متن جلسه پنجم از سلسله نشستهای تداعی آزاد
تاریخ جلسه: 1404/9/1
پرسش:
در جلسۀ پیش، از تمایزِ امور انسانی و غیرانسانی سخن گفتید و اشاره کردید که هرچند طرح پرسشهای وجودی اهمیتی فزاینده مییابد، این پرسش نیز مطرح است که چرا با وجود کوششهای فیلسوفان و اندیشمندان پیشین در بازجستِ پرسشهای بنیادین، وضعیت انسان معاصر به چنین صورتی درآمده است؟ ممکن است در این باره و نسبت آن با «تن» سخن بگویید؟
پرسش خود را از این رو با بدن پیوند میدهم که برآمده از رویایی است که چندی پیش دیدم؛ در آن رویا، فراسوی گفتار، تن و هیجاناتِ تنانه نیز حضوری پررنگ داشتند. گویی آدمیانِ رویا، با بدنهای خود نیز در گفتوگو بودند. آیا میتوان علتِ گسستِ پرسشهای پیشینیان از واقعیت را در همین جداییِ تن از کلام جستوجو کرد؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
کلام، زبان نیازهای تن است و از بستر نیازهای بدن سربرمیآورد. سخنها و گفتارهایی که بر زبان جاری میشوند، ریشه در نیازهای جسمانی و اولیۀ آدمی دارند: گرسنگی، تشنگی، میل جنسی… نیازهای انسان امروز با نیازهای انسان دیروز متفاوت است. آنچه برای انسان دیروز «نیاز» به شمار میرفت، امروز به سهولت برآورده میشود. پس بیگمان پرسشهایی که نسلهای گذشته مطرح میکردند با پرسشهای نسل امروز یکسان نیست.
انسان گذشته، با طرح پرسشها و گفتوگوها خود را متمایز میکرد؛ گویی میخواست از مواجهه با رخدادهای بدنی و نیازهای تنانهاش بگریزد. اما در نسل امروز که بسیاری از این نیازها برآورده شده، پرسشها نیز رنگ و بوی دیگری یافتهاند. گویی نسل جدید در پی برقراری ارتباط است، تا از این رهگذر راهی برای ارضای نیازهای نخستین خود بیابد.
پژوهشهای روانکاوانۀ اخیر و مقالات بسیاری حکایت از آن دارند که «نام پدر» جایگاه و کارکرد پیشین خود را از دست داده است و ما با نسلی روبرو هستیم که پدر و قانون را خط میزند. اما به گمان من برعکس این رخ داده است؛ من با این دیدگاه که «نام پدر» دیگر وجود ندارد مخالفم، بلکه بر این باورم که این نام، اینک درونیتر شده است.
بسیاری از مفاهیم که در گذشته تعریفی خاص داشتند، در آینده ارتباطی متفاوت با انسان خواهند یافت. برای نمونه، مفهوم «پول» که در گذشته و حال، انگیزۀ بسیاری از رقابتها و جنگها بوده، شاید در آینده به شکلی که امروز میشناسیم به کار نرود. چنانکه ایلان ماسک نیز اشاره کرده که پول در آینده از اهمیت کنونیاش برخوردار نخواهد بود و ارزش فعلی خود را از دست میدهد. انسانها به دنیایی تازه گام خواهند نهاد و ابعاد نوی از انسان، نیازهای انسانی و شیوههای ارتباطی پدیدار خواهد شد.
پرسش:
مثلاً چه ابعاد و نیازهایی؟ اینکه فرمودید در آینده پول بیاهمیت خواهد شد، برایم بسیار شگفت و تازه است. چگونه ممکن است پول بیاهمیت شود، در دنیایی که جنگها و ارتباطات، همگی بر محور پول میگردند؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
اگر ارتباط نخستین با مادر و ابژۀ اولیه (مادر) را در نظر بگیریم، میبینیم که این ارتباط برای نسلهای گذشته (مثلاً دههشصتیها) با نسل جدید متفاوت است. نسلهای پیشین در مواجهه با برخی فضاها و ساحتها هراس زیادی داشتند؛ برای نمونه در قبال مواد مخدر یا یا پدیدههایی مانند خدا، یا فاصلهای توأم با ترس میگرفتند، یا به آنها میچسبیدند و در دام پیوندی اعتیادگونه اسیر میشدند. اما برای نسلی که ارتباط و ارضای نیاز را به شکلی دیگر تجربه کرده، رابطۀ با پدیدهها نیز دگرگون شده است. آنان به سرعت از هر امری عبور میکنند؛ قاعدتاً رابطۀ آنان با پول و خدا نیز چنین خواهد بود.
