تداعی آزاد

حالت چطوره؟!

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۴۰۲، ۰۸:۳۰ ق.ظ

مهدی ربیعی[1]


چکیده


حالم را می‌پرسی یا می‌خواهی حالت را بفهمم؟!

به همان نسبتی که یک وراج تمام عیار می‌تواند در حرف‌های خودش گم شود، یک نسل پیچیده می‌تواند در گذر زمان به یک منگل ساده تنزل یابد تا از کاوش و رمزگشایی خارج گردد!

به همان شکلی که یونس در گریز از نبوت به دهان نهنگ پناه برد!

اما یهوه، خدای جنگ و طوفان است!

احمق آنی که از وحشت خدای خود به سوی من امان می‌آورد و یا توسط یگانه روانکاو خود بلعیده می‌شود!


واژگان کلیدی: یهوه، روانکاو، یونس، نسل پیچیده، مونگل، کاوش، رمزگشایی، یگانه

 


با تمام توجیهاتی که برای "جنگ و طوفان" در جهان معاصر تراشیده می‌شود، سلسله دال‌ها به مقصود خود می‌رسند، بطوری که عقل جن هم به آن نمی‌رسد!

همان رابطه غریب مادر-کودک!که ناخودآگاه در تمامی روابط حاکم می‌شود تا یکی از طرفین به کودکانه‌ترین حالت تنزل یابد!

کافی است زبانشناسی «یهودا» را رمزگشایی کنید تا مشخص شود پیشاپیش قرار بود «حیات هوشمند نوین بر روی کرهٔ زمین» چگونه باشد!

"الوهیم"ها چه می‌خواهند؟!

اشارت آن را در این گفته فروید دریابید" تا زمانی که زن نتواند شوهر خود را فرزند خود سازد، تضمینی بر ازدواج-ش نیست"!

پول همان آیتم اثرگذار است که اگر بالا و پایین شود ارتباط یک سوژه با ابژه اولیه را لق و کن‌فیکون می‌کند!

«پول» با یهوه یکی است و برای ندار ترین و دنیا بریده‌ترین سوژه هم کار می‌کند، کافی است آن سوژه برای موجودیت آن احساس خطر کند تا الوهیت خود را آشکار سازد!

در چنین حالتی است که یا به «تداعی» می‌افتد و یا به دهان شیر می‌رود!

آیا کماکان تمایلی برای پرسیدن حال من دارید یا می‌خواهید سر از اشتیاق من در آورید؟!

بماند که حرف و حدیث پشت سر «الوهیم-‌ها» بسیار است!

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۳۸)

خیلی تداعی جالبی بود، باز هم زکاوت ازش می بارید! البته ی حالت سوم و بعد هم چهارمی وجود داره که اینجا ازش صحبتی نشده. 

دکتر تداعی های خواندنی زیادی تا الان داشتن
ولی منظور شما از بارش کدام یک هست؟
زکاوت به معنی راستی دیانت پارسایی پاکی و عصمت هست
و ذکاوت به معنی فراست تیز هوشی و فراست ...

خ جالب بود، من منظورم فراست بود و تیزهوشی اما نوشتم زکاوت! اینم فکر می کنم ی اشتباه لپی املایی بودش که جای تامل داره! 

با احترام به نظرم کامنت اول شما کمی آغشته به تملق شد و من در نقد اون رو آفت میبینم برای همین در واقع در مقام ملا لغتی ، غلط دیکته گرفتم
خودم اصلا معنی زکاوت رو نمیدونستم و از دهخدا کمک گرفتم
ولی زکاوت و روراستی شما در کامنت بعدیتون تداعی جدیدی برام داشت:
نوشته های ایشون
خلاف ظاهر گاه خشن ،انقلابی و بی چا ک دهنی که داره در یک سیالیت معصومی خوابیده ،از اون خواب هایی که حتی اگر ضرورت داشته باشه باز آدم دلش نیاد بیدارش کنه!
پارسا و صادقه ،یه جور تدین کامل به دین و خدایی مخصوص که گویی برای شخص اوست!
بنابراین من فکر میکنم هیچ اشتباهی رخ نداده و نوشته ها سرشار از "زکاوت" هستن
زاویه ایی با تیزهوشی اون ها ندارم ولی در اینجا محل بحث من نیست
و چیزی که من میبینم نشون دهنده یک تیز حسی و تیز لمسی هست که میتونه از مولفه های "ذکاوت" باشه. 

