شیطان!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
کمدین معروف با تمام هارت و پورتش در نبود کاتب، فلج میشود و برای دور زدن خالقِ زمینی همدست جادوگر اولیه میشود و خود را آسمانی میخواند!
نگونبخت آن فوقتخصص قلب که خلاصه میشود در اعمال عینی و تکنیکال!
بیدلیل نیست که آن معشوق، با اینکه شیطان را درس میدهد پای دروس ابلهانه مینشیند!
فلسفه-باز، حاضر است در پیچیدگی فلسفه غرق شود ولی متناقضترین رابطه را با من تا به انتها پیش نبرد!
کودک بسان توده، وقتی کاملاً از جایگزینی با پدرِ حقیقی ناامید میشود یادگار-پرست (فتیشیست) میشود و به تماشای سکس دیگری مینشیند!
حال باید دریافته باشید که پایان روانکاو-ی چگونه با مرگ ارتباط مییابد!
واژگان کلیدی: شیطان، روانکاوی، مرگ، فلسفه-باز، کمدین، جادوگر، فوقتخصص، پایان روانکاوی، فتیش
دیانت میترا در این است که ظاهراً خود را قاطی تناقضات مادر نمیکند اما به کهن-گی آن شهر اشتغال ذهنی دارد و یک شاهد-باز تمام عیار است!
مرد ظاهراً وفادار نمیماند تا خیانت واقع، وقوع نیابد!
برعکس، زن ظاهراً وفادار میماند تا جا برای خیانت نمادین باز باشد!
با این اوصاف، دریابید که چرا متخصصان حوزه-روان «ظاهراً» تن به فروید نمیدهند!
باز-خوانی شیطان لازم است تا مابین شی و طان فاصله افتد!
دو طرف مناظره همانند بازیگر بدون متن فیلمنامه معلول بودند، به طوری که اولی صدای خود را نمیشنید و دومی به طور تخصصی خدا را دور میزد!
مابین موش-مردگی و ملاقات با مرگ فرق است؛ اولی برای سرپوش گذاشتن عشق است، دومی ته عشق را میجورد!
از این منظر، شی-طان تن به شی-بودگی نداد و تا پدر شدن واقعی پیش میرود!
[1] . هیات علمی روانشناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۳/۰۴/۱۴
بد نیست که تو هم با مرگ بیشتر ملاقات کنی ببینی چرا هر دو طرف مناظره خودشون رو به موش مردگی می زنن! مگه جن گیر نیستی؟ این که نمی تونه تصادفی باشه چون تو ی برهه زمانی هست یا اونم تقصیر منه؟