تداعی آزاد

اضطراب عمومی!

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۴۰۲، ۱۰:۵۱ ق.ظ

     مهدی ربیعی[1]


چکیده

چرا ظهور و بروز آدمی به اضطراب و هیجانات گره می‌خورد؟!

طنز ماجرا در جایی است که سازه‌های تمدنی به خرج همان‌هایی که قرار است اصلاحشان کند، استوار است!

بطوریکه به وقت حسادت، خشم و حقارت در اوج تولید قرار می‌گیرد و به وقت ترس و بزدلی خلاق‌ترین ایده‌ها و سازه‌های دفاعی را بنا می‌کند و به وقت شرم و گناه زیرآبی‌ترین و مخوف‌ترین نقشه‌ها را طرحریزی می‌کند که به لحاظ فرم زیباشناختی و اخلاقی هیچ خللی بر آن وارد نیست!

بسان همان نسوانی که در اوج حشریت، داد بشریت سر می‌دهند! چرا که ناخودآگاه می‌دانند که در نهایت کولی‌بازی است که می‌توانند حادث شوند!

از این‌رو، سازها‌ی مدنی برعکس شعارهای خود بر آتش جنگ می‌دمند!

فریبی که دامن درمان‌های روانشناختی را نیز دربرمی‌گیرد، درمانجو ظاهراً برای صلح و آرامش پا پیش می‌گذارد ولی عمیقاً خلاف آن را می‌خواهد!

بطوری که غایت هیپنوز عمومیت بخشیدن به اضطراب است!


واژگان کلیدی: اضطراب، درمان، صلح، جنگ، هیجان، درمانجو، تمدن، هیپنوز

 

 

 

در چنین وضیعتی است که سوژه در حقیرترین حالت ممکن، خود را دوست می‌دارد، چرا که او عمیقاً می‌داند در اوج نداری است که می‌تواند عشق بورزد!

نمود سمپتوماتیک آن را در حالت‌های مازوخیستی می‌توان دید که به نقطه صفر کاهش می‌یابند تا بازتولید شوند؛ بسان همان مردی که ادای زنانگی‌اش از زن‌ها بیشتر است!

پس قابل پیش بینی است که سازه‌های تمدنی که نماد اختیار و اراده آدمی است کاملاً کارکرد ظاهری خود را از دست دهند و شکل اجباری و سمپتوماتیک خود را آشکار سازند!

همانند همان مرد سایکوتیکی که می‌گوید «هر وقت از دست مادرش خشمگین است، خودارضایی می‌کند»! بماند که در وضیعت مشابه اقلیت نوروتیک، دگرارضایی می‌کنند!

پس می‌بینید که آتش‌بس با تمام هیاهوی جهانی‌ای که به پا می‌کند عمیقاً آن چیزی نیست که آدمی می‌‌خواهد!

فهم این موضوع نیز به زودی فراگیر می‌شود و تلاش‌های ظاهری برای پایان جنگ، پایان می‌یابد!

و زمانی که این تلاش‌های ظاهری از بین رود، اضطراب عمومیت می‌یابد و در این حالت آدم بازتولید می‌شود!

از این‌رو یک اضطراب عمومی برای تحول و انقلاب نهایی لازم است تا آدمی به ساحت دیگری پرتاپ شود!

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۲)

این تداعی گرچه خیلی خلاقانه است اما بوی طفره رفتن از پاسخ رو میده! 

قبلا شما به ارتباط با موجودات فرا-زمینی اشاره کرده بودین که به نظرم این ارتباط رو در فیلم foe به خوبی میشه دید!

جالب بود! شاید در آینده ای نه چندان دور ربات ما بهتر بتونه با بقیه ارتباط بگیره تا خود ما!

 

این نکته فیلم رو جذاب کرده بود که اون ربات به میل و اشتیاق زنه (زدن پیانو) توجه داشت، چیزی که اون مردی که انسان هم بود (شوهرش) بهش بی توجه بود و حتی ازش تنفر داشت!