و یا به دهان شیر می رود؟ چرا نهنگ نه که اول تداعی بهش اشاره شده؟ شیر مادر برام تداعی شد. من همینجوری به هوا نگاه می کنم نه زمین، چون هنوز کوچکم و محتاج بغل مادر. منتظر سینه مادر برای مکیدن و اینجور میشه گفت "و یا به دهانش شیر می رود"!!!

به طوری که عقل جن هم به آن نمی رسد! من که نمی فهمم چرا از واژه جن زیادی استفاده می کنید مثل جن زده یا جن گیر! اما اینو فهمیدم که عقل جن از نظر شما خیلی بیشتر از عقل آدما هست!

جن از جنس آتش هست و انسان از جنس خاک! پول همان یهوه خدای طوفان هست! طوفان آتش یا طوفان خاک؟ اگر یهوه خدای طوفانی از جنس خاکه پس عقلش از جن می تونه کمتر باشه اما قدرتش بیشتر! پس باز ی خدا این وسط داریم که عقلش کمتره اما قدرتش بیشتر! پس اینجا قدرت حتی به سادگی یا پیچیدگی می چربه، بعد چه فایده ای داره عقل داشتن؟! آیا این قدرت همون نارسیسیزم فرد هستش؟

در آخر فکر می کنم خود شما هم به این نتیجه می رسید که قدرت بهتره نه عقل! بعد واقعا عقل همون چیزی هست که ما باید بهش تکیه کنیم؟ مگه عقل بایاس نداره؟ پس چرا باهاش فکر می کنیم؟ آیا براساس اون باید عمل کنیم؟

در ضمن اول تداعی یک وراج تمام عیار. عیار واحد طلا و فلزات گرانبهاست و انگار برخلاف تداعیتون، وراجی هم برای شما حکم طلا دارد.

سلام آقای دکتر

میشه blind date رو که توی ایران و کشورهای دیگه پرطرفدار شده و در یوتیوب هم ترند شده از نظر روانکاوی مورد بررسی قرار بدین؟ خودم اولش حس می کردم فقط ایده پردازها و مجری هاشون از این کار کسب درآمد می کنن، اما الان جالب شده برام! جالب واسه اینکه چرا؟ به نظرم کلی نکته روانکاوی می تونه توش باشه. میشه شما لطف کنید به عنوان روانکاو درمورد این موضوع تداعی کنید، ممنون🙏

میخوام حالمو بفهمی، حالم به شدت بده😭 اصلا وصف کردنش ممکن نیست! 

حال خودت چطوره؟!!

متوجه شدم تغییر کردحوزه تحقیقتون !

ادعای سنگینیه،تته میزنه با ادعای پیامبران!

به نظر میاد کارت سختر و گسترده تر شد!

انسان!

البته اگر منظورت از پیامبران حضرت سلیمان جزوش نباشه که زبان حیوانات هم بلد بود! اتفاقا از نظر من ادعای کمی هست😢 شاید واقعا انسان رو بالا دیدی که اینو داری میگی! 

شما اگه راحترین دکتر رو سلیمان فرض کرده و مخاطب خودتون قرار بدین احتمالا از این گفتگو لذت بیشتری ببرین!
هنوزم تاکید میکنم ادعای سنگین و در واقع مشکلی هست که به طور کلاسیک همه پیامبران هم باهاش دست و پنجه نرم کردن...
به نظرم مشکلترین بخش این که به یه انسان که تفکر داره بخوای بفهمونی تو انسان هستی!
و متفاوت از دارو درخت و حیوانات!!!

منظورتون رو از کلاسیک و غ کلاسیک نمی فهمم ،اما بله واسه من کسی که هم زبان حیوان رو بفهمه و هم انسان ارزش بیشتری داره! شاید شما نمی دونید عن+سان هستید! فرقشم با حیوان اینه که حیوان احساس داره اما شما همونم ندارید!!!! من اگر بخواد تفکرم مث شما باشه میخوام صدسال نفهمم دارای تفکرم.... 

