دیوانه شدن!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
چرا از دیوانه شدن میترسیم؟ مگر دیو وجود دارد؟ یا نوع دیگری از آدم بودن است که از آن می ترسیم؟!
سایکوتیکها از هم پاشیده نیستند بلکه گسست تمدن و ادوات آن را به چشم میبینند، وحشت آنها از این است که مبادا خود علت چنین گسستی باشند! حال آنکه نوروتیکها چنین گسستی را از چشم «پدر» میبینند!
همانطور که در متن «ماینکرافت» اشاره کردم، ژوئیسانس در نسل پپشرو به «چشم و گوش» آنها جابهجا شده است!
حال پرسش مهمتر این است که چرا آدمی از موضع «علّت» بودن به این میزان وحشت دارد؟!
این سوال را میتوان با این جمله "تو از مملکت ما نیستی" مرتبط دانست!
این قضاوت به قدری خطرناک است که میتواند موجودیت فرد را در ارتباط با دیگری قطع کند!
بطوری که باعث شود حتی یک روانکاو نیز داستان «بسیار منطقی» از موجودیت خود در ارتباط با دیگری بسازد!
کلیدواژه: دیوانه شدن، سایکوتیک، دیگری، علت بودن، پدر، قضاوت، روانکاو
«دیگری» خطرناک است و نادیده گرفتن آن حتی برای یک سایکوتیک هم ناممکن است!
پدر از آینده فرزند خود میترسد چرا که میداند آنچه را که او دایورت میکند، آیندگان به چشم میبینند!
همانند این جمله "راستی چرا من فکر کردم اون میفهمه من براش چه کارهایی انجام دادم؟؟؟؟"
چنین اشارتی در سطح کلان نظامهای سیاسی هم دیده میشود، آنها به ظاهر میخواهند حافظ زمین برای آیندگان باشند، حال آنکه ناخودآگاه میدانند از هم پاشیدهتر از این حرفها هستند!
عنوانی که یک سوژه به خود میگیرد برای دیگری بسیار مهم است، بسان این جمله"مملکت مال حزباللهیهاست"، در اینجا مالکیت «من» به اسم «الله» تمام میشود، در چنین حالتی هر دو طرف از موجودیت دیگری احساس خطر میکنند!
همانطور که در متن ماینکرافت اشاره کردم «کندن و ساختن» درمقابل «ماندن» قرار میگیرد ولی از آنجایی که موضع «علّت» را به تصویر میکشد برای نوروتیکها خطرناکتر مینماید!
از اینرو، دیوانه کسی است که از همپاشیدگی سازه تمدن را به چشم میبیند ولی اکثریت نمیخواهند از زبان آنها بشنوند!
ترس از دیوانه شدن هم دلالت بر همین «دیدن و شنیدن» دارد!
[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۲/۰۸/۱۵
ای کاش باز هم بتونم سر کلاس درس شما بشینم.
از خدا برای اینکه خواست تا با شما آشنا بشم سپاسگزارم.