درسگفتار آسیب-شناسی-روانی، 3
پرسش: ایراد سنجههای تشخیص نابهنجاری چیست؟
پاسخ: فرض کنید مراجعی در اتاق درمان مشکلش را مطرح میکند و شما میخواهید بر اساس دیدگاه شناختی، ذهنی را که غیرمنطقی است به ذهن منطقی تبدیل کنید و این کار را بر اساس یک سری معیارها انجام میدهید. در این مسیر، اولین اتفاقی که میافتد این است که شما فردیت آن شخص را نادیده میگیرید زیرا قرار است همه انسانها را به جایی برسانید که منطقی فکر کنند. دومین مورد این است که معیارها در طول تاریخ مرتبا در حال عوض شدن هستند و سومین نکته این که معیارها بر اساس اکثریت بیان شدهاند و اکثریت هم خیلی از اوقات ممکن است به خطا بروند، دلیلی هم وجود ندارد که قطعا درست بگویند؛ همانطور که نوابغ اصلا شبیه اکثریت نیستند، اگر افرادی مثل نیچه و امثال او (که معمولاً متخصصان روان آنها را دچار اختلال میدانند) نبودند پیشرفت در علم (مانند روانشناسی...) هم ممکن نبود.
اگر بخواهیم بر اساس DSM عمل کنیم، اکثر نوابغ به معنی دقیق کلمه بیمار محسوب خواهند شد! اما باید بدانیم که بخشی از تقسیمبندی آدمی به سالم و بیمار، به دلیل مسائل سیاسی، بخشی به دلیل مسائل اقتصادی و بخشی نیز به دلیل نادانی و جهالت اکثریت است!
پرسش: چرا سوالی نداریم؟!
پاسخ: دلیل اینکه نمیتوانیم سوال بپرسیم این است که ما از سالها قبل، از زمان نیاکانمان، جنونِ دانستن را در خود پس زدهایم ولی کسی مثل ونگوگ آن جنون را در هنرش نمایان کرده است و در اتاق درمان واقعی، چنین جنونی بازمیگردد!
از جمله محتواهایی که ما از آن فرار میکنیم ولی سوالبرانگیز است، موضع مرگ است. به همین دلیل است که قبرستانها را خیلی دور از شهرها میسازیم درحالیکه انسانهای اولیه مردگان را در خانههای خود دفن میکردند و با آنها زندگی میکردند. همانطور که از مردگان فرار میکنیم، از بیماران روانی هم دوری میکنیم.
پرسش: دلیل تقسیمبندی آدمی بر سایکوتیک و نوروتیک چیست؟
پاسخ: در یک تقسیمبندی کلی در آسیبشناسیروانی، بیماران در دو گروه سایکوتیک و نوروتیک طبقهبندیمیشوند، گرچه این طبقهبندی تنها توسط روانکاوان قابلیت تبیین یافت ولی روانپزشکی آن را در حد وصف ظاهری تقلیل داد!
سایکوتیک: شخص سایکوتیک واقعیتزدایی میکند. واقعیت ملاک یا معیاری است که اکثریت به آن وفادارند و بر آن تکیه میکنند. در روانکاوی به چیزی که اکثریت بر آن تکیه دارند، «نام پدر» میگویند. سایکوتیکها به واقعیت وفادار نیستند. چیزهایی در درون خود دریافت میکنند که مبتنی بر آنچه همگان دریافت میکنند نیست، خواه خطا باشد یا واقعیت. آنها ممکن است دچار توهم یا هذیان باشند یا از نظر ساختار زبانی متفاوت به نظر آیند. گاهی واژههایی میسازند که اکثریت نمیسازند یا ساختار زبان و گفتار آنها با دیگران متفاوت است. برخی مواقع آنها چیزهایی را تجسم میکنند که در اکثریت وجود ندارد. در افراد سایکوتیک نام پدر کار نمیکند.