چه عجب بر خورد به ساحت مقدس غیر حیوانیتون
دقت کردی چرا ریختی به هم فقط چون پیشنهاد شد سلیمان نبی با جایگاه حیوانِ تو کلام کنه...
در واقع هم حیوان تو رو دیده هم انسانت
ولی تو از دیده شدن حیوانت فراری هستی و نمیپذیری مثل همه و این اتفاقا یعنی نهایت خودخواهی انسانی
پس الکی یقه پاره نکن به چیزی که اون قدر ازش میترسی
بله واقعا انسان رو بالا دیدم و انسان بالاست اگر بتونه ببینه و بپذیره که میتونه چه قدر پست باشه و این آگاهی یعنی عین انسانیت که متاسفانه نایابه

آره شما درست میگین، دقیقا دیروز با جنبه حیوانی خودم مواجه شدم چیزی که شما میخواین فقط من خودم رو در جایگاهش قرار بدم و ازش لذت ببرم، جالبه شما رو هم با جنبه حیوانیت روبرو کردم که فاز مختار ثقفی برداشتی! اما درنهایت خودت هم فهمیدی همچین انسان هم مالی نیست  و بالاخره می تونه پست باشه و خوی حیوانی هم داشته باشه! و می تونه اینو بپذیره و دیگه نگه خ هم جایگاه بالایی داره و متفاوت از حیوان و به قول خودتون دار و درخت! 

بعدم من نمی دونم روانکاوی میخواد شما رو به کجا برسونه؟ آیا همین نیست در نهایت؟  انسان بالاست اگر بتونه ببینه و بپذیره که میتونه چه قدر پست باشه و این آگاهی یعنی عین انسانیت که متاسفانه نایابه... پس بنابراین حوزه روانکاوی با انسانی که گفتید هم فرقی نداره و در نهایت هم به همین مجدد خواهید رسید ...

روانکاوی در نهایت اینو میخواد واسه ما به اثبات برسونه که انسان های خوب کسانی هستن که به کارهای انسان های بد فقط  در رؤیا اکتفا کردند!

منصف باش دیگه
گفتی ادعای پیامبری ادعای کمیه و انسان حالا جایگاه خیلی بالایی نداره....
گفتم یه اشاره کنم به اون یکی بعدت ولی خدایی خوشت نیومد دیگه
هوچی بازی درنیار
من مخالفتی با بعد حیوانی نداشتم که
تو خیلی باهاش پایه بودی داشتی انسانیت رو میزدی از ریشه،منم گفتم از این زاویه بهش نگاه کن که حال نکردی
اوکی
حالا قهر نکن
بیا بشین یه کم حرف بزنیم شاید یه چای هم خوردیم....

  • بازم انسان😎
  • البته دکتر هم دیر به دیر میگذاره کامنت هارو
    انگار داریم زیادی شلوغ میکنیم حوصلشو سر بردیم

    کلا ادعای پیامبری رو در واقعیت هذیانی بیش نمی دونم، اما داشتم نمادین حرف می زدم گفتم این که دکتر در حوزه انسانی کار کنه (نه پیامبری) ادعای کمی هست، پس منظور من رو هم خوب نگرفتی! من با بعد حیوانی در انسان خیلی موافقم، خودت هم پستی انسان رو خیلی باهاش موافق بودی. اینکه من رو فقط دوست داشتی با بعد حیوانیم روبرو کنی و مال خودت رو نبینی، اینو حس کردم و دقیقاً عصبانی شدم. اره باید به عرضت برسونم من هم مثل خودت هم خودخواهم هم خودشیفته:-)))) قهرم نکردم...چرا فکر کردی قهرم؟!!! کی گفته حال نکردم و ازش لذت نبردم؟؟؟؟؟؟؟؟

  • حالو لذتو هستم😎
  • اولا که منظور از ابتدا مال من بود بنابراین در ابتدا تو منظورم رو نگرفتی و تو ثانی هستی و من اولللل هستم

    حالا
    ۱-ادعای پیامبری رو حقیقتا هذیان نمیدونم سرفصل واقعیت و حقیقت رو باز نمیکنم .تو هم باز نکن

    ۲-پیامبر کیلویی چند؟ وقتی ندونیم پیامبر وقتی اسم و رسمی دست و پا میکنه که سرکارش با همون انسان به نظر پستو حیوان بیوفته وگرنه پیامبر یعنی چی اصلا ؟!!!
    بنابراین
    انسان والاست و کار و ادعای کار در حوزه انسان فقط از خودشیفته هایی مثل منو تو و خصوص دکتر ربیعی بر میاد
    ۳ -نظرت درباره خودشیفتگی و خودخواهی رو هستم

