تداعی آزاد

چرا ازدواج نمی‌کنی؟!

شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۲۱ ق.ظ

 

مهدی ربیعی[1]

 


چکیده

چرا ازدواج نمی‌کنی؟!

این سوال را باید از مجتهدی پرسید که اساساً باوری به ساختار وسواسی ندارد ولی روانکاوی را آموزش می‌دهد!

فلاکت یک هیستریک همین است؛ بر بنیاد همانی که ندارد استوار است و با همان ابزار می‌جنگد!

بسان همان هیستریکی که تا خیال شکستن آلت زوج خود پیش می‌رود ولی هنوز هم به‌دنبال ازدواج است!

و یا آن یار دیرینی که برای ماندن در فلاکت هیستریک، هنوز هم به کستدلال‌های وسواسی متوسل می‌شود تا به مردی که هیچ وقت در نزدش وجود نداشت، بتازد!

بنابراین، راهی جز این نیست که روانکاوآن-خود-خوانده به ویتینگ لیست خود بیافزایند تا شاید از آن اضطراب خانمان-سوز گریزی باشد، حتی اگر منجر به خواب-آلودگی سوپروایزر در جلسه تحلیل بشود!

پس به تو حق می‌دهم که به دنبال جایگزین من باشی ولی همچنان توپ را در میدان من ببینی!

" یک جاه‌طلبی متواضعانه از من"!

واژگان کلیدی: وسواس، هیستریک، روانکاو، روانکاوی، جاه‌طلبی، فلاکت، ازدواج، تحلیل، سوپروایزر تحلیلی


جار زدن آنالیست و آنالیزان مبنی بر آوازه خود همانند زوج هیستریکی می‌ماند که مرد شق نمی‌شود و زن در خیال دیگری است!

وفور لذتی که آن دو را در این رابطه نگه می‌دارد، احساس پیروزی سر قبر آن مرده‌هاست؛ یک توجیه بسیار قوی مبنی بر ادامه دروغگویی آن دو!

مرده-ها با تمام ایمانی که دارند سر-زندگی خود را از کف می‌دهند چرا که شیطان را در خود نمی‌بینند، به همین دلیل است که هیستریک‌ها را به مزار خود فرا می‌خوانند!

پس هجوم اکثریت مرده‌ها به قرار گرفتن در فهرست انتظار درمانگران طغیان-گر بی‌دلیل نیست!

تناقض مذکور، آموزش‌دهنده-ها و مترجمان روانکاوی را تا بدان جایی پیش می‌برد که سر آخر تمام دارایی خود را به چوب حراج بگذارند؛ درست همان زمانی که سرشان به سنگ قبر می‌خورد!

در پروسه روانکاوی، وسواس به جایگاه هیستریک جابه‌جا می‌شود ولی اگر در همانجا درجا زند به عذاب علیم و عظیم گرفتار خواهد شد!

مگر اینکه زمین و زمان با او یار باشد تا به جایگاه روانکاو انتقال یابد!

جایگاه هیستریک به قدری ژوئی‌سانس آزاد می‌کند که دست کشیدن از آن تقریباً غیرممکن است!

آزادی‌سازی چنین ژوئی‌سانسی است که منجر به دکان-داری آن درمانگران-طغیان‌گر می‌شود که روزی منتقد دانشگاه بودند و الان بیشتر از خود دانشگاه فاغ‌التحصیل روان-کاوی پس می‌اندازند!!!

از همین روست که وقوع روانکاو، انگشت شمار است!

 

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۷)

مثل همیشه عمیق، سخت و قابل تأمل ...

جمله آخر را با تمام وجود درک می‌کنم: «از همین روست که وقوع روانکاو انگشت‌شمار است!»

مطالب خیلی دشوار هستن

باوری به ساختار وسواسی ندارد نه، بلکه در انکار هست. دقیقا وقتی که نمیخوای ناامیدی

در تو ورود پیدا کنه و به دنبال اشتیاقی هستی که می ترسی توسط بقیه افراد در تو

دزدیده بشه، مثال بارزش توی تفکر جادویی چشم زدنه، اینکه می فهمیم که اون چیز به

راستی در ما وجود نداشته اما توجیهی که برای از دست دادنش داریم چشم زدنه

(جلوگیری از مرگ و خودکشی).

اینجاست که دقیقا فرد دچار جن زدگی شده و دیگه نمیخواد به ساختار وسواسیش برگرده

و اون رو انکار می کنه! چون عذاب زیادی از قبل کشیده که ببینه حالا باید برینه یا نگهش

داره، پس بهترین و آسون ترین کار اینه که نذارم خودم زیرسوال برم و باید کاری کنم که تازه

بقیه هم منو ستایش کنن! خب حالا چیکار کنم؟ اره برمی گردم به ساختار هیستریکم و

خودم رو به نمایش میذارم! بقیه هم که دوگوش مخملی! اینجا اون روانکاو خود-خوانده

آموزش-گیرنده ها رو هم مجبور می کنه که ژوییسانشون رو می تونن با هدر دهی پول

دفع کنن و اونا رو به جای خودش می کشه! و این شخص زمان رو هم اینجوری برای اون

آموزش-گیرندگان به تأخیر میندازه دقیقا مثل اینکه اسپری تأخیری زده باشی و آموزش-

گیرندگان هم از این سکس به کیف وافر می رسن!!!

نمی دونم واقعا چرا؟؟؟؟؟ در کل، این تداعی رهبری رو برام تصور کرد با ساختار وسواسی

که اون رو انکار کرده و دیگه دلش نمیخواد بهش برگرده اما روی پیروانش این ساختار رو بالا

آورده!!!!!!!!!!!!!!!!

 

دکتر خب چه قدر همه دوست دارن،خوبه که! فحش میدی دوست دارن نیستی دوست دارن هستی بازم دوست دارن 

حالا دوس داشتن رو نیاز اشتیاق عطش یا هر چی دوس داری معنی کن 

منظور این که ملت نوع بودن و حتی نبودنتو دوس دارن

اما

انگار رسالتت این روزا چپیدن یه گوشه و ایجاد درد جدیده یا انگشت کردن تو زخم قدیمی که بعدش بتونی اینجوری بنویسی..

باز سوالمو تکرار میکنم

چه مرگته؟!

 

 

دکتر  

این سوال را باید از مجتهدی پرسید یا مجتهدی؟

از یه مجتهد یا از دکتر مجتهدی روانکاو؟

 

  • نداشته ها، تمام دارایی من
  •  هرگز هیستریک نبودی و نمیتونی باشی وگرنه نشونت میدادم همان نداشته ها چه طور کار میکنند

    اعتیاد به هیجانات

    ترس و اضطراب ممکنه هیجانات منفی به نظر برسن اما همیشه ی حس زنده هستن و مرگ رو از افراد دور می کنن! شاید چون ابهام دارن لذت بخش هستن. در تمام طول تاریخ آدما دنبال چیزهای ناشناخته می گردن. آدما از انتظار شاید اضطراب بگیرن اما این انتظار زمان رو کش میده و خود کش دادن زمان، ژوئیسانس بیشتری رو جذب می کنه! بعضی وقتا فک می کنم جایگاه جابجا نمیشه و شاید در یک نقطه زمانی هر دو جایگاه هم وجود داشته باشه و هر دوتاش هم کار کنه (البته این ی نظر شخصیه)