تداعی آزاد

بایگانی

ماهیت زمان با نگاه بین رشته‌ای

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ۰۹:۱۵ ق.ظ

متن حاضر مربوط به بخشی از جلسه هم‌اندیشی بین‌رشته‌ای(منظر نظر) با موضوع «ماهیت زمان با نگاه بین رشته‌ای»

تاریخ جلسه: 15 آبان 1404

......

پرسش دکتر پیدا: رابطه بین زمان و روانکاوی چگونه است و آیا زمان ماهیت مستقل از فرد دارد؟

تداعی دکتر ربیعی:

پرسش مطرح شده، همان گونه که دکتر مرسل‌پور و دکتر حسینی اشاره کردند، پرسشی پیچیده و چندوجهی است.

در مورد مفهوم زمان، اگر فرض را بر انتزاعی و ذهنی بودن آن بگذاریم، ناگزیر مسئله تقدم و تأخر مطرح می‌شود. این تقدم و تأخر بر اساس معیارهایی شکل می‌گیرد که ممکن است برای هر فرد متفاوت باشد. اگرچه شباهت‌هایی نیز ممکن است وجود داشته باشد که عموماً ریشه در زبان و زمینه‌های مشترک دارد.

اما در فضای بالینی، شاهد این هستیم که فرد هنگام مواجهه آزادانه با خود و بازگویی بخشی از گذشته‌اش، ممکن است این نظم زمانی در ذهنش دچار اختلال شود. به عبارت دیگر، ارتباط‌های ذهنی پیشین دگرگون شده و تقدم و تأخر زمانی معنای خود را از دست می‌دهد. این پدیده به کرات مشاهده می‌شود.

به عنوان مثال، واقعه‌ای مانند جنگ را در نظر بگیریم که به‌قدری آسیب‌زا بود که نظم پیشین ذهنی بسیاری از افراد را، به‌ویژه کسانی که نزدیک به صحنه حوادث بودند، دچار گسست کرد. شدت این رخداد تروماتیک به حدی بود که برخی دچار "گم‌گشتگی زمانی" یا درهم‌ریختگی ادراک زمان شدند.

در اینجا پرسش مهمی مطرح می‌شود: آیا اساساً می‌توان زمان را به کلی انکار کرد؟ اگر چنین باشد، بسیاری از مفاهیم مانند واقعیت و حقیقت نیز زیر سؤال می‌روند. البته کسانی که زمان را کاملاً انتزاعی می‌دانند، ممکن است پاسخ دهند که این مفاهیم صرفاً قراردادهای اجتماعی هستند.

حتی در حوزه فیزیک نیز شاهد دیدگاه‌های مختلفی هستیم: نیوتن زمان را مطلق و مستقل از انسان می‌دانست، در حالی که نظریه نسبیت انیشتین این مفهوم را به چالش کشید و بر جنبه‌های نسبی و ذهنی زمان تأکید کرد.

اما از منظر بالینی و بر اساس تجربیات شخصی‌ام، معتقدم زمان اگرچه واقعیتی بیرونی نیز دارد، اما با ابزارهای زبانی و روانی موجود، به‌طور کامل قابل توضیح نیست. در مواجهه با مراجعان و نیز در تجربه تحلیل شخصی، مشاهده می‌کنیم که وقتی فرد با واقعیت‌های جدید روبه‌رو می‌شود، ساختارها و الگوهای زمانی پیشین او ممکن است فرو بریزد. ممکن است روایتی که از زندگی خود ساخته بوده، در مواجهه با واقعیت‌های عینی دچار تردید شود.

با این حال، این فروپاشی به معنای قطع کامل ارتباط با واقعیت یا زمان بیرونی نیست، بلکه نوعی بازسازی رخ می‌دهد؛ گویی "زمانی واقعی‌تر" جایگزین می‌شود. به نظر من، انسان در مسیر رشد و مواجهه با واقعیت‌های مختلف، به تدریج درک واقعی‌تری از زمان پیدا می‌کند.

به بیان دیگر، هرچه فرد از داستان‌ها و روایت‌های تحریف‌شده فاصله بگیرد، ارتباطش با جهان بیرون و نیز با خودش، دگرگون و عمیق‌تر می‌شود. برای مثال، ممکن است فرد ابتداً تاریخ کشورش را نپذیرد یا نخواهد بپذیرد، اما به میزانی که با تحریف‌های ذهنی خود روبرو می‌شود و از آن‌ها فاصله می‌گیرد، اشتیاق پیدا می‌کند تا تاریخ واقعی خود را بشناسد. در این حالت، خواندن تاریخ برای او معنایی اصیل و واقعی پیدا می‌کند.

 

پرسش دوم: بین سه زمان گذشته، حال و آینده با سه ساحت لکان چه ارتباطی وجود دارد

تداعی دکتر ربیعی:

گذشته و آینده بر اساس نوع ارتباطی که ما با آنها برقرار می‌کنیم تعریف می‌شوند. هرچه ارتباط من با گذشته حضوری و زنده باشد یعنی بتوانم آن را در زندگی حال حاضر خود حاضر ببینم و در آن مشارکت داشته باشم گذشته برایم معنا پیدا می‌کند. اما اگر این ارتباط حل‌نشده، تحریف‌شده یا مشکل‌دار باشد، من از گذشته فاصله می‌گیرم و در شدیدترین حالت، حتی بسیاری از رویدادها را فراموش می‌کنم یا به کلی انکارشان می‌نمایم.

در مورد آینده نیز وضعیت مشابه است. هرچه حضورم در حال، واقعی‌تر و با تحریف کمتری همراه باشد، آینده را نیز می‌توانم واضح‌تر ببینم. البته این به آن معنا نیست که آینده دقیقاً مطابق تصورات ذهنی من تحقق می‌یابد، بلکه ارتباط من با آینده شفاف‌تر و قابل‌پیش‌بینی‌تر می‌شود.