    سوال:
    اگه ما حیوان تریم و نه انسان تر،چرا باید تو رو از خودم (خود خودشیفته ام) حیوون تر نبینم و اینو به رخت نکشم؟
    تا حالا دیدی یه گرگی از این که گرگ تره عذر بخواد یا اون بغلی باهاش قهر کنه چرا زدی اونو پاره کردی؟!!!
    من باید بزنم تو رو پاره پوره کنم
    تورو بدرم به خاکو خون بکشم
    بدون هیچ رحم خجالت و علامت سوال ....چرا نمیگذاری؟
    چرا عصبانی میشی؟
    ها ؟چرا نمیگذاری؟
    بنا براین
    چرا برای این که تو رو حیوون تر میدونم باید شرم داشته باشم ؟ها؟
    و تو
    چرا مثل یه انسان طفلکی غر میزنی ناله میکنی و خواهان مساواتی حتی در میزان قبول من در دیدن بعد حیوانی خومو خودت؟
    تو میگی بیا دوتایی قبول کنیم که حیوونیم، باشه
    ولی از اون طرف از ابزار انسانی مثل عدالت میخوای سود ببری که و بهم گوشزد کنی که تو هم اندازه من حیوونی! 

     




    چرا نباید سرفصل حقیقت و واقعیت رو باز کنی؟

    کی از عدالت و تراز صحبت کرد؟ من از "تر" یا "اندازه" توی جمله هام استفاده کردم؟کجاش گفتم به اندازه من یا یچیزی بیشتر یا کمتر که اینو برداشت کردی؟

    ی واقعیت رو گفتم، چیزی که وجود داره... هم من بعد حیوانی دارم هم تو... باز هم جمله های من رو بد گرفتی چون دوست داری همون اوله باشی و من ثانی باشم و این توی نوشتارت از کشیدن حرف "ل" مشخصه، بنابراین برقراری عدالت پرداخته ذهن خودت بوده.

    شاید هم دوست داری بگی انسان تر هستی و حیوان تر نیستی! اونم باش :-))) چیزی رو توی من عوض نمی کنه.

    الان فکر کردم تو از پیامبرا همونطور که تو کتاب دینیامون دفاع می کردن، ازشون میخوای دفاع کنی...اما خوشحال میشم نظرت رو درموردشون بدونم.

    اره مثل کتاب دینی،تازه کتاب دینی رعایت کودکانه های تو رو می کرد دو تا گلو بلبل میگذاشت
    اون مینوشت قشنگم ببین فلان ببین بسار
    من ممکنه بنویسم مگه کوری اون مخ تعطیلتو به کار بگیر
    کلامون میره تو هم

    ولی هذیان رو دقت کن
    اگه چیزی رو فعلا نتونسیم رمز گشایی کنیم دلیل بر عدم وجود ،یا هذیان نیست
    نمیدونم درمانگری یا نه ولی ما خودمون ته هذیانیم مادامی که فقط با شهود بریم جلو و دنبال رمزگشایی و فرموله کردن حالا با هر رویکردی نباشیم
    بنابراین اونچه تو هذیان میخونی اتفاقا بهترین دیتا برای رمزگشاییه، ولی در گشاد ترین حالت ممکن، راحت ترین راه رو برای عدم رمز گشایی انتخاذ میکنیم:
    حذف ، نادیده پنداشتن ،محکوم کردن و هذیان پنداشتن
    وقتی مینویسی هذیان دیگه هر آنچه بعد از اونو بلاک میکنی،کرکره ها رو میکشی پایین...



    من نوشتما ولی دکتر نگذاشت
    حالا فحش هم نبودا
    فقط یه کوچولو
    ولی نزاشت دیگه
    خودش گاهی گل متنش فحشه به علاوه حروف اضافه
    چه میدونم والدش گل کرده
    چاییم یخ کرد
    من قهرم
    و
    دیگه نمینویسم

    من گفتم دوست دارم نظر تو رو راجع بهش بدونم، یعنی از دیدگاه تو استقبال کردم با این که حتی اسمش رو هذیان گذاشته بودم! من از رمزگشایی نترسیدم و فرار نکردم اما حس کردم مقاومتی در تو هست که نمیخوای راجع به هذیان من صحبت کنی و اتفاقا میخوای عقل من رو هم زیر سوال ببری و واسه همین حالت تدافعی گرفتی.

