تداعی آزاد

فرو ریختن مدنیت

جمعه, ۱۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۷ ق.ظ

سال‌ها پیش پسر مظلوم و افتاده‌ای را ملاقات کردم که ظاهرا به دنبال علم و کار بود و می‌خواست مرا مجاب کند تا در امر روانشناسی با او شریک شوم اما من تردید داشتم. او رفت و با پدر برگشت؛ پدری که معلم روانشناسی بود و از خود پسر هم مظلوم‌تر به نظر می‌رسید، هر چند آخر هم نفهمیدم معلم بود یا استاد! تنها ملاقات با پدر همان دیدار شد! بعد از آن شراکت شروع شد و مستورها چه از طرف او و چه از طرف من آشکار گشت! مادر پسرک نیز به تدریج خود را نشان داد؛ او می‌دانست چه زمانی خود را به لحاظ ظاهری و باطنی نشان دهد؛ مادری که ظاهرا استاد مولاناخوانی بود با ظاهری جادویی! در مورد او هم نفهمیدم که بالاخره دکتر بود یا نه؛ مادری که از راه شعرخوانی غرق در پول بود! 

بلندپروازی پسر به‌قدری زیاد بود که به‌ خاطر کسب مدرک ارشد روانشناسی از دانشگاه آزاد درآمد بازار را رها کرد تا رسالت واقعی دانشگاه را آشکار کند‌. او مدعی شد که می‌خواهد معروف‌ترین مرکز را از لحاظ کسب درآمد در کشور تاسیس کند. از حق هم نگذریم، ایده‌هایش برای پول در آوردن بی‌نظیر بود هرچند در شناخت روان خود و دیگران تعطیل بود. گویی در کسب پول با مادرش در مسابقه است‌. فرزندهای دیگر این مادر فراری به فرنگ‌اند ولی این پسر ته‌تغاری بود که نمی‌خواست حضور مادر را هم از دست بدهد؛ پسری که در بازی دادن زن‌ها استاد است! 

همکاری و همدستی من با این فرد کمتر از یک سال طول کشید ولی همچنان پایانی بر تاخت و تاز او نیست و گویی تا ثابت نکند در تسلط بر روان دیگران بی‌همتاست از مسابقه با مادرش دست بر نمی‌دارد. بلندپروازی او به قدری است که می‌خواهد روانشناسی و صنعت را به هم گره بزند، از این رو کاندیدای دکتری صنعتی_سازمانی هم هست؛ حوزه‌ای که بهترین ساحت برای فرو ریختن سوژگی است! او در نهانی به قدری از سازه‌های جمعی گریزان است که جویای درمان خود نیست اما در ظاهر به دنبال درمان سازه‌های سازمانی است و این تنها راهی است که می‌تواند انتقام خود را در گسست روابط اولیه جاری کند!

این‌گونه است که تمنای جمعی با ظاهری زیبا برای فرو ریختن مدنیت پیش می‌رود تا شاید به همین طریق به فردیت خود باز گردد.

  • مهدی ربیعی