نوروتیک: نوروتیکها بر واقعیتی که اکثریت تکیه دارند، تکیه میکنند؛ یعنی واقعیتزدایی ندارند اما دچار روانرنجوری هستند و از واقعیت رنج میبرند. در افراد نوروتیک نام پدر کار میکند.
پرسش: چرا یک فرد سایکوتیک میشود؟
پاسخ: آنها معمولا در رابطه دوتایی خود با مادرشان میمانند و معمولا در خانواده آنها یا پدر کار نمیکند یا اصلا وجود ندارد. البته اینجا منظور پدر و مادر نمادین است؛ مادر در جایگاه ارضاء کننده و پدر در جایگاه قطع کننده قرار دارد. ممکن است فردی پدر نداشته باشد اما مادر نقش قطع کننده (اخته کننده) را ایفا کند. مثلا وقتی مادری که همه نیازهای کودکش را برآورده میکرده، مجبور است به خاطر شغلش او را برای ساعاتی ترک کند. به همین غیبت و نبودن، یعنی چیزی که رابطه مادر و کودک را قطع میکند و یک واقعیت بیرونی بین آن دو قرار میگیرد، «جایگاه پدر» میگویند. مادری که سایکوزساز است، در این شرایط به جای اینکه از کودک جدا شود، شغل خود را ترک میکند و به این ترتیب واقعیت بیرونی در ذهن کودک لحاظ نمیشود.
مثال دیگر در این زمینه زمانی است که کودک دستشویی رفتن را یاد میگیرد. وقتی کودک به تدریج میآموزد که برای دفع ادرار و مدفوع باید به جای خاصی برود، دستشویی به عنوان یک واقعیت بیرونی که رابطه بچه را با مادرش قطع کرده، نام پدر یا جایگاه پدر به حساب میآید. در همین بین مادرانی هستند که به فرزند خود این موضوع را یاد نمیدهند و کودک، هرجایی ادرار یا مدفوع خود را دفع میکند؛ چنین مادرانی میتوانند سایکوزساز باشند.
سایکوتیکها یا همراه با مادر خود یا دوستی که جایگزین مادر است برای درمان مراجعه میکنند و بدون او فرد دچار ازهمپاشیدگی میشود یا حتی با یک عروسک که آن را جایگزین مادر کرده است. آنها هم مانند سایر مردم برای خود قواعدی دارند اما آن قواعد بین خودشان و مادرشان است و بیرون از این محدوده نیست. شاهد این افراد همیشه مادرشان است.
پرسش: آیا اوتیستیکها که از ابتدای تولد علائم شبه سایکوتیک دارند هم در رابطه با مادر مسئله دارند؟!
پاسخ: اوتیستیکها معمولا مادرانی دارند که حتی قبل از تولد هم با کودک خود ارتباط برقرار نمیکنند یا اینکه ارتباط آنها خیلی عجیب است به خاطر همین اوتیستیکها بسیار حساس هستند حتی نسبت به لمس شدن توسط دیگران اما میتوانند با اشیاء ارتباط بگیرند.
مادر نوروتیک، خیلی از حسهای بدش را پنهان میکند. هرچقدر هم از وجود کودک در شکمش رنج ببرد، به دلیل عشقی که نسبت به فرزند دارد، آن رنج و ناراحتی را پنهان میکند ولی برای یک مادر سایکوتیک، از همان ابتدا بچه در شکمش اضافی است. یک روز خیلی دوستش دارد و روز بعد از او متنفر است و از وجودش اذیت میشود. این بدان معنا است که تمام حسهای سایکوتیکها دم دست هستند و هرگز منطق هماهنگ ندارند. یک مادر سایکوتیک حتی با فرزند خود هماهنگ نیست. یک مادر نوروتیک، وقتی میبیند کودک بازی میکند، دوست دارد با او بازی کند ولی یک مادر سایکوتیک ممکن است موقع بازی کودکش بخوابد و نسبت به او کاملا بیتفاوت باشد. فرزند مادر سایکوتیک از همان بدو تولد از مادرش میترسد.