    اونجا که سوژه در موضع ناخوداگاهش کلام نمی کنه، اخلاقی ترین کار اینه که جلسه تعطیل بشه. بنابراین این تو ذهنم اومد که تداعی ها بخاطر فحش و چیزهای دیگه نیست که گذاشته نشده و من فکر می کنم شاید این تاخیر بخاطر مکانیسم دفاعی در تو بوده.

    چرا نظرم در باره چیزی که به نظرت هذیانی بیش نیست برات جالبه؟
    آیا در تو کسی هست که درباره این هذیان بزرگ و تاریخی سوال داشته باشه ؟
    ایا این تجربه شخصی رو داشتی؟که از کسی یا چیزی بدت میاد حتی چندشت میشه ولی دوست داشته باشی بهش نگاه کنی یا بشنویش؟یه جور سادو مازوخیسم لذید؟

    پایان جلسه یا نقطه دادن، منظورته دکتره؟
    نه فکر نمیکنم به نظرم بی حال تر از این حرفاست
    که بخواد جلسه ایی رو مدیریت کنه بیشتر شبیه یه شبه میره و گاه برمیگرده.... یه جوره مرده که اجازه رفت و آمد داره
    ولی میدونی من عاشق این بعد از مرگ های انتخابیم
    احساس میکنم اونایی که تعداد مرگ هاشون بیشتره ابعاد جدیدتری از زندگی رو صید میکنند
    الان دکتر به نظرم داره یه مرگو تجربه میکنه

    توجه کردی حرف های من رو وارونه، برعکس یا هرجور که دوست داری برداشت می کنی؟ من توی صحبتام حرفی از چندش زدم! هذیان یعنی چی؟ تو انگار دوست داری تو دهن من ی حرفی بذاری که من دهنم بسته شه، ی چیزی مثل پستونک.

    ما یا دکتر؟ نه، اونو بیشتر شبیه به عزرائیل می بینم.

     

     

    خب آره، برای این که حقته ،رو مخی دیگه نه تنها به زور پستونک میچپونی یه خط کشم دستته...
    بعدم همش باید بهت یاداوری کرد کجا چی گفتی
    یه وقت یادت میره
    یه وقت نمیتونی تو مفهوم تعمیم بدی ،باید با کمال سختی و نا امیدی از این که آخرش نمیگیری،اینو برات باز کنم که دو کلمه متفاوت میتونه معنی ضمنی یکسانی داشته باشه .....
    خیلی هم پاچه خواری
    هی میخوای مفاهیم روانکاوی و فروید زورچپون کنی
    اونا که نیستن مجبوری پاچه خواری ربیعی رو کنی
    حوصله آدمو سر میبری
    میگم بریم تو کوچه بازی کنیم
    هی میگی مشق بنویسیم

    عزراییل؟پس عزاراییل رو خداروشکر ندیدی
    دکتر الان چیش به عزاریل میخوره؟!
    به نظرم خودش در حال ملاقات با عزراییل و جون دادنه ...

    آهان! اوکی جملات خودتو ببین ... من رو خط کش به دست، رومخی، فراموشکار، نفهم، زورچپون، پاچه خوار و حوصله سربر خطاب کردی. اینا از کجا میان؟ چجور با چند تا نوشته کوتاه این همه برچسب به من می زنی؟

    من فقط بهت گفتم تو منظور من رو اونجور که دوست داری برداشت می کنی. نکنه اینا هم همون مفاهیم ضمنیه هستن؟

    تو عزراییل رو دیدی؟ برام از عزراییل بگو اگر دیدیش و چرا شبیه دکتر نیست اصلا؟! به نظرم شاید فکر می کنی عزراییل خیلی مقام بالایی داشته باشه؟... چون عاشق مرگ هم هستی اما شاید برای خودت نه ولی برای بقیه آره ؟

     

     

     

     

    از اونجاییکه من جادوگرم...

    ولی فعلا من یه سوال دارم ازت، تو تراپیستی؟

    بعدشم به نظر این که تو چرا عزراییل دیدیش باید جواب جالب تری داشته باشه،تو بگو

     

    الانم که آتشفشان خاموشتون فوران فرمودن 

    ولی باز عزراییل ندیدم بیشتر یه خرس زخمیه

     

    ببخش منو دکتر ولی یه تداعی اومد فقط:

    چه مرگته ؟!

