تداعی آزاد

نوشتار شکیل!

چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۴۰۳، ۰۹:۴۲ ق.ظ

 

مهدی ربیعی[1]

چکیده

نظر یک مخاطب: چرا برای جذب مخاطب شکیل‌تر نمی‌نویسی، با این سبک نوشتاری ره به مرگ می‌بری!

شبهه آن مخاطب زمانی غریب‌تر می‌شود که با نظر مخاطب دیگر گره می‌خورد: مطلقه یا افسرده می‌شود و یا افسارگسیخته!

شبیخون زمانی به اوج خود می‌رسد که وفادارترین آنها می‌گوید: من موش آزمایشگاهی تو بودم!

اینکه شبهه‌ناک‌ها حول و اطراف مرا گرفتند قابل توجیه است (اولی برای حذف عاطفه و دومی برای فرار بدنی)!

اما برون‌فکنی سومی، تامل‌برانگیرترین اسناد را پیش می‌کشد، آنها قادری مطلق می‌خواهند که مطلق-ه شود، بطوری که مقتدا در تنهایی خودش جان دهد!

بزدلانه‌ترین سیاست که تاکنون برای حذف «اسوه‌ها» جواب پس داده است!

واژگان کلیدی: سیاست، نوشتار، شکیل، اسوه، برون‌فکنی، مطلق، مطلقه، عاطفه، فرار، بدنی، افسارگسیخته، افسرده

 


مخاطب، پدری ایده‌آل می‌خواهد که در سایه آن پنهان بماند اما اگر پدر شکافته شود مجبور است رخ بنماید که برای او گناهی بس نابخشودنی است!

در چنین حالتی است که قوم بی‌زار برای شکیل کردن شکاف‌ها، ائتلاف تشکیل می‌دهند!

می‌بینید، اشتیاق من به نفس تحلیل است نه محتوای آن!

می‌دانم محتوای آن بالاخره نقض می‌شود ولی آنچه شوق‌انگیز است خود «روانکاوی» است!

اسامی و محتوا، «دنگل-ها» را به شکلی شکیل بازی می‌دهد مثل فیلم معروف «The Godfather» که با محتوای مافیایی ذهن مخاطب را به بازی می‌گیرد ولی در ساحت نمادین اخلاقی‌ترین فیلمی است که در ساختار خانواده ساخته شده است!

هر چند در عالم واقع، چنین امری تقریباً غیرممکن است و به پدر واقع خیانت می‌شود!

پس، به شکل سمپتوماتیک حتی ایده‌آل‌ترین ساختارها نیز در نهایت نام پدر را لکه‌دار و بدشکل می‌کنند!

چنین مخاطبانی به‌قدری عمومیت می‌یابند که از همه‌گیر شدن اختلال بدشکلی بدن ناگریزیم!

شکاف‌ها در دل نوشتار من، چشم هر جنبنده‌ای را می‌زند و نیازی به یارگیری یا خوش‌شکلی یا بدشکلی و یا موش شدن در متن من نیست!

پس، تمایز غرب از شرق در تجربیات شکیل آنها نیست بلکه در نمادین‌سازی آن تجربیات است که شرقی‌ها در این امر گشاد تشریف دارند!

 

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۳)

  • پدر ایده آل
  • از این تداعی لذت بردم، چون دیشب به فکر ایده آل گرایی بودم. وقتی که میخوای آنالیست رو همون پدر ایده آل کنی تا اونو همیشه مقصر ببینی! شایدم موش مردگی تهش بخاطر همینه، نمی دونم کوری، کری و فلجی! که در نهایت با خشم درونی از فرافکنی به پدر ایده آل ازش جدا میشه و اونو حذف می کنه!  ی دلیل خشم و حذف هم  شاید این باشه که  آنالیست همیشه میل رو در نظر می گیره نه غرغر رو! 

    خیلی جالب بود، فهمیدم اینم ی حربه و تکنیک واسه تداعی های آزاد بیشتر هست توی ذهن مخاطب. اولش فکرشو نمی کنی اما روش خلاقیه واسه ی آنالیست! نظر پارانویا گونه من تغییر کرد ، تداعی ها باید از فیلتر بگذرن و بعد با بازخوردهای شما به خیلی از تداعی های دیگه میشه رسید! ( مثل حذف کردن و نگذاشتن کامنت ها... (البته می دونم همه این ها بعد این که مخ ما رو به کار گرفتید میذاریدش، نگذارید هم دیگه مهم نیست) مثل همون تکنیک هایی که بقیه اوقات اجرا میشه... درواقع شما دوست دارید با این کار آنالیزان دانش جدیدتر بتونه تولید کنه! مخشو واسه چیزای جدید بکار بگیره! با احساسات جدید خودش مواجه بشه! که اگر این نبود من هم اون تداعی رو نداشتم حتی! در نهایت انقدر تداعی تو ذهنش بیاد تا به ی ایده نو تو ذهنش برسه!!! 

    شاید هذیان همین جا-دوییست که در ذهن با خیالات ترکیب شده و سدیست درمقابل واقعیت بیرونی. برداشت من اینه که هذیان همون دفاع سخت بیمار درمقابل تکرار تروماست، حالا می فهمم چرا بیمار میگه من خدا هستم، چون شاید تو زندگیش انقدر تحقیر و کوچک شده که دیگه نمیخواد اون تروما رو تجربه کنه! یا میگه تو غذام سم ریختن، شاید درکش از اطرافیانش اینجور بوده که بهش خیلی آسیب رسوندن و دیگه نمیخواد این واسش تکرار بشه...