تداعی آزاد

مادر مرده!

سه شنبه, ۱۱ دی ۱۴۰۳، ۰۸:۲۴ ق.ظ

مهدی ربیعی[1]

 

چکیده

سر منشاء مرگ‌خواهی یا همان شعار (مرگ و زندگی برایم فرقی ندارد) به تحول نصف و نیمه یک سوژه یا حتی یک ملت برمی‌گردد!

مادر مرده به شکل نکروفیلیا در اولاد خویش متبلور می‌شود، زنی که کنار گذاشته شده است اما بر این باور است که «من و ما قوم برتر هستیم»، پس بر می‌گردد تا اولاد خویش را از هم‌زیستی باقائده ساقط سازد!

بی جهت نیست که بی‌پدر-ها نسبت به ارتفاع چند بعدی و انسجام ملی دچار فوبی و هراس هستند!

 سی‌مرغ تجلی همزیستی هویت‌های متمایز است که در مقال با یکدیگر مانع گسستگی فردی و ملی می‌شوند!

در فرم بیمارگونه، بسان یک دزد یا متهم ردپایی از خود بجای می‌گذارند تا در برخورد با میله‌های زندان به قانون‌ آغشته شوند، اما در فرم کلان نیز یک ملت کژرو با دشمن‌تراشی می‌تواند حائلی به دور خویش ایجاد کند تا سرمست اخلاقی شود!

واژگان کلیدی: مادر مرده، بی‌پدر، سمپتوم، کژرو، فرم، دشمن‌تراشی، مرگ‌خواهی، سی‌مرغ، قانون، اخلاق

 

 

مقدمه

عاشق به کام مرگ فراخوانده می‌شود، مگر اینکه در رمزگشایی معشوق سربلند برون آید!

همانطوری که در فیلم سرگیجه هیجکاک، اسکات از جودی می خواهد که دقیقاً شبیه مادلین شود تا تمام داستان را بازسازی و یادآوری کند، در چنین شرایطی است که او از کارلتو(مادر مرده) پرده برمی‌دارد!

 زن هیستریک در کمال زیباشناسی، مادر مرده را در خویش پنهان دارد، زمانی که والد به واقع حضور ندارد، اولاد مجبور است به زیبایی یک بعد او بنازد!

فرد کمال‌گرایی که برای اجتناب از تعقل در پیچیدگی‌های خویش می‌خواهد قله‌های ترقی را یکی پس از دیگری فتح سازد، حال آنکه برتر و بهتر شدن مساوی تفکری بودن او نیست!

سوژه مرده حتی به روانشناسِ بده نیز رحم نمی‌کند و برای خفه کردن او برمی‌گردد، بی‌چاره آن روان‌شناس که نمی‌دانست کمک او در کمک نکردن است!

مثل مادر خیلی شیرده که شیر را برای نوزادانش، سمی می‌کند!

همانند شریف‌زاده‌ای، که همیشه «بچه‌ام» را ظاهراً برای بچه‌هایش به کار می‌برد ولی در واقع به خودش اشاره دارد!

بخاطر همین است که برای کار کردن «نه» در روانکاوی، زمان لازم است!

پرسش این است که درمان‌جو از درمان‌گر چه می‌خواهد که در روانکاوی، آنالیزان از آنالیست نمی‌خواهد؟!

 

 

 

 

 

روش

منتقد با ساختار خویش به ارزیابی یک اثر می‌رود؛ برای مثال اگر آن منتقد در قید پدر باشد فیلم‌های ساختارشکنانه را مبتذل و مذموم می‌پندارد حتی اگر روش و محتوای فیلم بی‌ایراد باشد ولی اگر آن منتقد بی‌پدر باشد فیلمی را که پدر را خط می‌زند فیلم برتر می‌نامد حتی اگر آن اثر از لحاظ زیباشناسی و محتوا پر از ایراد باشد!

داده‌های این مقاله از دلالت‌های هیچکاک و ارتباط آنالیست و آنالیزان، بیرون کشیده می‌شود که بی‌تاثیر از ساختار ناپدری/مادر مرده نیست!

 

 

 

نتایج و نتیجه‌گیری

پرخوری عصبی از بابتی به این دلالت دارد که اولاد از خوردن مادر دست نمی‌شوید، بخصوص زمانی که میل مادر پنهان و مرده باشد، زمانی که مادر با اطرافیان خویش مشکل و مسله دارد ولی به ظاهر منکر آنهاست، در چنین وضعیتی است که والد بطور ضمنی مبارزه و تحلیل آنها را به اولاد خویش محول می‌سازد!

کودک و به تبع آن معشوق، مرد و به تبع آن عاشق را در یک چالش غریب می‌آزماید تا مشخص شود که آیا او به واقع پدر شده است یا نه؟!

از این‌رو، زن در یک موضع منفعل، دو مرد نه بیشتر را به رقابت می‌طلبد تا یکی پیروز شود، ظاهراً او دست به انتخاب زده است ولی در واقع با چنین آزمایشی او کسی است که انتخاب می‌شود!

هر چند مرد عاشق اگر جانشین اولیه را گم کرده باشد تا ابد جابه‌جا می‌شود، چرا که آن «چیز» اصلی بعنوان مشکل اصلی از بررسی و تحقیق کنار گذاشته می‌شود!

جذابیت محل قتل به همان میل مرده بر‌می‌گردد، قاتل به آن محل برمی‌گردد، تازه اگر آن محل بدل به حرم نگردد!

بازگشت آن سوژه تتو-دار به مام خویش، در ساحتی دیگر تن دادن به قانون پدری است البته به واسطه‌ی میله‌های زندان(زن‌دان)!

 

منابع

به اشارات قبلی، سرگیجه هیچکاک هم اضافه می‌شود!

 

[1] . عضو هیات علمی روانشناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی و زبانشناسی

  • مهدی ربیعی