ارتباط در مثلثِ خدا، پدر، پول برای این نسل متفاوت است و به همین دلیل، خداسازی یا پیوند با ابژههای جایگزین، و ورود و خروج به آنها، به شکلی که در نسلهای پیشین رخ میداد، در آنان اتفاق نخواهد افتاد. از این رو میتوان گفت روابط ابژهای در آینده شکلی دیگر خواهد یافت.
به طور کلی، هرجا سخن از رقابت است، پول نیز معنا مییابد. در دنیای گذشته و برای نسلهای پیشین، رقابت به دلایلی که گفتم امری مهم بود، حال آنکه در نسلهای آینده، مفهوم رقابت نیز دگرگون خواهد شد. مقصود این نیست که پول دیگر مورد توجه قرار نگیرد، بلکه کارکرد پیشین خود را از دست خواهد داد. حتی در دنیای امروز نیز، فردی که خود را بهتر میشناسد و به اصطلاح از «سوژگی» بیشتری برخوردار است، رابطۀ او با پول و رقابت دگرگون میشود.
پرسش:
پرسش من در همین زمینه است: با توجه به دگرگونی نیازها، اولویتها و شیوههای ارتباطی در نسل جدید، و با مشاهدهای که از فضای مجازی و پلتفرمهایی مانند اینستاگرام داریم – جایی که ارتباطاتی کاملاً متفاوت از گذشته شکل میگیرد – چگونه میتوان این تغییرات را با مسئلۀ نیازهای بدنی تبیین و تداعی کرد؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
در مورد فضای مجازی نیز دو شکل ارتباط وجود دارد: اولی افرادی که با فضای مجازی به مانند یک ابژه بیرونی و اعتیادی برخورد میکنند که بیشتر مربوط به نسلهای قبلی است، یا اینکه ارتباطات به گونهای است که افراد به سرعت از ابژۀ جایگزین عبور میکنند – یعنی نه فاصلهگیری مطلق رخ میدهد و نه چسبندگی – برای نمونه، نسلهای گذشته برای حفظ جایگاه پدر و دیگریهای مهم زندگی نیازمند مناسک گستردهای بودند. فرد میبایست از صبحگاهان آیینهای ویژهای را به جا آورد و آداب خاصی را رعایت کند تا پدر را به دیگران بشناساند. اما نسل امروز به آسانی از پدر و مادر خود سخن میگوید و با آنان رابطهای روانشناختی دارد، بیآنکه نیاز به اجرای آن همه مناسک باشد. این بدان معنا نیست که جایگاه پدر در حال زوال است، بلکه میتواند نشان دهد که پدر در آنان درونیتر شده است. باید دید در آینده کدام وجوه این دگرگونی خود را نشان خواهد داد.
چنان که در نسل امروز میبینیم، افراد گرد هم میآیند تا با یکدیگر گفتوگو کنند، نه لزوماً برای ارضای نیازهای اولیه. بیتردید این گونه گفتمانها با گفتمان نسلهای گذشته – که آغشته به تعاریف خاص و مناسک بود – متفاوت خواهد بود و خروجی و تحولی دیگرگونه در پی خواهد آورد.
ساختار خانواده نیز – به معنای متشکل از زن و مرد و فرزند برای ارضای نیازهای جنسی یا نیازهای از پیش تعیین شده – شکلی دیگر خواهد یافت؛ بدین صورت که افراد برای برقراری ارتباطاتی متفاوت و فراتر از نیازهای زیستی در کنار یکدیگر قرار خواهند گرفت. در واقع، چنین ارتباطی میتواند به رابطهای میان دو جنس «زن و مرد» نیز بینجامد؛ دو کیفیت متفاوت که تنها به انگیزۀ نیازهای زیستی و رابطه جنسی کنار هم نیستند.
پرسش:
در تکمیل سخنان شما، میخواهم اشاره کنم که روابط و ساختار خانواده دگرگون شده است. به نظر میرسد افراد دیگر ضرورتی برای تشکیل خانواده به شیوۀ سنتی احساس نمیکنند و روابط بسیار سیالتر و سادهتر شده است. همچنین پرسشی هرچند به ظاهر نامرتبط با بحث پیشین دارم: چرا وسواسها اینقدر با پدر مشکل دارند؟
تداعی دکتر ربیعی:
اتفاقاً میان دو مطلبی که بیان کردید، پیوندی عمیق وجود دارد. در پاسخ به بخش نخست سخنتان باید بگویم که به تدریج، تشکیل خانواده و پیوند زوجها ضرورتی ژرفتر و اصیلتر مییابد و شکلی واقعیتر به خود میگیرد. با توجه به اینکه دیگر آن محرومیتهای پیشین در حوزۀ نیاز و ارضای نیاز وجود ندارد، افراد به خاطر ذات رابطه گرد هم میآیند، نه صرفاً برای ارضای نیاز. وقتی روابط به خاطر ارضای نیاز مخدوش نشود و واقعیت آن سانسور نگردد، آنگاه آن مشکلات پیشین با اعضاء و سلطۀ پدر به شکلی که پیشتر بود، وجود نخواهد داشت - سلطهای که وسواسآفرین بود.
