تداعی آزاد

عمر نکبت-بار!

شنبه, ۵ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۵۰ ق.ظ

مهدی ربیعی[1]


چکیده

وقتی افتخار یک سوژه، «احتکار» خودش باشد، در قبال «ریدن و دادن» خودش نیز چشم‌انتظار یک انقلاب است!

بطوری که اگر یک احمق باشد خود را به تعویق می‌اندازد و اگر تیز-هوش باشد برای پس-دادن خودش، فلسفه و انقلاب جدیدی دست و پا می‌کند!

کاوه آهن-گر برای جاانداختن خودش پیش به سوی برانداختن ضحاک رفت!

 اما کاوه دندان-پزشک حافظ دندان‌های اضافی می‌ماند و برای برشمردن دندان‌های من، به فلسفه قرون وسطی متوسل می‌شود!

فرق تعویق وسواسی با گسترش هیستریکی نیز در همین است!

بالاخره هر دو گروه می‌فهمند که ناز و غمزه آنها برای انبان گُه بوده است!

در امر بالینی، بدل کردن یکی بر دیگری شاید در نگاه ظاهری درمان تلقی شود ولی در ساحت واقع همان کش دادن عمر نکبت-بار یک سوژه انسانی است!


واژگان کلیدی: احتکار، سوژه انسانی، انبان گه، ریدن، دادن، کاوه، وسواس، هیسترک، درمان


تن دادن به دیگری، بقدری تروماتیک و غریب است که می‌تواند یک وسواس را تا ابد جزو «منتظران» واقعی نگه دارد تا آغشته به دیگری نشود!

بطوری که آن سوژه دائماً با "احترام" به دیگری «نه» ‌می‌گوید! فرقی هم مابین فالوس-داران یا کس-داران نیست!

بماند که اگر بر حسب تصادف شکافی در آن رخ دهد، دودمان زوج مقابل بر باد می‌رود تا ثابت شود که فالوس یا کس او بی‌ارزش بر باد نرفته است!

پس می‌بینید چه حجم غریبی از «حرف» به تن گره می‌خورد، بی دلیل نیست که می‌گویند تن در روز محشر به کلام و شهادت درمی‌آید!

بماند که زن کنونی به پیشواز آن روز خاص می‌رود و محشری به پا خواهد کرد، بدون اینکه به واقع تن به دیگری دهد، همان نمایش هیس-تریک!

گرچه این پیش‌روی سمپتوماتیک است ولی آدمی را یک قدم به رمزگشایی واقعی نزدیک‌تر می‌سازد تا بدل به «حرف» گردد!

همینجاست که می‌گویند روانکاو گوش به حرف ناخودآگاه است و بر حسب آن به کلام در می‌آید، حتی اگر آن «حرف» در سطح عمومی ناسزا تلقی گردد!

مابین آن تعویق بنیادی و گسترش هیس-تریکی فاصله زیادی نیست ولی با کلام آن روانکاو-ی که گوش به حرف نا-خدا-گاه است زمان بسیاری است!

 

 

 

 


[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی-بالینی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی

نظرات  (۲)

His Trick or Histric?

اگر کاوه زندان بان باشه چی؟ 

چرا تفاوت تعویق وسواس با گسترش هیستریک کانالیزه میشود و به سمت پرت کردن این دو دور از هم و در دو سوژه متفاوت میرود
و به طور مرسوم و سنتی برچسبِ زن "یا" مرد میگیرد

در صورتیکه هر دو در یک سوژه واحد دیده می شوند، چه جنسیت آناتومیک زن باشد و چه مرد
مثل دو روی یک سکه
این الگو در ارتباط با دیگری هایی نمود پیدا می کند
و اغلب زمانیکه" این داران" با "آن داران" در کشاکش ارتباط ظاهری قرار میگیرن با قدرت بیشتری به نمایش گذاشته میشود

"تو" در ارتباط با یک "دیگری "در موضع یک وسواسی یُبس مینشینی که با تصور گُه خاصی بودن از ریدن و پس دادن و دادن امتناع میکنی
و در آن واحد
میتوانی در ارتباط با "دیگریِ" دیگری در موضع یه هیستریک به تمام معنی دچار اسهال شوی و سرتا پای خودت و دیگری و هر آنچه هست را به گه بکشی
و جالب اینجا که سوژه در هر دو موضع که در آن واحد اختیار کرده، در برقراری ارتباطی که برایش له له میزند ناکام است
چه در پس زدنو ندادن و چه در عرضه یِ جانو تن !

همان آن که در حال ناز و غمزه شتری اش با یه سوژه است که مبادا نم پس دهد، در موضع پر رنج دیگرش در حال جر خوردن و دست پا زدن برای ارتباط با سوژه دیگر!

و اتفاقا هر چند در آن طرف بیشتر سفت و سختو نده و مستحکم خشک شده باشد ،این طرف تماما چاه بالا زده
.....
و ارتباط ممکن نیست
و نتیجه ممکن است غمو غصه و یا عصبانیت و حتی خشم و داد و هوار علمی هم باشد ولی
غر زدن ممنوع!
چون مادامی که این الگو رو شناسایی و ترجمه نکنم
هیچ
ارتباطی ممکن نیست.

تداعی بالا مستند است و تجربه شخصی نویسنده است
برای به اشتراک گذاشتن این سوال:

کجا "وسواس" نشسته ام و کجا "هیستریک" پهن شده ام؟