    خب آخه مگه جادوگر نیستی؟ تو با جادوهات پیش بینی می کردی ببینی من چرا اونو اینجور می بینم؟ اشکال نداره هر تداعی داری درموردش بکن، من سعی می کنم استقبال کنم، مگه از بازی خوشت نمیومد؟!

    تراپیست؟ چه لزومی داره تو بدونی من تراپیست هستم یا نه چون دومین بار بود کنجکاو بودی بدونی، اگر جادوگر باشی همه چیز رو می فهمی مگه این ادعا رو نداری؟ 

    هیچی میخوام بدونم تا الان با مراجع نشستی؟

    مراجع میبینی؟

    هر وقت تو عزارییل بودن ربیعی رو تداعی کردی منم جادوگر بودنمو تداعی میکنم

    تازه اگه تا اون موقع زیرش نزدم 

    نه نشد دیگه، چرا درمورد حرف من که دکتر عزرائیله تداعی نمی کنی؟  چرا نمیگی ربیعی چه مرگشه؟ چرا اینا رو حدس نمی زنی؟! آخه جادوگرا از حدس خ خوششون میاد اما تو از جادوهات استفاده نمی کنی، من شغل جادوگری در تو نمی بینم. تو شاید زیر حرفت بزنی اما من کماکان اعتقاد دارم دکتر عزرائیله! 

    در ضمن پیش بینی برای چیزیست که هنوز اتفاق نیوفتاده 

    ولی تو الان چندین روزه که هویت عزارییل رو فاش کردی پس مدت زمانیه که عزراییله

    این که دیگه پیش بینی نمیشه،فوقش بتونم علت این که چرا اونجور گفتی رو ازت بدزدم

    این نهایت کاری که بتونم بکنم،الانم اگه بزاری،این قدر طفره نری زودتر لخت شی دارم همین کارو میکنم

    این خیلی خوبه برای تداعی 

    یالا بگو ببینن چی این ربیعی عزراییل بوده

     بعد دو تا نوشته من درمورد هذیان (پیامبر) و بعد دیدن عزرائیل چرا فک کردی من درمانگرم؟ اما توجه هم کرده باشی بعد همه این تداعی ها در رابطه با موضوعات مربوط به دین... جادوگر بودنت واست تداعی شد...

    دکتر تداعی من رو نگذاشت بلافاصله چون فکر کردم اون عقیده داره تو جادوگری و من هم که خوب فکر کردم و بعد تداعی هات رو از اول تا آخر بررسی کردم فهمیدم چیزی که درموردش تداعی کردی خودت، خیلی قابل تأمل و مهمه. 

    خیلی خب پیش بینی میکنم:

    پیش بینی میکنم نه تو نه من نه این ربیعی هیچ کدام حالا حالا قرار نیست اونچه باید پس بدن رو پس بدن و به این رسیدگی کنن که چه مرگشونه!

    ممکنه اینجا یا هر جای دیگری بنویسن،تدریس کنن،اتاق درمان با درمانجو ،با دانشجو با اطرافیان و ....ولی به نظر نمیرسه کسی بخواد بیرون بیاد و به مرگش رسیدگی کنه

    ...

    این که چه مرگشه به کلام او نیاز داره و کلام او جادو میکنه

    تداعی آزاد جادو یا معجزه یا هر اسمی که دوست داری میکنه ولی نه با پیس بینی  بلکه با "کلمه" 

     

    من با نقطه موافق ترم

    .

    آره با نقطه موافقم.  چون از اسامی خاص خودمون استفاده نمی کنیم حس می کنم پر از شرم هستیم و نمیخوایم هویتمون مشخص شه، اما دکتر تکلیفش مشخصه، همه می دونن حداقل این دکتره و اینجوری هم صحبت می کنه چون جربزه اش رو داره.

    تو خودت رو جاش بذار حالا همه بشناسنت می تونی حقیقت رو برملا کنی؟ می تونی فحش تداعی کنی ؟یا بقول تو کلمات رو به اضافه هم، می تونی راحت حرف بزنی؟ 

    من تداعی هامون رو پر از سانسور و جادو می بینم، بنابراین فکر می کنم جادوگر تعبیر به جایی بود هم از تو و هم از من. 