کمااینکه در نسل جدیدتر، شدت و کیفیت وسواسها در حال دگرگونی است و دیگر نیازی به آن مناسک پیشین نیست!
پرسش:
چندی پیش، دختری در فضای مجازی با جزییات کامل از آسیبهایی سخن گفت که پدرش(که اتفاقاً روانشناس بود) در کودکی به او وارد کرده بود. آنچه ذهن مرا به خود مشغول کرده این است: چه رخ میدهد که فردی میتواند به چنین سهولتی از حیطۀ خصوصیترین تجارب خود سخن بگوید؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
پرسش شما حاکی از آن است که گویی فرضتان بر این است که قوانین و ارزشهای گذشته باید در زمانۀ کنونی نیز به همان شکل حفظ شوند؛ اینکه رابطه باید همانگونه که در قدیم تعریف میشد، برقرار بماند. اگر در گذشته پدر از جایگاهی برخوردار بود و برای حفظ حرمت میان فرزند و پدر، برخی سخنان به زبان نمیآمد، امروز نیز باید همان رفتارها و باورها پابرجا بماند. البته مقصود این نیست که در روزگار ما باید احترامها نادیده گرفته شود یا حرمتها شکسته گردد، بلکه سخن بر سر این است که نسل جدید نه از سر نیاز، که از آرزوی برقراری ارتباط میگوید و میپذیرد که شکل این ارتباط میتواند با آنچه در گذشته بوده متفاوت باشد.
پرسش:
مسئلۀ دیگری که برایم مطرح است، گرایش برخی از نسل جدید به انزوا و بیمیلی به برقراری رابطه است. نظرتان در این باره چیست؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
انسان در خلأ زندگی نمیکند؛ انسان در رابطه معنا مییابد و این «دیگری» یا «دیگریها» هستند که در شکلگیری او نقش اساسی دارند. ممکن است پرسش خود را دقیقتر مطرح کنید؟
ادامۀ پرسش:
منظورم رابطه عاطفی و جنسی است. برای نمونه، از نسل جدید بسیار شنیدهام که تمایلی به برقراری رابطه جنسی یا ابراز دلبستگی و عشق به شیوۀ نسلهای گذشته ندارند و ارتباط با جنس مخالف را بیهوده میدانند، برای مثال دختر میگوید پسرهای این دوره پسر و مرد واقعی نیستند. به نظر شما دلیل این امر چیست؟
تداعیِ دکتر ربیعی:
مسئلهای که از سوی بسیاری از دختران جوان یا نوجوان مطرح میشود، این است که میگویند: «مردهای امروز، مرد نیستند» یا «ویژگیهای مردانۀ نسل گذشته را ندارند». اعتراضی که در واقع بر مبنای این احساس شکل میگیرد که مردانگی به تعبیر گذشته رو به زوال است. اما نکتۀ اصلی اینجاست که اگر قرار باشد همین دختران با مردانی که واجد همان ویژگیهای نسل پیشین هستند ارتباط برقرار کنند، شاید حتی یک هفته نیز تاب نیاورند. عکس این نیز صادق است: اگر پسران نسل امروز با زنانی که در گذشته چهرۀ آرمانی، ازخودگذشته یا مادرگونه داشتند مواجه شوند، آن رابطه نیز دوامی نخواهد داشت.
در واقع آن دختر یا پسر به میل مادر اعتراض دارند که درون آنها هنوز با قدرت کار میکند.
در ژرفای این سخن، اعتراضی نهفته به مادری که به دلیل وابستگی، نتوانسته ارتباطی متفاوت و مستقل با همسرش یا پدرش برقرار کند. گویی این دختران و نوجوانانی که شما اشاره میکنید، چنین اعتراضی در درون خود دارند و باید بتوانند با بخشهایی از خود که به ساختارهای پیشین معترض بوده و کاستیهای آن را میبینند، ارتباط برقرار کنند و به آن بخشها نیز اجازۀ بیان دهند.
در حقیقت، شما نمیتوانید با پارادایمهای ذهنی و روانشناختی دیروز، با نسل جدید و اندیشۀ نو ارتباط بگیرید. سخنان آنان بیش از آنکه نیاز به تداعی داشته باشد، نیازمند رمزگشایی است.
- ۰۴/۰۹/۰۳