فرد نوروتیک، حسها و ناراحتیهایش را از خود و دیگران پنهان میکند و این کلی مسئلهساز است. او درد و رنج و اذیت شدن خود را در ارتباط با افکار، کلام و اعمالش گزارش میدهد ولی در عین حال واقعیتسنجی را از دست نداده و به واقعیت وفادار مانده است. مثلا یک نوروتیک ممکن است هیچگاه بیرون نرود و داد و فریاد کند چون این کار همخوان با رفتار اکثریت نیست ولی ممکن است گزارش دهد که من وسواس دارم و اذیت میشوم. اما یک فرد سایکوتیک ممکن است در همان شرایط بیرون آمده، داد و بیداد کند و فحش بدهد، حتی ممکن است بدون هیچ دلیلی این کار را انجام دهد. اگر زمانی که همه مردم مشغول تظاهرات و شعار دادن هستند فرد به آنها بپیوندد، نشان میدهد که با منطق همگانی همخوان است و میتوان نتیجه گرفت که احتمالا او یک فرد نوروتیک است. اما زمانی که فرد به تنهایی در خیابان شعار میدهد، ممکن است یک سایکوتیک باشد.
به عنوان مثال اگر فراخوان تظاهرات در روز جمعه داده شود، حتی اگر هیچکس در آن روز برای راهپیمایی به خیابان نرود اما یک نفر برود و شعار بدهد، ممکن است غیرعادی نباشد چون بر حسب یک قرار رفته و با یک جریان همخوان بوده. اما اگر روز یکشنبه به خیابان برود و شعار بدهد، میتوان به این فکر کرد که فرد بر اساس معیار دیگری رفتار میکند و احتمال دارد سایکوتیک باشد.
پرسش: پارانوئید که به زوج خود بدبین است پس چرا باز در دسته سایکوتیکها فرض میشود، آیا او در یک رابطه دوتایی است؟!
پاسخ: کسی که پارانوئید است، ممکن است با کسی هم بیرون نرود اما وقتی صحبت میکند، متوجه میشویم با یک سری ابژهها ارتباط قویای دارد و آنجا است که مشخص میشود ابژه این فرد کیست. از طرف دیگر وقتی مثلا میگوید همسرم با فردی دیگر رابطه دارد درحالیکه در واقعیت چنین نیست، این موضوع نشان میدهد که فرد پارانوئید میخواهد آن نفر سوم را از رابطه دوتایی کنار گذارد. چنین شخصی به همسرش میگوید: «من حاضرم تو را و آن شخص را بکشم اما دست از سرت برنمیدارم.» برای پارانوئیدها طرف مقابل همان ابژهای است که همیشه با او لینک هستند و هرگز نمیتوان از دست آنها خلاص شد. این ابژه همان ابژهای است که فرد پارانوئید به او بدبین است اما نه اینکه از او بدش بیاید، گاهی به دلیل عشق زیاد و گاهی هم به دلیل نفرت زیاد نمیتواند از انسانها جدا شود و همین احساس قوی و شدید باعث میشود که به آن فرد بچسبد.
پرسش: چرا سایکوتیک را به همجنسگرایی نسبت میدهند؟!
پاسخ: در این زمینه بهتر است به جای اینکه به مسائل جنسی فکر کنیم، از این زاویه نگاه کنیم که انسان یا با محتوایی از جنس خودش ارتباط دارد یا با محتوایی از جنس دیگر. اینکه میگویند سایکوتیکها بیشتر با همجنسهای خود رابطه دارند، بیانگر این است که در واقع آنها ترجیح میدهند با فردی که در دایره ارتباطی خودشان است، رابطه برقرار کنند. مثلا مردی که سایکوتیک است، بیشتر تمایل دارد با جنس موافق خودش ارتباط بگیرد زیرا از جنس مخالف خود میترسد.
