تداعی آزاد

هفت/هفته!

دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۹:۲۷ ق.ظ

 

مهدی ربیعی[1]

چکیده

فارغ از صحت سنجی «الله»، گندگی شکم آن خدا-گو حرف بیشتری برای گفتن دارد تا یاکریم بودگی او، اگر قرار بر ارزیابی هم باشد، از کف دادن اضافات بدنی دلالت بیشتری بر عشق و اشتیاق در روانکاوی دارد!

متخصص محتکر تا حد ترکیدن می‌خورد و ظاهراً خود را طالب علم نشان می‌دهد ولی نمی‌تواند عاشق شود چراکه عشق را سوختنی است که با احتکار او نمی‌سازد!

حال باید دریافته باشید که چرا وسواس‌ها عاشق مرگ هستند!

در یک همزمانی غریب، ورزشکاری شکیبا پرسید؛ چرا رژیم‌ها برمی‌گردند؟! پرسش او به رژیم‌های ورزشی و غذایی محدود بود ولی چنین پرسشی اشارتی فراگیر دارد، چرا که جزء جدا افتاده هر چقدر هم متمایز و خاص باشد به دلیل اینکه کل را پس می‌زند و متقابلاً واپس می‌خورد، سرطانی عمل می‌کند، چه در روان و چه در بدن!

راه‌کار سفیهانه متخصصان روان و بدن بر آن است تا با روش‌هایی مانند روان‌درمانی یا شیمی درمانی آن جزء ناساز را حذف یا منقطع‌ سازند!

اما عاشق واقعی به دلیل از کف دادن دوئل‌های اضافی بی‌نیاز از هر گونه عقده‌گشایی خیالی است و آماده ارتباط و یکی شدن با دیگری است، چنین اتحادی باعث حدوث سوژه‌ای می‌شود که تماماً حیرت‌آور است!

در چنین روالی است که نهایتاً فنای بنده، او را به جایگاه خدایگان انتقال می‌دهد؛ یک جابه‌جایی توپولوژیکال!

واژگان کلیدی: هفت شهر، دوئل، الله، رواندرمانی، سرطان، ورزش، تغذیه، بنده، طلب، عشق

 

 

 

 

مقدمه

زبان در فرم معاصر خویش روان‌تر از ساختار ماقبل‌اش انعکاس می‌یابد چرا که از تمام تاریخ خویش حتی زبان‌های بیگانه کمک می‌گیرد، هر چند زوایای واپس‌خورده را رمزگونه انتقال می‌دهد!

به همان میزانی که درفش کاویانی برای گسترش زنانه لازم می‌نماید، آهنگر بودن او نیز برای انقطاع آن جریان و شکل‌گیری یک ساختار کلان ضروری است تا پدران سرزمین از او راضی باشند!

از این رو عشق است که طالب واقعی را می‌آزمایید و او را عرفی می‌سازد، سخت‌ترین کار در این وادی همان معمولی و عرفی شدن است که انسان خودشیفته از آن می‌گریزد، پس معرفت نیز بسان عشق یک نوع کاستن است!

لکنت در زبان همان انقطاعی است که سوژه و پدرش آن را با تعویق به راه انداختند و اکنون به تیک‌های او اضافه شده است، همانطور که قبلاً گفتم؛ اگر ساختار لکنت و تیک‌های عصبی رمزگشایی شود حاوی یک «نه» بزرگ است!

این انقطاع و تجزیه در مورد گسترش کشورهای آزاد نیز در نهایت رخ می‌دهد!

از این‌رو، فرجام زیاده‌خواهی، نقطه گرفتن سمپتوماتیک است!

ضیغمی پرسید؛ با این همه دست و پا زدن، چرا خدای من هنوز یک زن است؟! پاسخ بنده اما مشخص‌تر بود که بنده را همیشه خدای زن است!

همانطوری که دَنا نامی تداعی کرد؛ برای بابام همیشه مادرم اولویت بود!

هنری که تنها انعکاس دهنده طبیعت یا یک خالق دیگر باشد، با تمام زوایای زیباشناسی که به خود می‌گیرد، اساساً قابل نقد است!

جدیتی که جایگاه خالق دارد، هر بنده‌ای را از آن جایگاه فراری می‌دهد، چرا که انتظار و غیبت خدایگان خطرناک و طاقت‌فرساست!

ترس از خدا بودگی به قدری عمیق‌ و شدید است که آدمی آن را به دورترین حالت ممکن واپس‌ می‌زند تا در نزدیک‌ترین حالت بندگی آرام گیرد!

گواه آن ترس مرضی را می‌توان در این رویا دید؛ خواب‌بین در رویا می‌بیند که مورد تجاوز است، تعدادی او را فراگرفتن و در حال تکه تکه کردن او هستند، اما از دست آن سوژه کاری بر نمی‌آید!

در چنین حالتی، حتی اگر سوژه باعث و بانی خلقتی هم باشد، دوستان نزدیک‌تر از جان او، آن هنر را با قیمت بسیار نازل به اسم خودشان می‌فروشند!

حال، چنین مرضی از دو سو چگونه قابل تبیین است؟!

 

 

روش

هسته مرکزی یک تحقیق، خلق است که در متعالی‌ترین حالت آن خلق خالق است!

بر همین اساس مخاطبان تحقیق‌ نیز قابل طبقه‌بندی هستند!

بندگان را همین بس که مطالب آن را قابل فهم یابند، آنها تکرار خود را می‌خواهند!

اما تحقیق حاضر برای سنجه طالب واقعی به کتابت درآمده است نه برای معرفت‌افزایی!

 

 

 

 

 

نتایج و نتیجه‌گیری

تناقض و دوئل واقعی آنجایی شکل می‌گیرد که آدمی بخواهد با قواعد و اصول بندگی، «خدایی» کند!

چنین تناقضی را می‌توان در نمونه پیش‌رو دریافت؛

خواب‌بینی که در رویا، برادر خویش را قاتل خاله‌زایی می‌بیند که متقابلاً از خانواده آنها کشته است!

بی‌رحمی که در روز روشن هیچگاه به مخیله آن بنده خدا خطور نمی‌کند، هر چند در رویا نیز با سانسور و پرده انتقام به ذهن متبادر شده است!

بی‌جهت نیست که در سلسله پادشاهان ایران، آن نوسان عجیب و غریب(هبوط و عروج) دیده می‌شود!

آن نوسان مذکور را می‌توان در هفت‌(شهر، وادی، آسمان، پیکر، خان...) نیز دید!

گرچه عارفان وادی عرفی شدن را با تبدل آن به واژه معرفت دور می‌زنند ولی ساختار زبان در تصادم با امر واقع عامی بودن آنها را هویدا می‌سازد!

چنین نوسانی در روانکاوی بالینی نیز آشکار است، آنالیزان واقعی حداقل با یک سمپتوم برای روانکاوی رجوع می‌کند نه برای کسب معرفت، آنالیست نیز با ارجاع به ناخودآگاه پا پیش می‌گذارد!

پس آنالیزان و آنالیست از ته ته بندگی به سوی خدایی پیش می‌روند که هیچ پیش‌نویسی برای آن موجود نیست!

 

منابع

اشارات مربوط به هفت/هفته(خان، وادی، شهر، ساحت، آسمان، پیکر...) نیز به منابع قبلی اضافه می‌شود.

 

 


[1] . عضو هیات علمی روانشناسی، محقق بالینی در حوزه روانکاوی، زبانشناسی و فلسفه

  • مهدی ربیعی