به عنوان مثال، فردی که ارتباطش با گذشته و حال قطع شده، معمولاً در مواجهه با آینده نیز غیرقابل‌پیش‌بینی عمل می‌کند. در مقابل، فردی که با گذشته و حال خود ارتباطی نزدیک به واقعیت دارد، حتی هنگام روبرو شدن با شدیدترین رخدادهای تروماتیک نیز نوع تعاملش با آینده، شبیه الگوهای ارتباطی پیشین او خواهد بود.

بنابراین، مسئله کلیدی نوع ارتباط ما با زمان است. هرچه این ارتباط مختل باشد، پیوند میان حال، گذشته و آینده نیز قطع می‌شود که در شدیدترین حالت به فراموشی یا گم‌گشتگی زمانی منجر می‌شود.

لکان از "حضور سه‌گانه" سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که اگر ارتباط بین این سه ساحت قطع شود، شدیدترین حالت ممکن یعنی روان‌پریشی رخ می‌دهد. در چنین شرایطی، فرد ارتباط خود را با خود و جهان بیرون از دست می‌دهد و دیگر نمی‌توان سوژه‌ای منسجم دانستش. بنابراین، برای انسجام روانی، برقراری ارتباط بین گذشته، حال و آینده ضروری است.

مثال ملموس این مسئله را می‌توان در مهاجران مشاهده کرد. می‌توان مهاجران را به دو دسته تقسیم کرد:

دسته اول کسانی که با حفظ ارتباط با گذشته و وطن خود مهاجرت می‌کنند

دسته دوم کسانی که برای فرار از گذشته مهاجرت می‌کنند

در بررسی‌های بالینی، دسته دوم را به وضوح می‌بینیم که ارتباطشان با تاریخ، فرهنگ و هویت خود قطع شده و حتی نسبت به آنها نفرت نشان می‌دهند. حتی اگر ادعا کنند به فرهنگ کشور مقصد علاقه‌مندند، این علاقه معمولاً سطحی و شعاری است.

در نتیجه، همان‌طور که در مثلث لکان ارتباط بین ساحت‌های واقعی، خیالی و نمادین ضروری است، ارتباط بین گذشته، حال و آینده نیز برای سلامت روان حیاتی است. به همین دلیل معتقدم زمان واقعیتی مستقل از انسان دارد، اگرچه شاید هنوز با ابزارهای زبانی و روانی موجود نتوانیم به طور کامل آن را تبیین کنیم.

 

پرسش سوم: ارتباط بین زمان با مسائل رواشناختی چگونه است؟

تداعی دکتر ربیعی:

باتوجه به صحبت‌های دکتر مرسل‌پور، نکته‌ای برای من تداعی شد در حوزه روانشناسی، درباره وسواس. وسواس مشکلی است که امروز جنبه عمومی‌تری هم پیدا کرده. جالب است که در میان اختلالات روانشناختی، زمان برای افراد وسواسی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ یعنی نظم زمانی برای آن‌ها بسیار واقعی است البته واقعی از این منظر که همان طور که دکتر مرسل‌پور اشاره کردند، جنبه‌ای توهمی و هذیانی دارد، ولی برای خود فرد بسیار باورپذیر و اجبارگونه است.

 

به همین دلیل، ارتباط این افراد با زندگی روزمره اغلب قطع می‌شود. اینجا باز هم به نظر قبلی خودم برمی‌گردم که زمان را مستقل از ذهن می‌دانم، هرچند در قالب زبان به طور کامل قابل توضیح نیست. در مقابل افراد وسواسی، کسانی هستند که در قید زمان به شکل وسواسی نیستند نه اینکه زمان برایشان بی‌اهمیت باشد، بلکه ارتباطشان با زمان واقعی‌تر و انعطاف‌پذیرتر است، بدون آنکه مجبور باشند دائماً درباره از دست رفتن زمان هشدار بدهند یا تحت فشار “اجبار زمانی” باشند.

در واقع، آن اجبار شدیدی که در وسواس مشاهده می‌شود این باور که “زمان دارد از دست می‌رود و باید کنترل شود” در افراد غیروسواسی وجود ندارد، اما این به معنای انکار زمان نیست. از نظر من، انکار زمان خودش مسئله دیگری است و جای پرسش دارد شاید بهتر باشد از دکتر مرسل‌پور بپرسیم که چرا زمان را انکار می‌کنند؛ البته قطعاً نظر ایشان به شکل مطلق نبوده و شاید با نگاهی طنزآمیز یا انتقادی مطرح شده باشد.

در هر صورت، از این جلسه بسیار استفاده کردم. برای من هم بسیار لذتبخش بود که در فضایی نمادین، دوباره با دوستان و همکارانی که پیش‌تر ارتباط صمیمانه‌تری داشتیم، دیالوگی تازه برقرار شد. امیدوارم این روند گفت‌وگو که با حضور دکتر پیدا آغاز شده، تداوم پیدا کند.

نکته دیگری که به ذهنم می‌رسد و پیشتر هم دکتر مرسل‌پور اشاره کردند این است که گسست بین رشته‌ای در دانشگاه‌ها نیز شبیه همان “وسواس زمان” است. ما حضور فیزیکی متخصصان مختلف را در کنار هم داریم، ولی آن “اجبارهای ذهنی”، آن وسواسِ قالب‌بندی شده، مانع دیالوگ واقعی می‌شود. انگار نوعی وسواس فکری اجازه نمی‌دهد ارتباطی زنده و خلاق بین حوزه‌های مختلف دانش شکل بگیرد.

  • مهدی ربیعی