ظل!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
وجه اشتراک ظالم و مظلوم در شبح و سایه بودن است که با دال ظل مشخص میشود!
زنی را مجسم شوید که در سایه فاعلیت، مرد مفعول را به ازدواج مجدد میکشد و در ماتم تصمیم خود به همه مردها میتازد تا دوباره با مسوولیت طرف مقابل رها شود!
نهایت احساس موجودیت در همین «غر زدن» و «خود-زنی» متبلور میشود!
آدمی در زنجیره غذایی با کشف «آتش» در صدر شکار قرار گرفت، پس قداست آذر به جهت فریبی است که یک موجود ضعیف را قوی میسازد!
همانطوری که اکثریت روان-شناسان در یک هجمه سایکوتیک-وار به جای تداعیآزاد به دنبال سوپرویژن هستند؛ در واقع آنها میخواهند هر چه سریعتر جایگاه روانکاو را اشغال کنند، بدون اینکه بخواهند بدانند تداعی آزاد قرار است آنها را به کجا برساند!
واژگان کلیدی: ظل، ظالم، مظلوم، دال، فاعلیت، آتش، روانکاو، روانکاوی، تداعی-آزاد، سوپرویژن
قاتل معروف به هشدار تن گوش فرا میدهد و برای سالیان دراز دست از کشتن میشوید تا اینکه زمان آن بهواقع فرا میرسد و دوباره با همان قوت پیشتاز قاتلین میشود!
تنها در یک حالت چنین روایتی ممکن میشود که ارتباط آن قاتل با «دیگری» دروناً پابرجا باشد!
اما یک سایکوتیک با تمام مجاهدت ظاهری، ارتباط واقعی با روانکاو را طرد میکند و یا در بهترین حالت میخواهد جای او را بگیرد و بالکل منکر روانکاو-ی شود!
آخر و عاقبت ادای جنسی با مجسمه باکوس(خدای شراب و شادی) همانی میشود که اخیراً در ایتالیا خبر رسانی شده است!
حال آنکه در خالصترین حالت معنوی و روانی، وفور لیبدو در تنانهترین حالت به پا میخیزد!
پس ظلمات مظلومین عین خود زن در سایه و تاریکی است و ظلتی ماندگار و نهانی دارد!
همانطوری که تنها روانکاو به آن اشاره داشت؛ "ز ترک ز تازی و ز ایرانیان...
نژادی پدید آید اندر میان"!
پس تقاضای سوپروِیژنی از من، از جایی که ندارم، بس غریب و کشنده است!
[1] . عضو هیات علمی روانشناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۳/۰۴/۳۰
چاره چه بود؟
هیچ، بیچاره بودم.
چون حتی نمی دانستم باید چکار کنم؟
پیکر بی دلم در ژرفای زندگی همانند سوزن ته گردی بود
همان سوزنی که گم شده و هیچ کسی یارای پیدا کردنش نبود
دیشب گوری کندم و خودم را در آن دفن کردم
کورسوی امیدی برایم مانده بود
شاید بخاطر همان که می گفتی زیاد است ولی من نمی فهمیدم چه بود😭😭😭