چه کسی مرا گرگ میخواند؟
مهدی ربیعی[1]
چکیده
همان زنی که جرات تحلیلِ اخص را ندارد و مبادی فلسفه را برای تکه پاره شدن، ارجاع به من میدهد!
بینوا آن مرجوعه، در صحنه تحلیل وقتی به تفاوت مطلق نزدیک شد، با جمله معروف آن بیپناه "سلام، خداحافظ..." پا به فرار گذاشت!
همانند آن عاشق، که با تمام هیاهویی که در روان-کاوی داشت، سر از علوم متفرقه درآورد و در و دیوار-ش را به تصاویر مغز مزین کرد!
پس تو. زمان طویلی است که نقطه گرفتی!
همزیستی طویل با اختاپوس توانسته است آن دخترک را مجاب سازد که هشت-پا دارد و لا غیر، بطوری که هیچ شکافی مابین آن دو برای امیدواری نیست!
واژگان کلیدی: تحلیل، روانکاوی، تفاوت مطلق، عاشق، علوم متفرقه، مبادی فلسفه، نقطه گرفتن، امیدواری، شکاف
تفسیر در روانکاوی مربوط به همان تحلیل-اخص است که اکثریت تاب تحمل آن را ندارند و تنها در رویا و کابوس به شکل گرگی در زمین «دیگری» میبینند!
اما تفسیر در ساحت عام همان بازی بچگانهای است که سنخیت غریبی با روان-شناسی مییابد!
تفاوت آن دو، خط تیره است که مابین کلمات «حرف» میزند ولی مخاطب ساده-لوح بر این تصور است که این یک بازی است و برای من خط تیره اضافی پیشنهاد میدهد!
عدم حضور پدر، برای سوژهای که به واقع پدر میخواهد نعمتی است که به اندازه خود واقعیت گسترش مییابد تا ژوئیسانس وحشی را محدود سازد!
همانطوری که لکان میگوید: "پدر واقعی، پدر مرده است!"
برای کسی که ظاهراً پدر همیشه حاضر است، کتک خوردن نیز همیشه لازم است!
او برای رد شدن دوباره، کاندید میشود.
کودکی که کتک میخواهد، هیچگاه از ترجمه عامیانه یک متن تخصصی، دست نمیشوید تا همیشه به کثافت آن آغشته باشد!
حال تو باید دریافته باشی که چرا از این شاخه به آن شاخه میپری ولی ظاهراً نقطه نمیگیری!
- ۰۳/۰۳/۲۹
فراری در کار نیست، بازی در نیار، نقش کابالیست قوم برگذیده هم عمیقا بهت نمیاد، من برمیگردم اما بعد از روز سوم :) خوشبختانه اینجا دو نقطه «پرانتز» به ایموجی تبدیل نمیشه.