تداعی آزاد

دزد خانه من!

دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۷:۴۶ ق.ظ

مهدی ربیعی[1]

 

چکیده

دزد با داد عجیبی خانه را می‌زند و صاحب‌خانه را اضطرابی غریب فرا می‌گیرد!

گرچه آگاهیچی پیشاپیش اذعان به حرفه‌ای بودن دزد دارد و تسلیم است!

 اما صاحب‌خانه درپی اضطراب خود می‌رود و پیش‌تر آگاه می‌شود که لکاته اولیه همزمان با دزدی همان شب در بی‌خبری تمام در پی عقد تام با دیگری است با این توجیه که نمی‌خواهد فرزندش را از کف بدهد!!

بسان همان موردی که جنون عورت‌‌نمایی دارد ولی می‌خواهد در مورد کمرویی خودش تداعی کند!

و اینگونه است که می‌گویند صاحب‌خانه، صاحب آن خانه نیست حتی اگر خاندانی را بخاطر آن خانه به خاک و خون بکشد!

حال پرسش مهم این است؛ همدستی مابین دزد، صاحب‌خانه و آگاهیچی(آگاهی-چی) من‌باب چیست؟!


واژگان کلیدی: دزد، خانه، صاحب‌خانه، تداعی آزاد، آگاهی‌چی، لکاته، اضطراب


به همان میزانی که آگاهی‌چی از سر ناآگاهی چنین شغلی را برمی‌گزیند، به‌واقع دزد از سر دادگری زیاد دزدیدن را برمی‌گزیند، بطوری که دزدی آن شب خبر از یک دزدی دورتر و عمیق‌تر را می‌دهد!

هرچند شاهد ماجرا چنین پیش‌نگری را به جادوجنبل ربط می‌دهد ولی روانکاو با داده‌ها سر و کار دارد، همان داده‌های که برای آگاهی‌چی و لکاتهِ اولیه از کف می‌رود!

صاحب‌خانه‌ای که درپی اضطراب خود می‌رود در تحمل هیچ زوجی نمی‌گنجد چه برسد به دفتر دستک!

همان دال تداعی شده"همه چیز به حول خانواده ما برمی‌گردد" که با دال دیگر " یک روز از خواب بیدار می‌شوی، همه چیز پاک شده است" ارتباط می‌یابد!

و این چنین است که همیشه یک نژاد برتر به خاطر خانه و خانواده، نژادهای دیگر را به خاک و خون می‌کشد تا «همه چیز پاک شود»!

وقتی یک دزد برای من اینهمه «داده» درپی دارد چگونه انتظار دارید در تحمل یک زوج دیگر بگنجم؟!

اما نوید این را می‌دهم که در آینده نزدیک‌تر در روز روشن با اینکه در خانه خود هستید دزد به خانه شما بزند!

حال تو دریاب که چگونه در یک طرف یک لکاته، لکان خوان و در طرف دیگر یک روانکاو زندانی می‌شود!

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۵)

گاهی آدما بخاطر ترس یکاری میکنن که از اولشم خراب تر میکنن ولی این توجیح کارشون نیست

واقعا وحشتناکه دزد زده البته ۴۵ ساله این مملکتو دزد زده

متاسفم واسه این اتفاق 

نمیدونم باید چی بشه دیگه به خودمون بیایم

آگاهی چی بخاطر بی عرضگی خودشه شاید میدونه کاری بر نمیاد شاید تو انکاره 

کلا تن پرور مفت خورن بیشتر نا آگاهن تا آگاه.

فقط نفهمیدم چرا دزد بخاطر دادگری این شغل رو برگزیده .جالبه که میگید شغل انگار دزدی عادی شده

اینا شعله های آتشه سیمپتومه باید عمیقتر بهش نگاه کنی 

حتی اون اتفاق عقد تام هم به این ربط داره چرا؟چون تو مملکت بی قانون هستیم یا قانون هرج و مرج و تو این اوضاع آدما کارای عجیب میکنن

 

البته شغل نگفتین یهو ب ذهن خودم رسید why!!!?

دزدو گرفتن عایا میدونید کار کیه؟

خیلی وحشتناکه فکرشو میکنم قبلنا دزدا یکم حیا داشتن الان همه چی ریخته .شایدم از رئیسشون یاد گرفتن تو روز روشن دزدی کنن 

بقول خودتون طنز ماجرا همین جاست!

وقتی که کسی ربیعی خوان هم نیست اصلا چه انتظاری داری که لکان خوان باشه! (منظورم به خودم بود) 

و یک چیز جالب!

همه چیز در این تداعی دال بر زندانی بودن و شدنه و چطور هست که توی واژگان کلیدی تداعی آزاد آورده شده؟ و اصلا آزاد حتی در متن هم نیست! این خ جالب و قابل تفکره! 

پیشتر،
فریادتر و آزادتر از این تداعی
از این نویسنده نخونده بودم
وقتی متن رو نگاه میکردم به جای دیدن، میشنیدم!
دیگه نیازی نیست دنبال عبارت "تداعی آزاد" در کلمات کلیدی و یا متن بود
این تداعی حق مطلبو ادا کرد
شاید بشه گفت حق اسم وبلاگو
باقی نوشته هاش وام دارش هستن

وقتی به عمق رفته بود نوشت
مطمئنم وقتی می نوشت، نشسته بود
نمی نویسه، دیگه هرگز نمی نویسش
چون
از آن موضع بلند شد ...
از آن موضع رفت...