خونخواهی!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
حقیر سوژهای، به خونخواهی از من افتاده است!
گویی شیطان را به خونخواری از من یافته است!
اولی حق را و دومی شی را در من گم کرده است!
میفهمم باید به جای هر دوی آنها، رموز «ت-حق-یر» را بشکافم، چون حقها در آن مستوراند!
همان ژنسی که جنسی خوانده و دریافت میشود!
بیچاره به جای دفاع یا حمله معلوم؛ در آرزوی این است که من نیز بسان خود او در قهقرایی ژنخواهی سردرگم و دهلیز یا دهات را عامل آن بینم!
گرچه زندگی بزی در تمامیت بیمعنایی، نمیتواند تو را لحظهای معلق سازد ولی مرا تا بینهایت غرق تلخی خود میسازد!
واژگان کلیدی: خونخواهی، خونخواری، دهلیز، دهات، تحقیر، حق، معلق،شیطان، سوژه، جنسی، رموز
اما آینده چرا خود روانکاو-ی است؟!
به همان شکلی که آیین، گذشته را نوید میدهد شکافتن آن، آینده را میسازد!
مرد همهتوان با تمام دانش نظری که داشت و برای وزرات مانور میداد در عمل به جزئیات فلج بود، چرا که نمیتوانست معلق شود!
در پیشگاه آن زن سپید مو، سر تعظیم میآورم، حال تو بنگر جنزدهام!
اما خونخواهی ایران، ژنسی است و اگر آیین گذشته شکفته شود کسی را یارای مقابله با او یا آن نیست!
زمانی در ت-حق-یر ژنسی خودم، به جنسیترین حالت ممکن خودم را جنزده میکردم ولی زمام آن رو به اتمام است!
اکنون در وادی تحقیر با تو همراه نیستم ولی در رمزگشایی آن، از آینده به سوی تو میآیم!
لجام یا لگام بر دهان تو، ابدی خواهد بود، اگر همیشه نیابتی باشی!
[1] . عضو هیات علمی روانشناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۳/۰۵/۱۱
شاید بخاطر همین که نمی خواستم لگام بر دهانم ابدی باشه در قدسی ترین حالت ممکن
گم شدم یا گفتم بذار اتفاق بیافته...