زندِ-گی به جای دیگری!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
شکوائیه یار دیرین این است که چرا به جای معینالدوله، درمان-گر نیست؟!
او که ما بین سه زبان مستتر میرود، بیهیچ منطقی فقط فقط بخاطر اشتیاقش مورد پذیرش روانکاوان بیگانه است، با اینکه هیچ یک از دو طرف ظاهراً همدیگر را نمیفهمند ولی همدیگر را میخواهند!
در مقابل، آن دیگری حساب و کتابش درست از آب در نیامده است و مجبور به تحمل بچه دیگری است!
اصرار آنها بر این است تا رمزگشایی گردند ولی تحمل هیچ مردی را هم ندارند!
نه اینکه من تحمل آنها را داشته باشم ولی به اشتیاق آن دله و دیوانه تا آخرش میروم!
همین است که نمایش فالوس، مرد را از ژرفایش بیشتر بازمیدارد ولی برای یک زن سرشار از نعمت است!
همانطوری که دخترک میانجی، به استادی پدر معتادش درون خانواده را استتار میبخشد!
واژگان کلیدی: زندگی، اشتیاق، فالوس، روانکاو، مرد و زن، استتار، ژرفایش، رمزگشایی
زندِ-گی به جای دیگری تا جای پیش میرود که یک مادر معتاد به خرید، طلاهای فرزندش را نیز وجهالمصالحه ارتباط با دیگری قرار میدهد!
اگر میل به دادن در مادر مخفی شود جواهرات نسل بعدی نیز به تاراج میرود!
بطوری که دختر آن مادر الان مبتلا به یک وسواس با این محتوا شده است که آن دخول در بلوغ، امری شرعی بوده است یا غیرشرعی، با اینکه در آن رابطه صیغه شرعی خوانده شده است، اینچنین است که حد و حدود محل مناقشه و وسواس میشود!
پول و کار، دو امر دیرینهای است که تمام ژوئیسانش را جذب خود میکند تا امکان دستکاری دیگری مهیا گردد!
با اینکه «دوستی» مابین دو جنس برای نسلی بعدی ممکنتر میشود ولی واپسزنی نسلهای پیشین را به صفر نمیرساند!
تشکیل خانواده و سکس همانند آن عمل معینالدوله که در حوزه روان به دنبال درمانهای مدرن و تاویستوکی است، برای نسل بعدی به یک عمل کاملاً چندشآور بدل میگردد!
بماند که آن آموزش-گیرندگان مدرن روان-کاوی، وسواس از بین بردن پول پدر را در سر دارند و به این سادگیها نمیخواهند از خواب معین بیدار شوند و هر ندوشنی را میدوشند!
روانکاو در همه اعصار، به واقع یک امر غریب و ناشناخته است چرا که به ساحت ناخودآگاه اشاره دارد!
سوژه مورد مطالعه او، خودش است با اینکه شبانه و روز او به روانکاوی با دیگری میگذرد، خود-ش همان امر ناخودآگاه است!
با اینکه تحمل ماندن با او در هیچ قاموس و منطقی نمیگنجد ولی برای آن دله و دیوانه همه چیز روشن است؛ اشتیاق.
- ۰۳/۰۲/۰۹
داشتم فکر می کردم چرا معین الدوله؟ تداعی دول، پول و پدر یادم اومد!
چرا نمایش فالوس برای یک زن نعمته؟ این به ذهنم رسید که همیشه در فرهنگمون میل به دادن در مادرها مخفی شده! وقتی از ی چیز منع میشی نسبت بهش حریص تر میشی شاید! توی همین فرهنگ ی مرد اگر ی گوشه کنار شاش هم کنه میگن مرد هست اما زن نه! یا اینکه مردها اگر یکی رو بخوان بکنن میگن غریزشه اما زن ها هیچ وقت نباید تمایلات جنسیشون رو نشون بدن! هروقت زنی اغواگری کرده گفتن کرم از خود درخته اما مرد اغواگری کنه این لیبل بهش نمی خوره! مردان با تن برهنه هم می تونن بیان همه جا عکس بذارن حتی تو فیلم ها می تونن باشن اما بدن زن نه؟! آیا بدن مردها جذابیت نداره؟! ولی تو این هم موندم کلا روابط بدون این فرهنگ چجور پیش خواهد رفت؟!