    به هرحال از هم صحبتی باهات خوشحال شدم. 

    دیدی دو نفر با هم بحثشون شده از کلمات به زعم عموم رکیک و ک دار استفاده می کنن ممکنه حتی بترسی بخوای فاصله بگیری (پیش بینی میکنم زن باشی)نکنه اون دوتا گردن کلفت حرفای زشتی بزنن که حرمتت حفظ نشه مثلا....
    ولی همون موقع کسی درون تو از به کار گرفتن این الفاظ لذت میبره ....!
    حتی وقتی فقط هم لفظی نیست درگیریه،آشوبه ولی تو به تماشا مینشینی منظورم" تو" نوعیه
    آدما از اعدام خودکشی تصادف و...در حال عکس و تهیه فیلم و امثالهم هستن...
    چون توش لذت هست!
    دیگری فحش ناموس میده و تو کیف میکنی!
    ربیعی اینو میدونه و خیلی هوشمندانه ازش استفاده میکنه اینو جذبه کلامش قرار میده


    قرار هم نیست او یا من و تو اونچه باید کلام میکردیم اینجا جار بزنیم ولی شواهد نشون میده خیلی چیزا تو اتاق درمان هم هنوز به کلمه تبدیل نشده و بیرون نیومده ...
    من تو این جربزه نمی بینم وشاید منتظر نوع دیگری از سوژگی ام...

    از هم صحبتی خوشحال شدی؟میفهمم چون بسیار با ارزشه
    کلمه و هم کلامی رو میگم

    مینوشتم کلمه به کلمه
    شعر هم گاهی
    زبانش را کلامم را بلعید
    و من بسیار دلتنگم

    از اینکه یجور دیگه به این داستان نگاه می کنی لذت بردم:-) آفرین. 

    و به نظرم جور دیگر مطرح کردن همون چیزی بود که من مطرح کردم یعنی شرم، بله هممون لذت می بریم و این همون چیزیه که کودکی هم تجربه اش کردیم اما زبان روانکاوانه هم بخاطر همینه، من از اون چیزایی حرف می زنم که ازش پر از شرم بودم مامانم و بابام می گفتن این کار رو نکن اینو بکن! همون ترسه و فاصله گرفتنه... شاید در نظر من معنی این دفاع از حق حتی با الفاظ رکیک خودش جربزه باشه اما در تو نباشه! اگر قرار بود واسه همه ی کلمه ی جور تداعی داشت که دیگه این به کلام آوردن کار عبث و بیهوده ای بود... هرکسی ی جور سوژگی رو تجربه می کنه و اون خاص خود فرده! قرار نیست اگر تو برداشتت از آدما ی چیزی باشه، اون چیز توی اون شخص باید حتمی وجود داشته باشه... برداشت ما از آدما همونیه که درون خودمونه، جهان بینی خودمونه... فلسفه تداعی گفتاری نه (نوشتاری) هم همونه! به نظر من اون خ قدرتمندتره چون وقتی کلام می کنی باید صحبت های خودت رو همزمان بشنوی چون اونا رو داری درمورد یکی دیگه میگی اما ناخودآگاه می فهمی زکی! به در می گفتم که دیوار بشنوه... باید از صحبت خودم دررابطه با بقیه ببینم چیا تو خودم هست و به خودشناسی بیشتر برسم. اینم هیچ فرقی نداره من، تو یا دکتر. 

    مگه من قورباغه ام که کلامت رو ببلعم، هیچ کسی متوقف کننده تو نیست جز خودت...

    می دونی چه حسی به نوشته هات دارم؟ احساس متغیر، گاه کودکانه، گاه خ جدی و گاه به شدت احساسی... 

     

    معمولا چیزی رو اخص در تداعی برای کسی توضیح نمیدم

     هیچ کس جای اونو برام نمیگیره، فهمیدی 

    آخرین بارت باشه

    تو قورباغه منی ؟؟؟فقط قورباغه ها میبلعن؟؟؟

    او لا او قورباغه نیست و بسیار برایم عزیز است

    در ثانی او اول زبان خودش رو بلعید بعد کلام مرا...

     ولی تو 3 متر زبون داری 

    و حتما هم باید کامنت داشته باشی !

    حوصله درس و مشق تو رو هم ندارم