بطالت!
مهدی ربیعی[1]
چکیده
محمد زاده با فرنامهای فیلسوف و مالباف در تعزیه جفتیابی، همتای خردمند میجوید اما وقتی به صحنه حضور فراخوانده میشود، نافهمی از متون و ظنین بودن به ساحت مجازی را بهانهی گریز از صحنه میخواند!
خردمندی که افکار خودکشی را از بیخ و بن میکشد تا در جایگاه یک مشاور، پذیرای همصنعتان باشد!
تناقض غریب او، مرا به یاد آن مجنون خیالی میاندازد که به زبان سایکوز-وار، خود را اینچنین افشاء میکند؛ "با سلام و احترام خاله...، میدونم آلت آقای....خیلی بزرگه، کیر کلفت آقای...دیدم"
چنین عشقی تنها برای پخمهگانی باورپذیر است که عمیقاً مشابهخواهند ولی داد دگرخواهی سرمیدهند!
خالهبازی شما به صحنه آزمایش واقعی کشیده میشود تا برای ندیدن آن، چشمان خودتان را از حدقه درآورید!
واژگان کلیدی: بطالت، فیلسوف، مالی، مجنون، سایکوز، زبان، آزمایش، مشابهخواه، دگرخواه، عشق، خیال، واقع، تناقض، جفتیابی
با اکتفا به قداست و کرامت نامها در حول و حوش موحدان معطل و معللی، برای کشدار نشدن عارضه، مجبوری ابراهیم را برای صحنه واقعه بیازمایی!
در چنین حالتی، ندیده و نشنیده با آن همجنسخواه خیالی، همدست و همصدایی!
در ساختار مجنون همه چیز همزمان حضور دارد؛ احترام به فاحشه، فالوسخواهی و مشابهخواهی و در نهایت بزرگخواهی!
وفات مجنون از روضه لیلی با بزرگخواهی به سرانجام میرسد!
اضطراب و خجالت میترا نسبت به بزرگان قوم نیز برمیگردد به فقدان تجربه واقع، چرا که در سیر و سلوک خیالی مدیون بزرگسالان است تا دادههای عشقورزی را برای او مهیا سازند!
عربزاده مذکور در چکیده، از فرط افکار خود-کشی در نگاه اول به دنبال زوجی میگردد تا در واپسزنی خودش، حرفی برای گفتن داشته باشد اما در وهله بعدی جدیدت همتا برای ابطال او هولانگیز میشود!
بنابراین، بزرگخواهی اینچنینی دوباره او را به فلسفه مالاندوزی باز میگرداند تا از این طریق دیگری را خوار سازد!
[1] . هیات علمی گروه روان-شناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه
- ۰۳/۰۶/۱۳