درسگفتار آسیب-شناسی-روانی: جلسه نهم
پرسش: رانه خودکشی و دگرکشی چیست؟
تداعی: زمانی که مابین خط خوردگی سوژه و دیگری تعادل وجود نداشته باشد منجر به خودکشی یا دگرکشی میشود! فردی که در هر صورت حق را به خود میدهد نیاز دارد تا دیگری را بکشد و کسی که به نقصان دیگری کور است به جای دیگری دائماً خود را میکشد حتی اگر منجر به اقدام به خودکشی نشود!
اگر فرد بتواند در مورد اینکه چرا میخواهد خودکشی کند صحبت کند، تا حد زیادی اقدام به خودکشی را به تعویق میاندازد! ولی کشتن با آدمی گره میخورد حتی اگر ظاهراً رخ ندهد! گویی آدمی تکرار نمادین کشتن است!
به یاد داشته باشید زمانی که گفتمان، حرف، دیالوگ و کلام فرد عملی شود، انرژیاش کلاً به آنجا منتقل میشود؛ انرژی Act را از او میگیرید؛ یعنی دیگر آن انرژی سابق را ندارد که دست به خودکشی بزند. حتی اگر بعد از صحبت کردن هم بخواهد عمل خودکشی را انجام دهد، ترس غالب میشود و خودکشی را به تعویق میاندازد، همان ترسی که باعث میشود آدمی، نمادین دست به کشتن زند!
زمانی که به عنوان درمانگر سعی میکنید کمک کنید تا فرد صحبت کند، او را قضاوت، ارزیابی یا سرزنش نکنید یا نگویید درکش میکنید، چون درک او ممکن نیست!
مثلاً میگوید «رفتم خانه و حالم خیلی بد شد»، ما میفهمیم که در خانه اتفاقی برایش افتاده یا زمانی که ماجرای خانه را بازگو میکند، از مادرش میگوید ولی از پدر به سرعت میگذرد و فقط اشارهای به او میکند. از او بخواهید که در مورد پدر یا هرچیزی که سعی کرده در موردش سکوت کند حرف بزند. به این ترتیب به فرد کمک میکنید که علتهای نهانیای که در به وجود آمدن انگیزه خودکشی پنهان است، بالا آمده و آشکار شوند.
این امر در مورد افرادی صادق است که از شما درخواست کمک دارند اما زمانی هست که فرد در معرض اقدام به خودکشی است؛ مثلاً لبه پشت بام ایستاده و هر لحظه امکان دارد خودش را پرت کند. در این حالتها، افرادی که مددکار هستند یا کارهای اورژانسی و مداخله در بحران انجام میدهند، به کمک این اشخاص میآیند. آنها هم با حربههای خود فرد جلو میروند. یعنی اینطور نیست که برای همه از یک روش استفاده کنند. به عنوان مثال سعی میکنند بفهمند مکثی که فرد در اقدامش کرده، به چه علت بوده و چرا بلافاصله خودش را پرت نکرده و ... و معمولاً سؤالاتی از این دست میپرسند: «خواستهات چیست؟»، «درخواستات چیست؟»، «قبل از اینکه این عمل را انجام دهی، حرفت را بگو» و ... . از این طریق فرد را تشویق به صحبت کردن میکنند و بسیاری از مسائل در دل همین صحبت کردنها روشن میشود و مداخلات بعدی را به دنبال دارد. مداخله با توجه به آنچه در دنیای درون فرد میگذرد انجام میشود نه بر اساس یک چیز از قبل مشخص شده برای همه!
کسی که میخواهد خود را بکشد اگر به کلام درآید، نمادین کشتن را به سوی "دیگری" میبرد! همان کاری که آدمی برای آدم شدن به آن متوسل شد!
پرسش: آیا برای تعبیر خواب باید به کتابها و تعبیر نشانهها مراجعه کرد یا به صورت نمادین رؤیاها را تعبیر کرد؟
تداعی: رؤیا پیچیدگی غریبی دارد؛ یعنی در سطوح مختلف عمل میکند. یک رؤیا میتواند به دادههای روز یا دادههای قدیمی اشاره داشته باشد و همچنین میتواند از لحاظ ظاهری یک معنایی داشته باشد و درعین حال نشانههای خیلی پوشیده و نهانی هم داشته باشد. دلیل اینکه رؤیا همه چیز را بالا نمیآورد و آشکار نمیکند، این است که اگر همه چیز را هویدا کند، شما از خواب بیدار میشوید و نمیتوانید تحمل خواب را داشته باشید. به همین دلیل همانطور که شما در طول روز همه چیز را تحریف کرده و از نظر ظاهری تغییر شکل داده و قشنگ میکنید، رؤیا هم همین کار را میکند؛ هرچند در رؤیا یک مرحله به متریال نزدیکتر هستید. اما در هرصورت در رؤیا بسیاری از مسائل به شکل پوشیده بیان میشوند.
