا کنید. نهایتاً بچه با این خانم ارتباط گرفت و به او گفت «من در شکم تو هستم». دومین ارتباطی که گرفته و عمیق‌تر است همین واپسروی به زمان و مکان امن است؛ «شکم» این آدم که ارتباط خوبی با آن گرفته است. واپسروی یکی از نشانه‌های سایکوتیک هم هست اما در مورد این بچه خوب است. انگار در جای مادر نشسته و ترسیده بود. درمانگر به کودک گفته بود «تو در شکم من نبودی» اما کودک جای ضربه پدر به شکم مادر را نشان داد و گفت «اینجا بودم».‌ کودک علاوه بر اینکه پدر را از دست داده در واقع مادر را هم از دست داده است و خشمی که نسبت به مادر دارد بیشتر از پدر است. درمانگر از من پرسید که او را نزد مادرش ببرد و من گفتم بهتر است هر موقع خودش خواست این کار را بکند چون اگر این روند را جلو بیاندازید کودک آسیب می‌بیند. او باید بتواند این ارتباط را جلو ببرد و صحبت کند تا کم‌ کم از شکم بیرون بیاید، ارتباطش عمیق شود و از درمانگر جدا شود‌ که در واقع از پدر و مادر جدا شده است، آن وقت هست که می‌تواند با پدر و مادر خود هم ارتباط بگیرد!
پرسش: با بچه‌هایی که مدام انتقاد می‌کنند، چطوری باید رفتار کنیم؟
تداعی: خیلی وقت‌ها ممکن است هدف کودک از انتقاد، شما نباشید و در واقع خودش باشد. مثلاً ممکن است در فضای کلینیکال، فرد به شما فحاشی کند و بگوید «تو مثل مجسمه فرعونی!» و مدام انتقاد کند اما در واقع این دیالوگی بین ابعاد وجود خودش است. خیلی وقت‌ها فرد برای بخشی از وجود خودش نمادی پیدا کرده و با آن ارتباط برقرار می‌کند و انتقادها علیه همان است. وقتی فرد در درونش می‌جنگد خیلی بی‌رحم‌تر و خطرناک‌تر است زیرا بخشی از آن را نمی‌بیند اما وقتی آن جنگ نمود بیرونی پیدا کند، حتی اگر فیزیکال هم بشود، ترسش کمتر است.

بنابراین انتقاد و اعتراض نقطه شروع شکاف در سازه‌های موهومی و رو به جلو است! که امکان رمزگشایی سمپتوم‌ها را  فراهم می‌سازد.

از این رو زمان خوانش سمپتوم همیشه معکوس است!

 

  • مهدی ربیعی