در باب جنگ
غایت جنگ بر پیروزی است یا شکست؟ اولیه است یا دلالتهای نیابتی دارد؟ نهایتاً امری تکراری است یا رو به پایان؟
راوی تاریخ بامنتها سر منشاء جنگ را اولیه و برای بقاء و دامنهی آن را محدود میداند ولی راوی بیمنتهای تاریخ جنگ را استوار بر کلام میداند و پایانی بر آن متصور نیست، نوید پیروزی و شکست هر دو محرکی بر وسعت بیپایان کیف از جنگ است و با هر ماحصلی چنین نویدی رانهی تکرار است چرا که بر لذت هیچ کلام استوار است مثابه روانکاوی که اگر بر پیروزی و شکست کلامی استوار باشد ختم به تن نمیگردد و پایانپذیر نباشد، چنین اغوایی در کلام از اتحاد با دیگری نشات میگیرد و امری امکانناپذیر است، حتی اگر به ظاهر چنین اتحادی حاصل گردد رانهی شکست آن نیز فعال است چنین اغوایی با هر گونه یا طبیعتی دیگر هم محکوم به جنگ است تا گسلش نهایی سرانجام گیرد.
ارضای نامستقیم تن دال دیگر جنگ بیپایان است که فارغ از شکست یا پیروزی راهانداز بازیهای هیستریکی است که ارضای تنی در پی ندارد، جنگی که از عینیت به ذهنیت سوق یافته و به مراتب خطرناکتر است، در این الگو اگر والدی تنی عمل کند مورد ستیز همیشگی اولاد به سبک انتزاعی و نمادینی خواهد بود، از آنجایی که کلام جبران کاستی بدن را عهدهدار است پر کردن آن به میانجی کلام حتی به پیروزی یک شکست محسوب میگردد چون ارضای بدنی را ممکن نمیکند حال آنکه این امر در یک موجود بیکلام دیگر در نبود ارضا با واکنشهای تنی دیگر نه فانتزی یا کلام پر خواهد شد.
گسست کلام از تن در اتحاد با دیگری حتی به خیال پر شدنی نیست، علم روان یک حرکت کلامی و نیابتی است که در تقویت چنین اتحادی بارقهی جنگ را شعلهور میسازد حتی به بهای قربانی کردن رانههای تنانه و زنانه.
- ۰۱/۰۵/۲۵