در تعبیر رؤیا، برخوردهای متفاوتی وجود دارد؛ افرادی به ویژه در حوزه دینی، بر اساس یک سری معانی، نمادها یا چیزهای از قبل مشخص شده، رؤیاها را تعبیر و تفسیر میکنند. اما اینها معانی ظاهری است که به رؤیا میدهند و از رؤیا بر اساس یک سری معیارها و سنجههای بیرونی برداشتهایی میکنند. درحالیکه هر رؤیا و هر نشانهای، میتواند دلالتهای منحصر به فردی داشته باشد.
بنابراین خیلی مهم است که فرد بتواند در مورد عناصر رؤیا صحبت و تداعی کند و بر اساس همان تداعیها است که مشخص میشود هر عنصری از خواب چه دلالتهایی در مورد آن فرد دارد. به عنوان مثال ممکن است دیدن یک تونل در خواب برای یک فرد، بر بسیاری از مسائل عجیب و غریب دلالت کند درحالیکه برای دیگری داستانی ساده داشته باشد. در نتیجه در مورد رؤیا، تداعیها مهم هستند نه یک معنی از قبل آماده شده.
ممکن است فردی بخواهد بر اساس کتابهای فروید تعبیر خواب انجام دهد اما فروید هم بر اساس آنچه مراجعانش میگفتند و خوابهای خودش دلالتها را ذکر کرده و در مورد آنها صحبت کرده است. در واقع مهمتر از آنکه بخواهیم نظرات فروید را به همه انسانها و نشانههای رؤیا تعمیم دهیم، باید ببینیم فروید از چه روشی برای تعبیر خواب استفاده میکرده و به چه شکلی به آن دادهها، نمادها و نشانهها میرسیده است. روش رسیدن او است که اهمیت دارد نه اینکه آن تعابیر را به موارد مشابه تعمیم دهیم.
زمانی که میگوییم به صورت نمادین به رؤیا نگاه کنیم، یعنی اینکه بدانیم هر چیزی، نشانه چیست. به یاد داشته باشید هر عنصری که شما ببینید، چه در خواب و چه در واقعیت، تعدادی معانی به آن چسبیده است. مثلاً زمانی که از دانشگاه صحبت میکنید، یک سری معانی روی آن سوار شده است؛ از طرفی معانی زیادی هم در ارتباط با دانشگاه وجود دارد که شاید هیچ وقت در مورد آنها صحبت نکردهاید. پس اشاره به چیزهایی که تا به حال در مورد آنها صحبت نکردهاید، مثل زنجیری از دالها شما را به دنیایی میکشد که تا کنون از آن سخن نگفتهاید؛ به آن فضا، فضای نمادین، فضای اشارات و فضای استعاری فرد میگویند که در واقع وجود دارد ولی فرد هیچ وقت در مورد آن حرفی نزده است.
رویا روی دیگر آدمی است که نهایتاً روز آدمی خواهد شد! فعلاً آدمی اسیر زمان خطی است که آنها را از هم جدا میسازد ولی این زمان، نمادین و پایانپذیر است!
پرسش: بسیاری از مراجعان دوست دارند در مورد مسائل جنسی خود صحبت کنند و دنبال رفع مشکل نیستند. به عنوان مثال با افراد فوت فتیشیست است چگونه باید رفتار کرد؟
تداعی: همانطور که در مورد سمپتومهای اعتیاد گفته شد، زمانی فرد میتواند یک سمپتوم را ترک کند که بتواند چیزی لذتبخشتر جایگزین آن کند.