کسانی که پدر خشک و مستبدی دارند هم میتوانند سایکوتیک شوند، زیرا کودک قید پدرش را میزند و از او وحشت دارد. این پدر ممکن است بچه را از مادرش جدا کند تا او را وارد دنیای بیرون نماید. اگرچه بچه با پدر میرود اما روانش پیش مادر میماند. این کودکان با اینکه بارها با پدرشان بیرون رفتهاند، اصلا به یاد نمیآوردند که با او جایی رفته باشند. اوست که تصمیم میگیرد فرزندش به کلاس موسیقی برود یا نه و ...
افرادی مانند قاضی شربر که قبل از پدرشدن حتی در جامعه به عنوان فردی دانا معروف بود، زمانی که در جایگاه پدر قرار میگیرند، به این دلیل که نمیتوانند با کسی ارتباط عمیق برقرار کنند و آن بخش از وجودشان را هیچگاه فعال نکردهاند، نمیتوانند این جایگاه را بپذیرند. یک فرد سایکوتیک فقط با قواعد دوتایی پیش میرود نه با قواعد دیگران، در نتیجه اگر مجبور باشد از موضع همجنس خود خارج شود ممکن است دچار سایکوز آشکار شود.
پرسش: نوروتیکها که معیار اکثریت (نام پدر) را میپذیرند پس چرا دچار مشکل میشوند؟
پاسخ:
1. نام پدر روایتگر تمام واقعیت نیست یعنی آن ملاکی که اکثریت به آن تکیه کردهاند، کل واقعیت را در خود ندارد و ممکن است در موارد زیادی اشتباه کند. به عنوان مثال در تظاهرات اخیر که افراد دهه هشتاد پرچمدار آن هستند، ظاهر قضیه این است که این اعتراضها خواست این نسل است اما در واقع این نام پدر است که کار میکند؛ چیزهایی است که والدین و نیاکان آنها میخواهند و در طول زمان به آنها دادهاند و الان فرزندانشان فریاد میزنند و ممکن است چند دهه بعد، از کار امروز خود پشیمان شوند. وقتی نام پدر، انسان را از کاری نهی میکند، درواقع میگوید آن کار را انجام بده؛ مثلاً وقتی به فردی میگویند: «خودارضایی نکن، کار بدی است»، درواقع او را به تجربه خودارضایی ترغیب میکنند زیرا انسان تا کاری را تجربه نکند نمیتواند از آن اجتناب نماید. پس مشکل نوروتیکها در وهله اول این است که به چیزی تکیه دارند که همه واقعیت نیست.
2. دومین موضوع برمیگردد به پیمانی که سوژه با نام پدر میبندد. فرد نوروتیک زبانا با این سوژه پیمان میبندد ولی عمیقا آن را دور میزند. یعنی ما انسانها که اکثرا نوروتیک هستیم، ظاهرا با خیلی چیزها پیمان بستهایم ولی عمیقا داریم از آنها تعدی میکنیم. در واقع، بخشی از مشکل نوروتیکها این است که در زبان یک چیز میگویند درحالیکه همان را دور میزنند و همین امر باعث تناقض میشود مانند دین. نوروتیکها خیلی متعارض هستند و سعی میکنند تعارض خود را نشان ندهند، به همین دلیل دچار اضطراب و نوسان خلق و ... میشوند.
یک فرد سایکوتیک همه تناقضها را زندگی میکند درحالیکه فرد نوروتیک یک سطح را زندگی میکند و بقیه را پنهان میسازد. بنابراین سایکوتیکها واقعیتر هستند اما از آنجا که با واقعیت بیرونی همخوانی ندارند، به عنوان بیمار یا متعارض به بیمارستانها و زندانها فرستاده میشوند. در حقیقت ما از بخش بزرگی از واقعیت وجودی خودمان فاصله میگیریم. زمانی که آنها را بستری کرده و سعی میکنیم با دارو آرامشان کنیم، اجازه نمیدهیم بخشی از وجود خودمان نمایان شود و به همین دلیل تبدیل به انسانهایی خشک و سخت میشویم و از پرسیدن طفره میرویم.
- ۰۱/۰۸/۲۰