زمانی که فرد فتیش چیزی دارد، مثل لباس زیر جنس مخالفش، کفش و ...، امری را جایگزین امر اولیه کرده و دلیل دارد؛ یعنی یک انقطاعی رخ داده است. برای مثال قاعدتاً فرد باید از طریق آلت تناسلی جنس مخالفش و دخولی که صورت میگیرد، تحریک و ارضاء شود. اما چه اتفاقی میافتد که یک شیء یا ابژه جدیدی که ممکن است استعاری باشد، جایگزین میشود؟ البته همه انسانها به نوعی این جانشینی را دارند ولی معمولاً جانشینهای معقول اجتماعی را پیدا میکنند مثل درس خواندن که خودش نوعی فتیش است و جایگزین چیزهای اولیهای است که برای فرد لذتبخش بودهاند. اما از آنجا که از نظر اجتماع یک امر مقبول است، به عنوان یک فتیش مطرح نمیشود و دلیل اینکه فتیشهای دیگر بارزتر هستند، این است که نزدیکتر میباشند.
مثلاً ممکن است دیدن پا برای خیلیها تحریککننده باشد اما وقتی میشود تمام هم و غم یک فرد و فقط از طریق آن ارضاء میشود، سلسله دالهایی که باید طی میشده، برای او نزدیکتر است و اشاره مستقیمتری دارد؛ یعنی بلافاصله اشاره جنسی و تابویی دارد و آنجا است که مسئلهساز میشود. در عین حال برای این افراد، بر خلاف اکثریت که قسمتهای خاصی از بدن اولویت دارد و تحریککننده است، انقطاع ایجاد شده؛ یعنی چیزی که اصلی و اولیه است و ممکن است برای دیگران تحریک بیشتری داشته باشد، برای آنها تحریککننده نیست ولی فقط یک چیز خاص مثل پا برایشان ارضاءکننده است.
چرا این تقطیع رخ میدهد و آیا آن موضوع اصلی که باعث فتیشیسم شده، خودش ارضاءکننده نیست؟ این سؤال خود به خود چند موضوع متفاوت را تداعی میکند:
۱. ممکن است برخورد فرد با آن موضوع اولیه خیلی متفاوت بوده باشد. یعنی فرد در رابطه با چیزهای اصلی، قطع، تنبیه یا سرزنش شده است، به او احساس گناه داده شده، تلقین کردهاند که هیچ وقت نمیتواند آن کار را انجام دهد یا شایستگی آن را ندارد.
فتیشیسم میتواند شکلهای مختلفی هم داشته باشد. به عنوان مثال، فرد مادر اغواگری داشته که او را تحریک میکرده ولی به او اجازه رابطه کامل را نمیداده. در نتیجه این اغواگری باعث شده فرد هم بماند و هم نتواند آن کار را انجام دهد. به همین دلیل مقابله به مثل میکند؛ به این ترتیب که میگوید از آن چیز اصلی (در اینجا آلت تناسلی) خوشم نمیآید و به جای آن از چیز دیگری (مثل پا) خوشم میآید. دیدن پا برای ارضای او کفایت میکند و نیازی به برقراری رابطه به وجود نمیآید. چنین فردی اگر در جامعه هم بخواهد سراغ ابژههای دیگری برود، باز هم سراغ ابژه اصلی نمیرود و سراغ جانشینهایش میرود.
برای شروع مداخلات درمانی خیلی مهم است بدانیم چه اتفاقی برای فرد افتاده و چه دلالتهایی دارد و در نهایت اینکه به چه دلیلی تمرکزش را روی چیز خاصی گذاشته است. وقتی این رمزگشایی صورت گیرد، به تدریج فرد هم از ابژههای اولیهاش مثل مادر جدا میشود و هم نیازی ندارد مدام به سمت نیابتها برود. چون پشت فتیشیستها میتواند یک وحشت، احساس گناه، خشم، نفرت و داستانهای مختلف دیگری باشد.
۲. گاهی اوقات فتیشیسم وابستگی فرد را نشان میدهد. در مورد مادر و فرزند، وابستگی زیاد به مادر باعث شده که نخواهد دست از مادرش بکشد، از او جدا و متمایز شده و روی ابژههای دیگر سرمایهگذاری کند. به عبارتی کارکرد فتیشیسم این است که فرد را از وحشت تمایز، جدا میکند. مانند کسی که به عروسکی وابسته است و آن را همه جا با خودش میبرد. این افراد اگر بتوانند متمایز شده و فعالیتهای لذتبخش دیگری را شروع کنند، بسیاری از فتیشها، کارکردشان را از دست میدهند.
مشکل جدی بشر در عصر مدرن، فتیشهای مقبول اجتماعی است که نه تنها اختلال محسوب نمیشود بلکه تقدیس هم میشود!
- ۰۱/۱۰/۱۸